آمدم با اشک جاری ای امیدم، هم غبار از قبر تو هم از وجود خود بگیرم
اولین بار است که به امامزاده صالح میروم و از بخت خوب، در اولین زیارت به یک زیارت خصوصی دعوت شدهام.
خبرگزاری مهر-گروه دین و اندیشه-جواد شیخالاسلامی: اولین بار است که به امامزاده صالح میروم و از بخت خوب، در اولین زیارت به یک زیارت خصوصی دعوت شدهام؛ مراسم غبارروبی از ضریح مطهر امامزاده صالح بن موسی (ع) که تهران و منطقه تجریش را با حضورش نورانی کرده است.
مراسم ساعت ۱۰ شروع میشود.
باید هشت و نیم راه بیفتم تا در این هوای بارانی، به موقع برسم.
بین راه با خودم فکر میکنم چرا بعد از اینهمه سال که ساکن تهرانم، حالا و برای غبارروبی از ضریح به این حرم مطهر دعوت شدهام؟
و اصلاً چرا اینقدر در زیارت این امامزاده و فرزند عزیز امام کاظم (ع) تعلل و غفلت کنم که حالا به مراسم خصوصی و ویژه آن دعوت شوم؟
امامزاده صالح (ع)، در آغوش تجریش
با همین فکرهاست که جلوی امامزاده صالح پیاده میشوم.
هوا بارانی است.
آمدم با اشک جاری ای امیدم، ای امیرم / هم غبار از قبر تو هم از وجود خود بگیرم
اطراف حرم دورهگردها و خردهفروشها و بلال فروشها و کبابیها و… بساط کردهاند.
زیر این باران و در مجاورت امامزاده، همه چیز بی نهایت دلچسب و زیبا است.
مردم و بازاریهای تجریش، انگار حرم را در آغوش گرفتهاند.
به برکت حضور امامزاده صالح، اینجا همه چیز آرام و دلپذیر و دوستداشتنی است.
حتی بلال فروشها بلال نمیفروشند، محبت میفروشند و مهربانی دشت میکنند.
دوست داشتم قبل از مراسم غبارروبی خودم را مهمانشان کنم که انگار وقت نمیشد.
به سمت در ورودی حرم حرکت میکنم.
زائران و مهمانان خصوصی مراسم امشب یکی یکی به همراه خانواده از راه رسیدهاند و در انتظار ورود به حرم مطهرند.
به وضوح میبینم که چشمها برق میزند.
همه لحظهشماری میکنند برای تجربه این مراسم عزیز.
اسامی دعوتشدگان روی کاغذی نوشته شده.
کارت شناسایی را نشان میدهیم، اسممان خط میخورد، کارت دعوت را میگیریم و وارد صحن امامزاده میشویم.
هرچه اطراف امامزاده دلچسب و دوستداشتنی بود، صحن حرم چند برابر زیبا بود.
باران نرم پاییزی و بساط چای و شیرینی خادمان و گعده های چندنفره پیش از مراسم، ترکیبی شده بود که دوست نداشتی تمام شود.
از همه مهمتر رفتار خادمان است که با فاصله کم ایستادهاند، به هر زائری که از راه میرسد خوشامد میگویند و صمیمی و مهربانانه به آنها سلام میکنند.
از اینهمه محبت و احترام خجلتزده میشوم.
خادمان امامزاده با همه وجودشان به زائران خدمت میکنند و من بیش از پیش احساس میکنم که مهمان ویژه امامزاده صالح (ع) هستم.
بعد از خوردن چای و شیرینی و کمی قدم زدن در صحن، خودم را به داخل حرم میرسانم؛ اولین مواجههام با ضریح امامزاده صالح (ع).
مهمانان ویژه مراسم غبارروبی؛ از هر قشر و گروهی
زائران در چند ردیف کنار هم نشستهاند.
