روایت کمتر دیده شده از یک نسل کشی؛ فتوای دینی که استعمار را شکل داد
عوامل مستند «سرزمین یخ زده» با اشاره به نسل کشی سرخپوستها در این مستند بیان کردند که ریشه استعمار در دنیا یک فتوای دینی بوده است.
خبرگزاری مهر-گروه هنر-عطیه موذن: مستند «سرزمین یخ زده» موضوعی دارد که شاید کمتر به آن پرداخته شده و تقریبا می توان گفت پیش از این در هیچ مجموعه مستند تلویزیونی با این میزان از جزییات و پژوهش های مفصل به آن پرداخته نشده است.
این مستند به نسل کشی سرخ پوست ها در دوره های زمانی مختلف می پردازد و بیش از یک و نیم سال پژوهش آن طول کشیده است.
مجموعه مستند «نسل یخ زده» به کارگردانی علی کرمی در پنج قسمت تولید شده و به زودی از تلویزیون به پخش می رسد.
تهیه کننده این مستند جواد میری و مدیر تولید آن مسعود مهربانی است که در مجموعه ستین مدیا ساخته شده است.
علی کرمی، جواد میری و مسعود مهربانی در نشستی در خبرگزاری مهر از ساخت این مستند گفتند.
مشروح این نشست را در زیر میخوانید:
*محور اصلی مستند «سرزمین یخ زده» نسلکشی سرخپوستان است، شاید برای مخاطب سوال باشد با این همه دغدغه و معضل اجتماعی روز و حتی موضوعات تاریخی و سیاسی چرا این موضوع برای شما مهم شد؟
جواد میری تهیه کننده: جوابش واضح است اما توضیحش این است که حتی اگر ما با بیرون از خودمان کاری نداشته باشیم، دیگران با ما کار دارند.
به طور مثال کانادا موضوع حقوق بشر را مطرح میکند و به شورای امنیت میبرد و به این ترتیب قطعنامه علیه ایران صادر می شود.
تناقضاتی در حقوق بینالملل میبینیم که اثرش در زندگی ما رقم می خورد.
در واقع، در مستند «سرزمین یخزده» میبینیم که این حقوق بینالملل و حقوق انسانی در کشور مبدا که موضوع را مطرح میکند، رعایت نمیشود اما خواهان رعایت در دیگر کشورهاست.
چه نسل جدیدی که اکنون در کانادا حاکم است و چه نسل های قبلی همه به نوعی این حقوق انسانی را رعایت نکرده اند و این مستند از این موضوع سخن می گوید.
شاید من اثر مستقیم زیر پا گذاشتن این حقوق را در لحظه نبینم اما حتما تاثیرگذار است و به هر حال مجموعهای علیه ایران در نهادهای بینالمللی صحبت میکند.
درباره کانادا حرف ما این است که همان حقوق انسانی را که از آن دم می زنند، رعایت کنند.
در «سرزمین یخزده» نشان می دهیم که چطور اینها، مردمانی را از حق داشتن سرزمین های خود محروم کرده اند.
حتی حق رای به آنها نمیدادند حتی شاید ما فقط بخشی از کوه یخ ِاستعمار را در مستند میبینیم اما اینها واقعیتهایی است که بخش اعظم آن در جهان در جریان است و اتفاقا با زندگی ما در ارتباط است.
بحث استعمار خیلی مهم است، ما حتی بعد از انقلاب در دولتهای مختلف سعی کردیم از غرب دوری کنیم، اما غرب با ما کار داشته است.
درباره کانادا هم حرف ما این است که همان حقوق انسانی را که از آن دم می زنند، رعایت کنند.
در «سرزمین یخزده» نشان می دهیم که چطور اینها، مردمانی را از حق داشتن سرزمین های خود محروم کرده اند.
حتی حق رای به آنها نمیدادند.
مناطقی را به آنها میدادند که به آنها می گفتند رزرو است و هر وقت بخواهند این زمین ها را می گیرند.
بنابراین حرف ما این است که وقتی خودتان (کانادا) این حقوق را رعایت نمی کنید، نمیتوانید علیه ما بحث حقوق بشری کنید.
این مسئله انسانی است و باید به آن پرداخته شود چراکه کل دنیا متاثر از این مسائل است.
*ساخت این مستند دغدغه خودتان بود یا سفارش سیمافیلم و دغدغه مدیران؟
میری: خیر کاملاً دغدغه خود ما بود.
