چرا آینشتاین تا آخر عمر با نظریه کوانتوم کنار نیامد؟
آینشتاین تا آخر عمر نیز با نظریه کوانتوم کنار نیامد و ایراداتی را بر آن وارد میساخت و در مقابل بور نیز به طور مداوم به این اشکالات پاسخ میداد.
به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «آینشتاین و آزمون زمان» نوشته جرمی برنشتاین با ترجمه احمد بیرشک در سال ۱۳۶۱ توسط انتشارات خوارزمی منتشر شده است.
نویسنده اثر درباره شیوهاش در این کتاب توضیح میدهد که به جای توضیح زندگی و کار آینشتاین به ترتیب تاریخ وقوع، کتاب را حول سه موضوع اصلی سازمان داده است: اول نظریه نسبیت خاص، دوم نظریه نسبیت عام و گرانش و سوم نظریه کوانتوم.
او در ضمن این موضوعات ماجراهای متنوع زندگی آینشتاین را دنبال می کند.
برنشتاین ماجرای زندگی و کار آینشتاین را با تعریف قصه دوستی او با پادشاه و ملکه بلژیک شروع می کند.
به واسطه کنگره سولوی که به طور مداوم در بروکسل برگزار می شد و مجمع فیزیکدانان برجسته آن زمان بود، آینشتاین کم کم با پادشاه و ملکه دوست و صمیمی شد.
او یکبار برای زنش تعریف می کند که یک روز در کنگره سال ۱۹۳۰ تلفن میکند و همان روز به دیدن پادشاه و ملکه میرود، با آنها موسیقی اجرا میکند و شب برای شام اسفناج و تخم مرغ پخته سفت و سیبزمینی میخورند!
زمانی که آینشتاین در سال ۱۹۳۳ به دلیل یهودی بودن تحت تعقیب گشتاپو قرار می گیرد به بندری در بلژیک و از آنجا به ایالات متحده نقل مکان می کند.
او در ۲۲ سالی که در پرینستون امریکا زندگی کرد همواره از طریق نامه با پادشاه و ملکه در ارتباط بود.
دوره کودکی آینشتاین با ناسازگاری با آموزش رسمی سپری شد.
یکبار گفته بود «آموزگاران دبستان در نظرم چون گروهبانان بودند و دبیران دبیرستان مانند ستوانان» (ص ۲۹) او در نهایت نه به صورت معمول، بلکه با نامهای که از معلم خود می گیرد مبنی بر اینکه به اندازه ورود به دانشگاه اموزش دیده است این دوره را پشت سر می گذارد.
او سپس به ایتالیا می رود و به خانواده خود که برای شغل پدرش به آنجا رفته اند ملحق می شود و بعد پس از قدری گشت و گذار و طی مراحلی به پلی تکنیک فدرال سوئیس در زوریخ وارد می شود.
او ده سال بعد در ۱۹۰۵ اولین مقاله مهم خود درباره نسبیت خاص را نوشت.
آینشتاین به رغم روحیه بزله گویی و شوخ طبعی که داشته، در بسیاری از دوران عمر و مخصوصاً در ابتدا و انتهای آن در انزوا و تنهایی به سر برد.
خود او می گوید: «به سهم خود همیشه گرایش به تنهایی داشتهام و این خصلتی است که با بالا رفتن سن بارزتر می شود.
عجیب است این همه در جهان شناخته بودن و باز این همه تنها بودن!
واقعیت این است که نوع محبوبیتی که من از آن برخوردارم شخص را به وضعی دفاعی سوق می دهد که به انزوای او می انجامد.» (ص ۱۳) وقتی هم که او در حال رسیدن به اصلی ترین اندیشه هایش بود هم کاملاً منزوی بود.
در آن زمان مباحث مهمی میان فیزیکدانان برقرار بود و آزمایشات مهمی نیز انجام شد که همه بعداً موید نظریه نسبیت شدند، ولی نکته مهم این است که آینشتاین از آنها چندان مطلع نبود.
پلی تکنیک محل تحصیل او بسیار منزوی بود و کمتر با جهان علم ارتباط داشت و او تنها از طریق مطالعات شخصی برخی مباحث را دنبال میکرد.
برای همین بود که در مقاله سال ۱۹۰۵ هیچ ارجاعی مهمی به این آزمایشات و مباحث وجود ندارد.
چگونه ممکن است که فیزیکدان بدون آزمایشات تجربی پیش برود و کشفیاتی تا این اندازه بنیادی داشته باشد.
برنشتاین توضیح می دهد که خلاقیت علمی در این سطح چندان به آزمایش های تجربی متکی نیست.
البته که نظریه باید بعداً توسط آزمایش تایید شود، همچنان که درباره نظریه نسبیت چنین شد، ولی «در کار خلاق فیزیکدانی بزرگ «درک مستقیم» - یعنی احساس آنکه جهان چگونه باید باشد – در تدوین ساختمان اصولی نقشی بسیار مهمتر از نتایج هر آزمایشی دارد.» (ص ۵۶) نظریه نسبیت خاص و عام او کم کم در جهان علم مورد توجه و پذیرش قرار گرفت، به طوری که ماکس پلانک فیزیکدان برجسته و معاصر وی درباره او می گوید: باید آینشتاین را کپرنیکوس قرن بیستم بدانیم.