مهمانهای ویژه، خانواده شهدا، بعضی سرداران ارتش و سپاه، مسئولان لشکری و کشوری و قضائی و سن و سال دارها، روی صندلیهایی نشستهاند که یک گوشه از رواق چیده شده است.
بعضی چهرهها مثل قاضی صلواتی را میشناسم که از اول مراسم یک گوشه نشسته و آرام ذکر میگوید.
بعضیها را به چهره میشناسم اما به اسم نه.
خلاصه از هر قشری، امشب اینجا جمع هستیم.
من هم خبرنگارم و قرار است خوب ببینم و خوب بشنوم.
جلسه با قرائت قرآن شروع میشود.
بعد از قرآن که قاری بینالمللی «محسن قاسمی» قرائت میکند، «رضا حیران» مداح اهل بیت (ع) زیارتنامه میخواند و دلها را کم کم آماده مراسم غبارروبی میکند.
من هنوز نمیدانم کیفیت و چگونگی غبارروبی چطور خواهد بود.
ما، یعنی همین پانصد ششصد مهمان ویژه، غبارروبی میکنیم یا اینکه ما تماشاگر مراسم غبارروبی هستیم؟
یعنی ممکن است که جمعی از مهمانان به داخل ضریح بروند و از ضریح و قبر مطهر این فرزند امام کاظم (ع) غبارروبی کنند؟
با همین سوالات است که خودم را آماده مراسم اصلی میکنم.
سردار علی فضلی، اولین سخنران مراسم
مراسم توسط مهدی قربانعلی اداره میشود بین هر برنامهای پشت میکروفون میایستد، خوشامد میگوید، صلواتی میگیرد و مداح و سخنران بعدی را دعوت میکند.
اولین سخنران برنامه که از اول همه حواسم به او بود، سردار سرافراز کشورمان سردار حاج علی فضلی است.
خوشحال میشوم که با این فاصله کم و در این مجلس خصوصی و ویژه پای صحبتهای سردار مینشینم.
اگر فرصت کنم عکسی هم خواهم گرفت!
مهدی قربانعلی از سردار فضلی دعوت میکند که برای سخنرانی پشت میکروفون قرار بگیرد.
جمعیت منتظر صحبتهای سردار فضلی است.
من از فاصله دو سه متری، خیره به چشمهای سردارم.
سردار علی فضلی با لحنی صمیمی و البته با صدای رسا و باصلابت شروع میکند: «این روزها در آستانه هفته بسیج هستیم.
باید بدانیم که اگر امروز در جزیره امن جمهوری اسلامی ایران زندگی میکنیم، وامدار و مدیون شهدا هستیم.
امروز جهان اسلام و همه جبهه مقاومت یک آرمان واحد دارد؛ دفاع از دین خدا و دفاع از آئین رسول الله (ص).
شیعه و سنی هم هیچ تفاوتی نمیکند.
آرمان و هدف همه ما در هم تنیده شده است.
در غزه، در لبنان، در یمن، در ایران و هر کجایی که قلب انسانها برای دین خدا میتپد.
امام عظیمالشأن ما در همان هفته اول جنگ خطاب به ما میگویند از دشمن اصلی غافل نشوید.
و آنجا آمریکاییها را دشمن اصلی معرفی میکنند.
از خباثت آنها میگویند که ما در این چهار و نیم دهه بارها و بارها خباثتهای آمریکا را تجربه کردهایم و دیدهایم که روز به روز عریانتر شده است.
امروز همه کفار در مقابل همه جبهه حق ایستادگی میکنند.
امت اسلام، حق و باطل را هیچگاه به این صراحت و وضوح که امروز میبینیم، سراغ ندارد».
خاطره سردار فضلی از دیدار با امام خمینی و توصیه شهید عباس بابایی
سردار خاطرهای از دیدار با امام را به یاد میآورد و میگوید: «روز ولادت امام رضا (ع) در سال ۱۳۶۴ بود.
