اعتراض روزنامه اعتماد به اظهارات روزبه بمانی درباره زنان
روزنامه اعتماد در واکنش به اظهارات اخیر روزبه بمانی نوشت: مثل اين است كه به نيمي از طلافروشان، پزشكان يا معلمان يا هر شغل ديگري اجازه فعاليت ندهند و بگويند كه از فردا به طلافروشي، مطب يا مدرسه نرويد بعد، اين افراد معترض شوند بعد افرادي پيدا شوند كه خودشان ممنوعيتي در كسب و كارشان ندارند و بگويند اينها كه مساله ما نيست.
روزنامه اعتماد در واکنش به اظهارات اخیر روزبه بمانی نوشت: مثل این است که به نیمی از طلافروشان، پزشکان یا معلمان یا هر شغل دیگری اجازه فعالیت ندهند و بگویند که از فردا به طلافروشی، مطب یا مدرسه نروید بعد، این افراد معترض شوند بعد افرادی پیدا شوند که خودشان ممنوعیتی در کسب و کارشان ندارند و بگویند اینها که مساله ما نیست.
کد خبر: 691023 | ۱۴۰۳/۱۰/۰۲ ۱۲:۳۳:۲۵
سیمین سلیمانی در مطلبی با عنوان «صداهای در سایه» در روزنامه اعتماد نوشت: این روزها نه تنها فضای خبری حوزه موسیقی که تا حدودی توجه بسیاری از کاربران فضای مجازی هم متوجه موضوع «آواز زنان» است.
بخشی از گفتوگوی اخیر حسین علیزاده با یک رسانه برونوطنی هم که مورد توجه کاربران شبکههای اجتماعی قرار گرفته، به انتقاد از محدودیتهایی میپردازد که بر موسیقی در ایران اعمال میشود.
علیزاده بهطور ویژه درباره ممنوعیت صدای زنان گفته و این مساله را غیرمنطقی و توجیهناپذیر دانسته است.
البته که این صحبتها پیشتر هم بارها از زبان همین آهنگساز و دیگر اهالی موسیقی و بهطور کلی فرهنگ و هنر به شکلهای مختلف بیان شده است.
صفحه موسیقی «اعتماد» هم در این سالها موضوع فعالیت زنان در عرصه موسیقی چه در کسوت نوازنده و چه در کسوت خواننده را بارها سوژه خود قرار داده است.
با زنان خواننده بارها گفتوگو داشتهایم و همچنین با کارشناسان موسیقی که درباره تبعات منفی ممنوعیت صدای زنان هشدار دادهاند.
این موضوع نه تنها از نگاه هنری، بلکه حتی از نگاه حقوقی هم بارها مورد توجه قرار گرفته است.
بنابراین در این نوشتار کوتاه به تکرار مکررات تاکید نخواهیم داشت.
موضوعی که این روزها بیش از پیش به آن توجه میشود، مواجهه افراد به ویژه خود هنرمندان عرصه موسیقی با ممنوعیت خوانندگی زنان است که در ادامه به آن اشاره میشود.
پیشتر و در خلال گفتوگوهایی که با زنان خواننده داشتیم، دو رویکرد متفاوت نسبت به کنسرتهای زنانه وجود داشت که اگرچه هر دو بر حق خواندن زنان تاکید داشتند، اما همسو با هم نبودند.
عدهای معتقد بودند که برگزاری این کنسرتها که زنان برای زنان بخوانند از «هیچ» بهتر است و لااقل فعالیت زنان را در این عرصه پویا نگه میدارد و عدهای مخالف این موضوع بودند و اعتقاد داشتند چنین رویکردی به هنر نادرست است و مسیر را برای زنانی که میخواهند در حوزه فعالیتشان هنر خود را آزادانه ارایه دهند، دشوارتر خواهد کرد.
اینجا این موضوع را با یکی دیگر از فعالیتهای محدود شده زنان مقایسه میکنم تا موضوع روشنتر شود.
به زنان گواهینامه موتورسیکلت داده نمیشود؛ با اینکه به لحاظ قانونی منعی برای صدور گواهینامه زنان وجود ندارد، زنان ما حق دارند پشت موتور بنشینند ولی به لحاظ قانونی حق ندارند موتور برانند؛ چرا؟
چون گواهینامه برایشان صادر نمیشود!
این همه تناقض را چگونه باید جمع کرد؟
پشت موتور نشستن با راندن موتور چه فرقی دارد؟!