بخش سوم و آخر کتاب برنشتاین به نظریه کوانتم اختصاص یافته است.
کارهای آینشتاین در فیزیک محدود به نسبیت نشد، بلکه در مباحث مقدماتی فیزیک کوانتم نیز شرکت فعال داشت، ولی وقتی او با نتایج این نظریه مواجه شد در مقابل آن موضع گرفت.
طبق نظریه کوانتم که شرودینگر و هایزنبرگ و بور تبیین میکردند حقیقت جهان بر یک نظم قطعی مبتنی نبود و احتمال و عدم قطعیت بر آن حاکم بود.
آینشتاین در مقابل این نگاه می گفت: «خدا با جهان تاس بازی نمیکند» (ص ۲۰۹) او تا آخر عمر نیز با نظریه کوانتوم کنار نیامد و ایراداتی را بر آن وارد می ساخت و در مقابل بور نیز به طور مداوم به این اشکالات پاسخ می داد.
در سال ۱۹۳۹ پای آینشتاین به ماجرایی کشیده می شود که به روحیات صلح دوست و انزواجوی او نامربوط به نظر می رسد.
دو فیزیک دان امریکایی به سراغ او آمدند تا او را از اهمیت اورانیوم در آن زمان مطلع کنند.
سال ۱۹۳۸ شکافت اورانیوم که قبلاً اتفاق افتاده بود، تعبیر درست خود را در میان فیزکدانان یافت و سال ۱۹۳۹ هیتلر بر چکوسلواکی چیره شد و بلافاصله از صدور اورانیوم از معادن چکوسلواکی جلوگیری کرد.
این در نظر دانشمندان امریکایی نشانه حرکت هیتلر برای ساخت بمب اتم بود.
آنها از آینشتاین می خواستند که با پادشاه بلژیک مکاتبه کند، زیرا در کنگو که مستعمره بلژیک بود معادن فراوان اورانیوم وجود داشت.
در طی مراوده این دانشمندان با آینشتاین، او نامه ای به روزولت تنظیم کرد که در آن لزوم سرمایه گذاری و کار بر روی بمب اتم را برای رئیس جمهور ایالات متحده توضیح داد.
پس از این نامه بود که روزولت کمیته ای برای این منظور از متخصصان و ارتشیان تشکیل داد و فرایند تولید بمب اتمی شروع شد.
آینشتاین به جز آن نامه هیچ اثر دیگری در فرایند ساخت بمب نداشت، زیرا او در مهندسی هستهای و فیزیک هسته ای خبره نبود.
زمانی که بمب برای اولین بار در هیروشیما استفاده شد او سخت متحیر و اندوهگین شد و تا آخر عمر از طریق نامه و مقاله و مصاحبه تلاش کرد که از نابودی بشر به واسطه درگیری اتمی جلوگیری کند.
با این حال امید داشت تهدید اتمی اثر مثبتی نیز بر جای گذارد.
در ۱۹۴۵ نوشت: «چون از پیش نمی بینم که انرژی اتمی در آینده ای نزدیک برای نوع بشر نعمتی شود، باید بگویم که در حال حاضر تهدیدی است.
شاید مصلحت در این باشد که چنین باشد.
ممکن است نژاد آدمی را بترساند و او را به استقرار نظمی در امور بین المللی بکشاند، چون این کار بی شک بی فشار ترس صورت نخواهد پذیرفت.»
دوستی ساده و صمیمی آینشتاین با پادشاه و ملکه بلژیک تا آخر عمر باقی ماند و دیدیم که عامل ورود او به چه ماجرای مهمی شد.
او از اینکه پدر یا پدربزرگ بمب اتمی دانسته شود سخت آزرده خاطر می شد و می گفت اگر تهدید آلمان نبود هرگز کاری نمی کرد که در جریان تولید بمب تسریع شود.
در دوره مککارتیسم در ایالات متحده خود را بیشتر از پیش نسبت به سیاست و جامعه امریکا بیگانه احساس می کرد.
در سال ۱۹۵۱ در نامه به ملکه بلژیک احساسات خود را فاش تر چنین بیان داشت:
«وقتی که سرانجام، به قیمتی بسیار سنگین، معلوم شد که می توان آلمان را در هم شکست، این امریکائیان عزیز سخت این موضوع را به خود گرفته اند.
چه کسی اینان را بر سر عقل خواهد آورد؟
مصیبت آلمان در سالهای گذشته باز دارد تکرار می شود: مردم بی مقاومت تسلیم می شوند و خود را در خط نیروهای اهریمنی قرار می دهند.
و ما ناتوان در کنار ایستاده ایم.»
چاپ دوم این کتاب سال ۱۳۷۸ منتشر شده است و چاپ جدید آن به زودی توسط انتشارات خوارزمی منتشر میشود.