جمعی از فرماندهان سپاه به محضر امام مشرف شدیم.
آن روزها در جبهه عملیات بزرگ نداشتیم و به عملیاتهای کوچک بسنده میشد.
وقتی برادر محسن رضایی گزارشی از جبهه را به امام تقدیم کردند، امام عبارتهایی به کار بردند؛ فرمودند عزیزان من!
هر شب به دشمن هجمه کنید، خواب را از دشمن بگیرید و به دشمن امان ندهید.
حالا من سوال میکنم؛ آیا بیان صریح امام (ره) برای انجام یک عملیات در جنگ بود؟
یا یک راهبرد برای همیشه تاریخ در مقابل جهان اسلام بود؟
عزیزان من!
هر شب به دشمن هجمه کنید.
به دشمن امان ندهید.
خواب را از چشمان دشمن بگیرید.
این راهبرد امام برای امروز و فردای ماست».
سردار فضلی یاد شهید عباس بابایی میافتد که در آن دیدار جلوتر از او نشسته بوده و با صحبتهای امام اشک میریخته است.
آخرین وصیت بابایی به سردار فضلی این است: «به حال شهید بابایی غبطه خوردم.
جلسه که تمام شد، او را در آغوش گرفتم و گفتم حال شما امروز از حال ما بهتر بود.
یک توصیه و به تعبیری یک وصیت به من کرد؛ فرمود فلانی!
هر کاری انجام میدهید، برای خدا باشد.
در سایه اخلاص و معامله با خدا، همهاش برای شما سود است.
دو سال بعد بود که شهید بابایی با اینکه باید به همراه همسر محترمشان به حج میرفتند، گفتند جبهه به من نیاز دارد و نرفتند.
در حالی که همسرشان خانه خدا را طواف میکرد، خود شهید بابایی در روز عید قربان به دیدار خدا رفت و این خودش بود که قربانی خدا شد.
معامله با خدا اینطوری است».
سهم بزرگ بسیجیان در تأمین امنیت و استقلال کشور
بسیج و بسیجیان بخش دیگری از صحبتهای سردار فضلی است.
او کفه بسیج را در جنگ حتی از تمام نیروهای مسلح کشور سنگینتر میداند و میگوید: «ما در هفته مبارک بسیج هستیم.
شجره طیبهای که امام فرمودند افتخار من آن است که خود بسیجی هستم.
چه افتخاری بزرگتر از این که امام خودش را بسیجی بداند و به آن افتخار کند؟
بسیج کم نمونه است.
کم هزینه است.
بسیج حاصل فراوان دارد.
دفاع مقدس یکی از این الگوهاست.
در دفاع مقدس همه قوای نیروهای مسلح را در یک کفه قرار بدهیم؛ دریادلان عزیز بسیجی را هم یک طرف ترازو قرار بدهیم؛ مطمئن باشید که طرف بسیج سنگینی میکند.
میگویید نه؟
تعداد آمار رزمندهها، تعداد آمار شهدا و تعداد آمار جانبازان دریادلان بسیجی را ببینید.
امروز امنیت و دفاع از کشور، بعد از قوا و نیروهای مسلحمان، روی شاخ سبیل بسیجیها میچرخد.
پس بسیجیها به خودشان ببالند.
شما از چنین سنگری دارید دفاع میکنید.
پیشکسوتهای ما در بسیج، پشت سرشان را نگاه نمیکردند؛ همیشه به مقابلشان نگاه میکردند و منشأ خیر و برکت بودند.
یکی از ویژگیهای بسیج و بسیجیها هم توسلشان به حضرت زهرا (س) بود که این روزها در ایام شهادت ایشان هستیم».
هر عملیاتی که رمز آن یا زهرا (س) بود، به پیروزی منجر شد
سردار توسل به حضرت زهرا (س) را یکی از دلایل پیروزیها در جنگ معرفی میکند و میگوید: «من حدود ۲۰ عملیات کوچک و بزرگ سراغ دارم که رمز آن عملیاتها به نام مادر سادات بود.