اما هیچ چارهای برای این مشکل تاکنون اندیشیده نشده و اغلب کسی و نهاد یا سازمانی پاسخگو نیست و بالطبع مسوولیتش را هم نمیپذیرند.
حالا شما به جای موتورسواری در پاراگراف بالا بگذارید، خوانندگی!
نه به عنوان فقط «هنر» به عنوان یک شغل و در واقع مشغله هنری.
یک فرد فارغ از جنسیت به عرصه موسیقی وارد میشود، شاید هم نوجوان است و حتی به هنرستان موسیقی رفته، بعد در دانشگاه موسیقی درس خوانده است، هم هنرستان و هم دانشگاه مجوز از حاکمیت دارند و حالا پس از فارغالتحصیلی این افراد دیگر نمیتوانند «فارغ از جنسیت» کار کنند، چون هر لحظه ممکن است نوازنده زن را از صحنه پایین بکشند، چون به مذاقشان خوش نیامده یا به خواننده زن بگویند میتوانی بخوانی ولی خب باید همخوان داشته باشی...
همان حکایت موتورسواری است، زن میتواند سوار موتور شود ولی نمیتواند آن را براند!
اینجا هم زن میتواند بخواند ولی در سایه صدایی دیگر، او باید همخوان باشد!
این دغدغه حالا بیشتر از هر زمان دیگری بالا گرفته!
پیشتر هم فضای مجازی پر بود از صدای خوانندگان زن، وقتی زنان راهی نمیبینند برای اینکه از مجاری حقوقی مطالبه بحق خود را به دست آورند و پیش روی آنها سدی با قدرت بالا، مانعشان میشود، بهطور طبیعی مسیرهای دیگری را پیدا میکنند حالا یکی در پلتفرمهای مجازی هنرش را ارایه میدهد و یکی در «کنسرت فرضی» یا کانسپتهای دیگر...
.
کمی درباره تبعات این قوانین نانوشته بدانیم؛ اول درباره زنان فعال در عرصه موسیقی به ویژه خوانندگان بگویم، بسیاری از زنان فعال در این عرصه به خاطر این محدودیتها مهاجرت کرده و همچنان این حکایت باقی است که همین حالا نام چندین نفر از آنها به ذهنم رسید که در چند سال اخیر با آنها گفتوگوهای مفصل و غیرمفصل داشتم، اما حالا هوای وطن خود را تنفس نمیکنند؛ زنانی که به واسطه «جنسیت» کارشان با محدودیت مواجه است که اگر نبود چه بسا اغلبشان مهاجرت نمیکردند و همین جا شغل و هنرشان را پی میگرفتند.
عدهای دیگر از زنان فعال در عرصه موسیقی هم در وطن سکوت کردند یا عطای موسیقی را به لقایش بخشیدند که بسیاری از آنها میتوانستند سالها در این عرصه کار کنند اگر شرایط مساعد بود.
عدهای همچنان به فعالیت خودشان ادامه میدهند آن هم انگیزهمند.
به یاد دارم چند ماه پیش که با یکی از خوانندگان زن که بسیار هم در هنر و زیست هنرمندانه منشی ستودنی دارد، صحبت کردم و با هم گپ زدیم، میگفت گلهمند است از اینکه برخی مردان همصنفش اینگونه بیتفاوت کار میکنند و حتی وقتی یکی از اعضای تیمشان حذف میشود، به جای آنکه اجرای گروه را تعطیل کنند، به حذف آن زن دست میزنند.
او دیگر به هیچ کنسرتی نمیرفت، چراکه دوست نداشت در جایی که نابرابری حاکم است وارد شود و تماشاچی آن باشد، درباره این موضوع هم در صفحه موسیقی «اعتماد» نوشتهایم؛ حتی گروههایی بودهاند که کنسرت خود را حذف یا تعلیق کردند، چون از آنها خواسته شده بوده که برای مثال بدون نوازنده زن بالای صحنه بروند.
اخیرا در فضای مجازی هم بحثهایی درباره اجراهای موسیقایی شده است.
برخی میگویند تا هنگامی که زنان هنرمند موسیقی حق برابر با مردان نداشته باشند چرا باید به کنسرت رفت یا کنسرتی برگزار کرد.