ما خودمان ایده را مطرح کردیم، حتی پژوهش گستردهتری را هم نسبت به این بحث آماده کردیم.
متاسفانه منابع فارسی به این مباحث ورود نکردهاند.
آقای کرمی در این مستند به سندی برای اولین بار می پردازد که نوعی دکترین کشف است و براین اساس یک فتوای دینی در مسحیت، ریشه استعمار در دنیا می شود.
خیلی جالب است که ما را به کشور دینی متهم می کنند، در حالی که ریشه همه استعمار یک حکم دینی است.
این را هم بگویم که اتفاقاً مدیران از این موضوع استقبال نمی کنند.
*یعنی شما ایده این طرح را به سیمافیلم بردید و استقبال نشد؟
میری: خیلی به سختی با آن موافقت شد.
حتی قصه مفصلی دارد که چرا مستند پنج قسمت شد.
دغدغه آنها اتفاقاً همین موضوعاتی بود که شما مطرح کردید و می خواستند به مسائل روز جامعه بپردازیم.
با این حال ما فکر می کنیم بحث تاریخی ما متاثر از همان رویکردی است که در مستند بیان می کنیم، متاثر از استعماری که به روز شده است، بر اساس یک حکم، استرالیا و آفریقا فتح شدند.
پایانبندی این کار نماد بحث اسرائیل است.
خیلی جالب است که بگوییم این مکانیزم و رویکرد در بسیاری از کشورها کپی شده و پیشرفتهتر شده است.
اکنون اسرائیل، مثلاً در مقایسه با قتلعامهایی که در طول تاریخ اتفاق افتاده، قتلعامهای خود را شوخی تصور می کند و با خودش میگوید که نمونههای بزرگتر و بسیار بزرگتر از این هم در جهان اتفاق افتاده است.
در واقع اسرائیل با خودش فکر میکند که کارش در مقابل استعمارگری به نام بریتانیا شوخی است.
*آقای کرمی، چه شد که وارد ساخت مستند «سرزمین یخ زده» شدید و نسل کشی سرخپوست ها از چه جهاتی برایتان مهم شد؟
علی کرمی کارگردان: فکر می کنم در اردیبهشت ۱۴۰۱ بود، یا به عبارتی در سال ۲۰۲۱ که من در اسنپ، خبری از رادیو درباره یک گور دسته جمعی شنیدم که در آن عده ای از دانشآموزان بومی سرخ پوست پیدا شدهاند.
کارشناس در مورد این موضوع صحبت میکرد و این مسئله برایم جالب شد و البته اشرافی نداشتم و نمیدانستم که این ماجرا از کجا آب میخورد.
همان روزها درگیر خواندن رمانی بودم که اتفاقا آن هم فضایی سرخ پوستی داشت.
فضای داستان برایم جالب بود؛ ماجرای یک پسر بچه و یک زن بومی سرخپوست در آمریکا که از دست قتلعام و حمله اروپاییها فرار کرده بودند و در برف گیر افتاده و از سرما میمیرند.
همزمان این ۲ ماجرا یعنی آن خبر و این داستان برایم جالب شد و پژوهشی سطحی داشتم.
متاسفانه متن فارسی زیادی در این زمینه نداریم و بیشتر خبرها لینکهایی به سایتهای خبری خارجی دارند.
بهطور تفننی پژوهش هایی را شروع کردم.
حوزه علاقه شخصی خود من تاریخ، روابط بین الملل و حقوق بینالملل بود.
با توجه به شناختی که از تاریخ استعمار داشتم و پژوهشهایی که در سالهای اخیر انجام داده بودم، به این موضوع پرداختم.
پژوهش این ماجرا تقریباً یک سال و نیم طول کشید و فهمیدم ماجرا با حوزه های مختلف تاریخ و سیاست و حتی فضاهای نژادپرستانه گره خورده است مجموعه مستند قبلی هم که ساخته بودم به نام «جنتلمنها» در واقع تاریخ روابط سیاسی و امنیتی ایران و اروپا بود.
آن هم به نوعی پروندهمحور بود و یک تصویر کلی از تاریخ اروپا و آمریکا داشت.
البته با جزییات به موضوع ورود نکرده بودم.
آن زمان هنوز واحد مستند سیمافیلم راه نیفتاده بود، اما به جهت سابقه دیرینهای که با دوستان و همکاری با موسسه شهید آوینی داشتم، طرح مسئله کردم و بعد هم قرار شد از آن دفاع کنم.