جالب اینکه همه آنها توأم با پیروزی و فتوحات سپاه اسلام بود.
ما هم امروز باید به تبعیت از رزمندگان و بسیجیها، همان مسیر را ادامه بدهیم.
ادامه مسیر هم همان است که حضرت آقا فرمودند؛ تبیین، تبیین، تبیین.
همین نکتهای که آقای ما در این چند سال اخیر روی آن تأکید فراوان دارند.
تبیین دفاع مقدس، تبیین جبهه حق، تبیین حماسههایی که این مردم عزیز آن را ساختند، و تبیین حماسههایی که شهدای عزیزی همچون هنیه و یحیی سنوار و سیدحسن نصرالله و… به وجود آوردند.
امروز خون شیعه و سنی در هم تنیده شده است.
امروز ما وامدار همه این شهدا هستیم و باید این مسیر را محکم ادامه بدهیم».
بعد از صحبتهای سردار علی فضلی، کم کم مراسم غبارروبی شروع میشود.
اینطور که فهمیدم، رویه این است که مداح شروع به مداحی و روضه خوانی میکند و زائران از سمت راست رواق، با راهنمایی خادمان آرام آرام به سمت ضریح میروند.
در هر نوبت، نزدیک ده دوازده نفر از زائران به سمت ضریح راهنمایی میشوند، پیش از نزدیک شدن به ضریح دستمالی معطر به آنها تقدیم میشود که با آن بتوانند ضریح مطهر را غبارروبی کنند.
پیش از آنکه نوبتم برسد، خودم را به «ناصر جدی» از قدیمیترینهای حرم میرسانم.
ناصر جدی مرد جاافتاده و سن و سال داری است که همه خادمان برایش احترام فراوانی قائل هستند.
تقریباً به هرکس که مراجعه میکنم، میگویند بهتر است با آقای جدی صحبت کنی.
دوست دارم درباره مراسم غبارروبی امامزاده صالح (ع) بیشتر بدانم و چه کسی بهتر از آقای جدی که از قدیمیهای امامزاده است؟
گفتگو با قدیمیترین خادم امامزاده صالح (ع)
پیرمرد گوشهای ایستاده و به دست زائران کیسه میدهد تا کفشهایشان را در آن بگذارند.
وقتی از او میخواهم درباره سابقه خدمتش در حرم صحبت کند، استقبال میکند و میگوید: «من در دهه هفتاد، چهار سال خادم افتخاری کفشداری در روزهای پنجشنبه بودم.
پس از اتمام پایان خدمتم در صنایع دفاع، از سال ۸۰ به عنوان نیروی رسمی آستان مقدس حضرت صالح بن موسی الکاظم (ع) اینجا مشغول به خدمت شدم و الآن هم سرپرست حرم مطهر هستم».
«ما اینجا دفتری به نام دفتر کرامات آقا را داریم.
خیلیها به اینجا آمدهاند و شفا گرفتهاند.
ما از همه کسانی که این تجربه را داشتهاند، اسناد و مدارک میخواهیم.
بعضیها موقعیتشان مناسب نبود و نتوانستند اسنادشان را بیاورند، اما بعضیها با راهنمایی ما مدارک پزشکیشان را آوردند.
این مدارک در دفتر کرامات ما موجود است.
ما دیدیم هرکسی که به اینجا میآید با دست پر برمیگردد.
بارها دیدهایم که این امامزاده، از زائران دستگیری میکند.
از طرفی برادر امام رضا (ع) هم هستند.
خب چرا اسم به این قشنگی را نگذاریم؟
با کرامات و دستگیریهایی که این امامزاده دارد، اسم ابوالفضل ایران واقعاً برازنده ایشان است.