پیشتر هم رضا خرم، فرزند آهنگساز بزرگ ایران، همایون خرم درباره جشنواره موسیقی «نوای خرم» چنین اعلامی کرده بود و در گفتوگویی با روزنامه اعتماد که دو سال پیش منتشر شد، تاکید کرده بود: «آثار همایون خرم و استادان دیگر را تنها مردان نمیخواندند، بلکه زنان هم این آثار را اجرا میکردند که متاسفانه ما با این محدودیت همیشه روبهرو بودیم و شخص من دیگر نخواستم این محدودیت به ناحق را درباره دختران سرزمینم در جشنوارهای که به نام پدرم است، تکرار کنم و ببینم.»
در این میان که بسیاری از اهالی موسیقی به ممنوعیتها و محدودیتهایی که سالها برای زنان بدون هیچ منطقی در حوزه موسیقی روا داشته شده، معترض هستند و به هر بهانهای حمایت خود از هنرمندان زن را ابراز میکنند، ویدیویی واکنشبرانگیز از روزبه بمانی، منتشر شده که قسمتی از کنسرت او است و این خواننده در آن به موضوع قطعی برق و آب و گاز اشاره داشته و عنوان کرده که «به جای اینکه یک خانمی در فضای مجازی بخواند و همه خبرها را ببریم به سمتش، برای سرزمینمان تلاش کنیم که روزی سه ساعت برق و گازمان نرود و در تابستان آبمان قطع نشود.» او در ادامه گفته: «اینها بحثهای مملکت ما نیست.» این ویدیو هم بارها در فضای مجازی بازنشر شده و انتقاداتی را هم برانگیخته است.
آنچه در این باره باید به آن توجه داشت، بیارتباطی دو موضوع به یکدیگر است؛ سالهاست که موضوعات زنان و خاصه همین محدودیتهای زنان در حوزههایی از جمله موسیقی با قیاسهای معالفارق اینچنینی پشت گوش انداخته میشود.
آقای بمانی و کسانی که از چنین زاویهای به موضوع زنان و فعالیتشان در حوزه موسیقی نگاه میکنند، خودشان سالهاست با کنسرت و آلبوم کسب درآمده کردهاند و دغدغهای برای ارایه کارشان نداشتهاند که البته این به خودی خود مورد انتقاد نیست؛ مساله این است که این مطالبه را تقلیل میدهند آن هم به واسطه موضوعی بیارتباط در حوزههای دیگر...
مثل این است که به نیمی از طلافروشان، پزشکان یا معلمان یا هر شغل دیگری اجازه فعالیت ندهند و بگویند که از فردا به طلافروشی، مطب یا مدرسه نروید بعد، این افراد معترض شوند بعد افرادی پیدا شوند که خودشان ممنوعیتی در کسب و کارشان ندارند و بگویند اینها که مساله ما نیست و ما مشکلات بسیار بزرگتری داریم!
همین قدر که این مثال عجیب است، صحبتهای آقای بمانی و امثال او نیز عجیب مینماید!
واکنشهای افراد مختلف به اتفاقات اخیر حوزه موسیقی بسیار زیاد بوده؛ هر فرد و گروهی موضوعات مختلفی را مطرح کرده است؛ آذرماه سال جاری حتی خانه موسیقی هم نسبت به اتفاقات اخیر واکنش نشان داد.
روابطعمومی خانه موسیقی ایران نوشت: «در پی لغو کنسرت گروه «نقش» در اصفهان و بازداشت اعضای یک گروه موسیقی که در کنسرت «کاروانسرا» موسوم به کنسرت فرضی پرستو احمدی به اجرای برنامه پرداخته بودند، حبس خشایار سفیدی و برخی دیگر از مشکلات هنرمندان حوزه موسیقی بیانیهای منتشر کرد.
در این بیانیه هیاتمدیره با اعتراض به موارد ذکر شده از دولت تازه مستقر شده خواست تا در زمینه مطالبات هنرمندان حوزه موسیقی به ویژه ممنوعیت فعالیت زنان هنرمند بیش از پیش همت گمارد.»
این روایتی بود از آنچه در فضای امروز موسیقی حاکم است و توجهها را به خود بیش از پیش جلب کرده؛ مساله اصلی این است که قوانین باید در خدمت انسان باشند تا زندگی نظم درستی پیدا کند؛ نه اینکه انسانها به خدمت قوانین درآیند و آنقدر غیرمنعطف ظاهر شوند که روزی شکسته شوند.
این بخش به قانونگذاران برمیگردد و تصمیم با آنهاست که کدام یک را انتخاب کنند.
منعطف باشند و اصلاح یا بدون انعطاف و منطق شکسته شوند.