یعنی باید فیلمساز، پژوهشگر، تهیهکننده و کارگردان بیایند و از دغدغه یا ایده خود دفاع کنند.
به نوعی به سوال شما پاسخ دهند و در چنین جلسه ای نشان دهند که این مسئله هر چقدر هم مهم چه دردی از امروز من مخاطب دوا میکند؟
من در آن جلسه فقط در حد یک گزاره بیان کردم که قصد دارم در این پژوهش، یک اینهمانی در ذهن مخاطب شکل بگیرد که با حوادث روز هم پیوند ایجاد کند و به نوعی اتفاقا به روز باشد.
جمله معروفی است که میگوید «تاریخ با اکنون هر جامعه کار دارد، نه گذشته اش» تاریخی که صرفا به گذشته برمی گردد قصه است و قصه نهایتاً می تواند دربرگیرنده عبرت باشد.
با توجه به شناختی که از تاریخ استعمار داشتم و پژوهشهایی که در سالهای اخیر انجام داده بودم، به این موضوع پرداختم.
پژوهش این ماجرا تقریباً یک سال و نیم طول کشید و فهمیدم ماجرا با حوزه های مختلف تاریخ و سیاست و حتی فضاهای نژادپرستانه گره خورده است.
یکی از مشکلات جدیام این بود که بسیاری از اسناد به زبان انگلیسی نبودند و به زبان اسپانیایی بودند.
پژوهش طولانی داشتم و هرچقدر پژوهش جلوتر میرفت، قصهای که میخواستم تعریف کنم برایم بیشتر شکل میگرفت.
پژوهش با خبری درباره کشف گورهای دستهجمعی در ۲۱ می ۲۰۲۱ در یک گورستان نزدیک کلمبیا شروع شد.
در این گورستان، ۷۵۱ گور بینام و نشان کشف شده بود.
وقتی سر ماجرا را گرفتم، متوجه شدم که این ماجرا به پروندهای به سال ۱۹۶۶ و کشف جسد پسری به نام چارلی بنجک بازمی گردد.
یک خبرنگار این پرونده را بهدست گرفته و شروع به تحقیق کرده بود اما پس از مدتی، این پرونده توسط نهادهای امنیتی مسکوت شد.
دوباره در سال ۱۹۸۸، ماجرای دیگری در مدارس سرخپوستی پیش آمد و اجسادی کشف شدند.
بعد از این خبر دولت کانادا مجبور به عذرخواهی شده بود، اما باز هم پرونده مسکوت ماند تا سالهای ۲۰۱۱ و ۲۰۱۵ و در نهایت ۲۰۲۱ که این بار متوجه شدیم که ۷۵۱ گور بینام و نشان تنها بخشی از ماجراست و هنوز اجساد بسیاری کشف نشدهاند.
سندها کم بود، آمارها مبهم و خبرها قطعی نبودند.
چند سند از سایتهایی که متعلق به وزارتخانه بومیان کانادا بودند، وجود داشت.
آنها هم محدودیتهایی در انتشار عمومی داشتند.
بالاخره با مکاتبه و گفتگو، دسترسی پیدا شد و آماری پیدا کردیم که نشان می داد ۳۲۰۰ کودک، یعنی بالغ بر ۱۰ درصد از جمعیت آن بومیان در این نسل کشی ها به قتل رسیدهاند.
هرچقدر پژوهشها جلوتر میرفت، تعداد آمار بالاتر میرفت.
فکر میکنم تا ۶۸۰۰ نفر هم میرسید که البته این ۶۸۰۰ نفر به قول خودشان کشف شده است و حدس زده میشود که رقم خیلی بالاتری هنوز وجود دارد که کشف نشده است.
*این مسئله حتما فاجعه است، در هر جایی از جهان که رخ دهد، در غزه، در کشور خودمان یا هر جای دیگر جهان، حتماً با نگاه انسانی فاجعه است.
اما بحث من این بود که مردم ما اکنون درگیر اتفاقات زیادی هستند و شاید این فجایع خیلی به چشمشان نیاید.
در حالی که اینها میتواند باعث شود که یک نخستوزیر عذرخواهی کند یا به یک پرونده امنیتی تبدیل شود.
حتی کسی مثل اسکورسیزی بخواهد فیلمی مثل «قاتلان ماه کامل» را درباره آن بسازد.