الحمدلله این اسم ماندگار شده و رابطه خادمان و زائران این مرقد مطهر با حضرت ابوالفضل (ع) هم گره خورده است»
ناصر جدی درباره سابقه مراسم غبارروبی در امامزاده صالح میگوید: «غبارروبی از ضریح یک مراسم قدیمی و با سابقه است.
از سال ۷۶ که من به آستان مشرف شدم، این مراسم وجود داشت.
هر ماه این مراسم انجام میشد ولی الآن تشریفات این مراسم بسیار زیبا شده است.
با توجه به محبت و توجهی که مدیریت آستان دارند، الآن کیفیت کار خیلی بالا است.
یعنی ما از تمام مهمانهایی دعوت میکنیم، پذیرایی کامل میکنیم و روال دعوت از زائران هم بسیار بهتر شده است.
هر زائر عزیزی که از این در وارد میشود یک بسته شامل میوه و شربت و شیرینی تحویل میگیرد، و وقتی که خارج میشود یک بسته کامل شام تقدیمشان میشود.
نوش جان همه آنها.
این کمترین کاری است که میتوانیم برای زائران این آستان مقدس انجام دهیم».
تشریفات مراسم غبارروبی امامزاده صالح (ع)، بهتر شده است
آقای جدی ادامه میدهد: «قبلا تشریفات غبارروبی خیلی سادهتر بود.
یک میوه مختصری بود و یک چایی.
ولی الآن نزدیک ۶۰۰ تا ۶۵۰ مهمان داریم.
ما آن موقع زمانی که خیلی مهمان دعوت میکردیم، نهایتاً صد الی صد و پنجاه نفر بودند.
ولی الآن گروه گروه به مراسم میآیند.
ارگانهای مختلف به مراسم میآیند.
حتی از شهرستانها دعوت میکنیم.
خانواده معظم شهدا به عنوان ولی نعمتهای ما هم همیشه در این مراسم حضور دارند».
این خادم قدیمی، امامزاده صالح (ع) را ابوالفضل ایران میداند.
وقتی میپرسم چرا؟
جواب میدهد: «من سال ۸۲ با هماهنگی مدیریت محترم آستان، قهرمانهای المپیک سیدنی را به امامزاده دعوت کرده بودم؛ دوران آقای رضازاده و علیرضا دبیر و علیرضا حیدری.
مجموعاً ۲۴ قهرمان مدالآور المپیک که نفرات اول و دوم سوم بودند، به اینجا دعوت شدند.
من ناگهان چشمم به پیراهن آقای رضازاده افتاد و دیدم که سمت چپ پیراهنش نوشته شده جانم ابوالفضل (ع).
مدیرمان کنار من بود، به ایشان گفتم اجازه میدهید یک جمله بگویم؟
گفت چی؟
گفتم ما میخواهیم اسم آقای خودمان را ابوالفضل ایران بگذاریم.
گفت بگو.
اعلام کردیم که عزیزان توجه کنید؛ ما با مدیریت هم هماهنگ کردیم و از این لحظه ما خادمان امامزاده صالح (ع)، اسم ایشان را ابوالفضل ایران میگذاریم»
چرا خادمان به امامزاده صالح (ع)، «حضرت ابوالفضل ایران» میگویند؟!
درباره اینکه چرا اسم حضرت ابوالفضل العباس (ع) به ذهنشان رسیده و چه ویژگی مشترکی بین امامزاده صالح (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) وجود دارد، تعریف میکند: «ما اینجا دفتری به نام دفتر کرامات آقا را داریم.
خیلیها به اینجا آمدهاند و شفا گرفتهاند.
ما از همه کسانی که این تجربه را داشتهاند، اسناد و مدارک میخواهیم.
بعضیها موقعیتشان مناسب نبود و نتوانستند اسنادشان را بیاورند، اما بعضیها با راهنمایی ما مدارک پزشکیشان را آوردند.
این مدارک در دفتر کرامات ما موجود است.
ما دیدیم هرکسی که به اینجا میآید با دست پر برمیگردد.
بارها دیدهایم که این امامزاده، از زائران دستگیری میکند.
از طرفی برادر امام رضا (ع) هم هستند.
خب چرا اسم به این قشنگی را نگذاریم؟
با کرامات و دستگیریهایی که این امامزاده دارد، اسم ابوالفضل ایران واقعاً برازنده ایشان است.
الحمدلله این اسم ماندگار شده و رابطه خادمان و زائران این مرقد مطهر با حضرت ابوالفضل (ع) هم گره خورده است».
خاطره آقای جدی از شفایافتههای امامزاده صالح (ع)
به آقای جدی میگویم با اینکه خیلیها در حرم اهل بیت (ع) تجربه شفا داشتهاند و خود ما هم بعضی از آنها را در اطرافیانمان میشناسیم، بعضیها هستند که هنوز در این ماجرا تردید میکنند.
خود شما تجربهای از شفا یافتن در امامزاده صالح (ع) دارید؟.
خادم قدیمی امامزاده صالح جواب میدهد: «من اول از خودم شروع کنم که برای خودم اتفاق افتاده است.
من یک نوه داشتم که الآن هم دارم و با او کیف میکنم.
ایشان کلاس اول ابتدایی بود که پهلویش درد گرفت.
ما او را به دکتر بردیم و بعد از کارهای پزشکی، تشخیص دادند که تومور خیلی سختی کلیه راست این بچه را گرفته است.
سر از بیمارستان طب کودکان درآوردیم، کار به عمل رسید و قرار شد که بعد از تخلیه کلیه ۲۴ هفته متوالی شیمی درمانی شود.
این کار هم انجام شد و هفته آخر گفتند که یک هفته استراحت میکنی، بعدش به این علت که غده بدخیم است، باید ۵ هفته پرتودرمانی کنیم.
این روند درمانی برای بچه خیلی سخت بود و ما هم نمیتوانستیم اینهمه درد و رنجش را ببینیم.
پنج هفته پرتودرمانی برای یک بچه کوچک واقعاً سخت است.
من آن شب خیلی حالم بد بود.
با پسرم هماهنگ کردم و گفتم که میخواهم این بچه را با خودم به امامزاده صالح ببرم.
با آمبولانس بچه را آوردیم و من او را به سرداب بردم.
خطاب به امامزاده صالح (ع) گفتم من یک عمر است که دارم نوکریات را میکنم.
از خدا بخواه که بچه من را به من برگرداند.
نشان به آن نشان که این بچه دیگر نیازی به پرتو درمانی پیدا نکرد و الآن هم الحمدلله حالش مساعد است و دارد درس میخواند».
بعد یاد خاطرهای دیگر میافتد و میگوید: «یک خانمی بود که از مردم شریف افغانستان بود.
سادات هم بودند.
یک روز با همسرش آمد و من دیدم که این خانم نمیتواند راه برود.
با دو تا عصا بود و همسرش هم کمکش میکرد.
قشنگ یادم است که چهارشنبه بود.
چهارشنبهها معمولاً متعلق به آقا موسی بن جعفر (ع) است.
بعضی زائران میآیند و اینجا نماز موسی بن جعفر (ع) را میخوانند.
من به همسرش گفتم این خواهر ما چه مشکلی دارد؟
گفت خانمم از پشت بام افتاده و قطع نخاع شده است.
خلاصه با سختی راه میرفت.
گفتم بیا داخل ضریح.
شوهرش او را بغل کرد و آورد داخل ضریح و کنار قبر مطهر نشستند.
شرع کردند به گریه کردن.
من هم مشغول نظافت و جارو بودم.
بعد از نیم ساعت بود که دیدم دارند جیغ و داد میزنند.
دویدم و دیدم که این خانم ایستاده، این پنجرههای ضریح را گرفته، تنش میلرزد و گریه میکند.