اما شما به عنوان مستندساز، چگونه مخاطب را قانع می کنید که پای مستند و دغدغه شما بنشیند و احساس نکند که دارد یک کار صرفاً ایدئولوژیک میبیند؟
کرمی: سوال درستی است چون بالاخره من به عنوان فیلمساز و مستندساز فاصله ای بین نگارش تا نمایش دارم.
درواقع فاصله معناداری بین پژوهش تا محصولی که قرار است روی پرده بیاید، وجود دارد.
پژوهش ذاتاً نخبگانی است و به مجامع علمی و فضای دانشگاهی برمیگردد.
درحالیکه نمایش و مخصوصاً مدیوم تلویزیون، با مخاطبی طرف است که ابتدا فرض اصلیاش این است که محتوایش سرگرمی است و باید جذابیت داشته باشد.
بنابراین اینها کار من را خیلی سختتر می کند.
من سه اصل را برای خودم به عنوان دکترین این کار تعریف کردم اول اینکه تا حد امکان از هرگونه سندی که حتی درصدی ممکن است فاصله داشته باشد با سوژه، استفاده نکنم.
در مستند آرشیوی، گاهی مستند نمایی میشود مثلاً با نشان دادن یک لانگ شات از خیابان منهتن و سیاه سفید کردن آن، مکان را به دوره ای دیگر برمی گردانند.
درست است که اینجا این پلان سند محض نیست، اما به جهت فرم کلیت کار و نیاز به داکیومنتیشن، از سند استفاده می شود و اصل اول برای خود من این بود که هرگز نباید از چنین سندی استفاده کنم.
دوم برای من «داستان» خیلی مساله بود.
یعنی روایت و قصه باید تمامی عناصر لازم را داشته باشد؛ قصه نیاز به شخصیت، قهرمان و ضدقهرمان دارد و باید فراز و فرود داشته باشد.
اصل سوم هم این بود که روایتم جذابیت داشته باشد که برای هرکدام از این عناصر، راهبردی را هم طراحی کردم.
درباره سند باید بگویم که چاهی کندم که درآمدن از داخلش برای خودم خیلی سخت بود.
چالش های جدی داشتم و پژوهش دقیق و عمیقی لازم بود.
اگر دیده باشید، بعضی واژهها در متون تاریخی بار حقوقی متفاوتی دارند.
این چالش محرکی برای رجوع به منابع اصلی و دست اول بود، مساله دیگر این بود که از یک دوره تاریخی آرشیو بسیار محدودی داشتیم.
مجموعه مستند من با حادثهای در سال ۱۹۶۶ شروع میشود و بعد در سکانس اول فلشبکی به ۴۰۰ یا ۵۰۰ سال قبل از آن می زنم یعنی مستند به سال ۱۴۹۲ می رود که طی این ۵۰۰ سال ما عکس یا نقاشی چندانی نداریم.
*در ایران نداریم یا به زبان اصلی هم پیدا نمی شود؟
کرمی: خیلی محدود است.
از اولین تصاویر کاشف کانادا و نقشه های او مثلا نهایت یک پرتره می شود، پیدا کرد.
پژوهش در فیلمسازی همیشه چالشی است.
من در حوزه آرشیو خیلی کار کرده ام.
کار آرشیو کردن در دهههای مختلف کار سادهای نیست.
من همیشه می گویم ۲ مقطع زمانی برای آرشیو خیلی سخت است؛ یکی دهه ۷۰ ایران و دیگری قبل از قرن ۱۸ میلادی است که جور کردن آرشیو در این ۲ مقطع زمانی بسیار سخت است.
به قدری که ما آرشیو دست اول و تمیز و در دسترس از جنگ و دهه ۶۰ داریم، در دهه ۷۰ نداریم که شاید چون دوره گذار است و به علت ورود از نگاتیو به دیجیتال، آرشیوها به شدت شلخته و بینظم هستند.
شاید سوال اصلی این باشد که این مستند خشک مدل شبکه چهار چه ارتباطی با مخاطب امروز دارد؟
اما اتفاقا من این مستند را برای دانش آموزان هم نمایش داده ام و دوست داشتند *چطور می شود که در دهه ۶۰ آرشیو ما کامل تر و مشخص تر باشد؟
کرمی: در دهه ۶۰ به دلیل جنگ و اینکه در این دوره تحت رصد دنیا بودیم و تجمعی از حضور رسانه های متعدد چه داخل و چه از خارج کشور داریم آرشیو کامل تری موجود است.