به شوهرش گفتم چه شده؟
گفتم همسرم روی پاهایش ایستاده است!
نگاه کردم، دیدم دو تا عصا روی زمین است و خودش بلند شده و ایستاده است.
همانجا از دفتر مدیریت آمدند و آدرس و مشخصاتشان را گرفتیم.
فهمیدیم که در بیمارستان مدرس در منطقه اوین بستری بوده است.
بعد از دو سه روز مدارک پزشکیاش را گرفتیم و به دکترش مراجعه کردیم و ماجرا را گفتیم.
دکترش میگفت اصلاً امکان ندارد که این خانم بتواند راه برود.
گفتم ایشان دارد راه میرود و از این حرم شفا گرفته است.
از این تجربیات بارها و بارها داشتیم و به چشم دیدیم که مردم از این حرم شفا گرفتهاند».
وظیفه خادمان امامزاده صالح (ع) فقط نوکری است
ناصر جدی همانطور که حرف میزند، خودش هم بغض میکند و به سختی بغضش را پنهان میکند.
با احترام صحبت میکند و لحنی پدرانه دارد.
میپرسم راستی!
خادمان امامزاده صالح چقدر مؤدب و محترمانه با زائران برخورد میکنند.
دلیلش چیست؟
میگوید: «وظیفه خادم فقط نوکری است و لاغیر.
وقتی یک نوکر با مهمانش با ادب برخورد کند، این مهمان با خاطره خوب از اینجا میرود.
میگوید من به امامزاده صالح رفتم، از دم در تا دم ضریح همه به من عزت و احترام کردند.
وقتی خادم باشی، نمیتوانی غیر از این کاری بکنی.
اگر کاری جز این بکنی، دیگر خادمی حساب نمیشود.
باید این کار را بکنیم».
درباره رابطه مردم تجریش با امامزاده صالح هم میگوید: بعضیها فکر میکنند چون امامزاده در تجریش واقع شده، مردم محلی به آن توجهی ندارند.
اصلاً اینطور نیست.
اینطور به شما بگویم که مردم ما وابستهاند به امامزاده صالح (ع).
ما خیلی افراد محلی را داریم که مسیرشان از پشت امامزاده است، ولی از در شرقی و غربی میآیند و میایستند و عرض ادب میکنند و از در دیگر خارج میشوند.
مردم این منطقه واقعاً آقا را دوست دارند.
چون خیر و برکت زندگیشان هم از این همین آقا است».
تمام هزینههای امامزاده صالح (ع) را مردم تأمین میکنند
میپرسم هزینههای حرم را چه کسی تأمین میکند؟
میگوید: «تمام هزینههای ما، مردمی است.
مردم ما خیلی قشنگ هستند.
خیلی بامرام هستند.
من گمان نکنم هیچ جای دنیا مردمی به خوبی مردم ما وجود داشته باشد.
هزینههای امامزاده صالح هم با نذورات مردمی تأمین میشود.
برای همین میگویم که مردم این منطقه عاشق امامزاده صالح (ع) هستند».
از آقای جدی میخواهم به عنوان خادم قدیمی امامزاده صالح (ع)، جملهای به اهالی تهران بگوید که تا به حال به این حرم مشرف نشدهاند.
ذوق میکند و جواب میدهد: «میگویم مردم با عزت و شرف سرزمین ما!
مخصوصاً همشهریهای عزیزم در تهران!
اگر یک روزی گذرتان به تهران افتاد، به زیارت امامزاده صالح (ع) تجریش بیایید.
یک بار بیایید، برای همیشه مشتری میشوید».
دوست ارمنی که به سرداب امامزاده صالح (ع) رفت
بعد یاد رفیق ارمنی خودش میافتد و تعریف میکند: «من یک دوستی داشتم که ایشان از هموطنان ارمنی ما بود.
یک روز به او گفتم من خیلی با تو رفیق هستم؛ یک روز بیا امامزاده صالح (ع) با هم یک چای بخوریم.
گفت انشاءالله ببینم چی میشه!
یعنی طوری حرف میزند که انگار ایشان مسلمان است.
انشاءالله و یا علی و… از کلماتی است که همیشه استفاده میکند.
ایشان آمد و من او را به سرداب بردم.
گفتم نباید تو را به اینجا میآوردم، ولی همین جا به آقا سلام بده و با او حرف بزن.
یک نگاهی به سنگ مقبره آقا کرد و دیدم که صورتش قرمز شد.
گفتم آلفرد!
چی شد؟
گفت که حالم یک جوری است، من را ببر بیرون.
گفتم دم پله بنشین.
سریع رفتم برایش یک لیوان آب قند آوردم.
دیدم دارد اشک میریزد.
ایشان هنوز هم ارمنی است ولی توی مشکلات غزه و لبنان کلی هزینه کرد و بدون اینکه بخواهد اسمش جایی نوشته شود، گفت اینها از طرف من به شیعیان و مسلمانان غزه و لبنان برسان.
هرکس به اینجا بیاید، مشتری میشود.
حیف است که مردم تهران به اینجا سر نزده باشند.
من از همه دعوت میکنم یکبار قدم بر فرق سر ما خادمان بگذارند و به حرم امامزاده صالح (ع) مشرف شوند».
تجربه غبارروبی از ضریح و ورود به ضریح امامزاده صالح (ع)
بعد از صحبت با ناصر جدی، به داخل رواق بر میگردم تا خودم را به غبارروبی ضریح برسانم.
پیش از آنکه نوبتم برسد، پارتی بازی میکنم و با کمک آقای جدی به سمت ضریح میروم.
پارچه معطر و سفیدرنگی که منقش به نام امامزاده صالح (ع) است به دست میگیرم و با راهنمایی خادمان خودم را به ضریح میرسانم.
حال و هوای زائران دیدنی است.
امشب همه مهمان تجربهای هستند که شاید فقط یکبار در زندگیشان رخ دهد.
آرام به سمت ضریح نزدیک میشوم، در دلم صلوات میفرستم و حاجاتم را لیست میکنم.
زائران یکی یکی وارد ضریح میشوند و برای لحظاتی فرصت دارند که هم با امامزاده صالح (ع) خلوت کنند و هم اینکه با دستمالی که به دست دارند، ضریح و قبر مطهر را غبارروبی کنند.
من هم با کولهباری از گناه، خودم را درون ضریح میبینم.
بر قبر بوسه میزنم و در حالی که دارم ضریح و قبر امامزاده صالح (ع) را غبارروبی میکنم، به یاد مشهد و امام رضا (ع) اشک میریزم.
هرچه نباشد، امامزاده صالح (ع) برادر امام رضا (ع) است و شاید هوای مشهدیها را بیشتر داشته باشد…
همه میتوانند در مراسم ویژه غبارروبی از ضریح امام زاده صالح (ع) شرکت کنند
بدون اغراق، مراسم غبارروبی از ضریح امامزاده صالح بن موسی الکاظم (ع)، تجربهای تکرارنشدنی و بینهایت دلپذیر و دوستداشتنی است.
به لطف خادمان این آستان مقدس، تمام مردم میتوانند این اتفاق خاص و دوستداشتنی را تجربه کنند.
فقط کافی است به سامانه اینترنتی آستان امامزاده صالح (ع) مراجعه کنند و برای مراسم غبارروبی ثبتنام کنند.
هرماه بین شرکت کنندگان قرعهکشی میشود و زائرانی که انتخاب شوند، به مراسم غبارروبی که هرماهه در این آستان برگزار میشود، دعوت میشوند.
تجربهای که اگر آن را کسب کنید، شاید به یکبار تجربه کردنش راضی نشوید…