اما در زمانه ثبات و ورود به دیجیتال یعنی دهه ۷۰ آرشیو درستی نداریم.
همانطور که گفتم چالش دیگر زمان قبل از قرن ۱۸ میلادی است که منابع محدود است و من برای رفع این چالشها، به نقاشی و تاریخ نقاشی رجوع کردم.
*و اتفاقا استفاده از نقاشیها در مستند جذاب بود و فضای بصری متنوعی فراهم کرده بود.
کرمی: به شدت چالش پیچیدهای بود.
این نقاشی دغدغه شخصی خودم هم بود و من خیلی سال است که چون تاریخ را دوست دارم، نقاشی هم به عنوان یک ابژه ای از تاریخ برایم مهم است.
با این حال اینجا موضوع خیلی تخصصی می شد که باید می دانستم از چه نقاشی هایی استفاده کنم و سعی کردم به مرور به سمت پژوهشهای جدیدتر با استفاده از هوش مصنوعی حرکت کنم.
هوش مصنوعی به من کمک کرد تا حداقل ۲ مورد از آن سه اصل خود را رعایت کنم: اول، استفاده از سندهای دقیق و معتبر و دوم جذابیت پژوهش.
از موتور جستجوی هوش مصنوعی استفاده کردم که کارهایی که ممکن بود ماهها طول بکشد، سریعتر انجام شود.
برای مثال، درخواست نقاشیهای فلان دوره یا نقاشیهایی با مضامین خاص با هوش مصنوعی راحت تر پیدا شد.
برای اصل جذابیت هم سراغ فیلم و سریال رفتم و می دانستم برای مخاطب تلویزیون اینها جدی و مهم هستند.
وقتی با افراد صحبت میکردم مثلا می گفتم کریستف کلمب از فلان فیلم خارجی اسم برده.
وقتی اسم کامل کریستف کلمب را می بردم شاید نمی دانستند چون درکشان تاریخی و علمی نبود بلکه سینمایی بود و این فضای سینمایی و سریالی کمک کرد تا برای جذابیت مستندم کمک بگیرم.
شاید سوال اصلی این باشد که این مستند خشک مدل شبکه چهار چه ارتباطی با مخاطب امروز دارد؟
اما اتفاقا من این مستند را برای دانش آموزان هم نمایش داده ام و دوست داشتند.
من در این مستند چند پیش فرض را در نظر گرفته ام.
معمولاً مخاطب ایرانی «مرگ بر آمریکا» را شنیده، اما «مرگ بر کانادا» را نه، یعنی وقتی میگوییم آمریکا، همه میدانند که شیطان بزرگ است.
اما کانادا یک سرزمین رویایی با ژست صلحطلبی در مجامع جهانی دارد و من می خواستم غلط بودن این پیش فرض را نشان دهم.
اصطلاحی در علوم سیاسی داریم که معتقد است کاراکتر سیاسی یک کشور در مجامع بین المللی بسیار مهم است و کانادا از خود چنین کاراکتری را نمایش داده است.
*اتفاقا کاش حداقل دو یا سه قسمت از این مستند به وضعیت امروز کانادا و مهاجران میپرداخت؟
کرمی: ببینید من در پژوهشهایم، حس می کنم یک منطقه ۳ هکتاری معدن الماس پیدا کردم که در این فیلم، ۴ متر مربع از آن را کنده ام و به ۵ قسمت تبدیل شد.
هنوز بخشهای زیادی دست نخورده باقی مانده است.
امیدوارم که این اتفاق بیفتد و این مستند ادامه دار باشد و به این موضوع هم که گفتید، بپردازیم.
البته از عزیزانی که از موضوع فیلم استقبال کردند، قدردان هستم اما به عنوان فیلمساز و پژوهشگر، متاسفانه نمیتوانم فتوسنتز کنم و باید بعد از یک سال پژوهش با دغدغههای مالی مواجه باشم.
من یک بار به شوخی به مدیران میگفتم که احساس همذات پنداری با بومیان سرخپوست کانادا دارم و این حجم از استعمار را در حوزه مالی را هم حس می کنم.
(همه می خندند) منظورم البته فرد یا مرکز خاصی نیست بلکه مدل بودجه و تسویه و ساخت مستند و سریال در ایران مشکل دارد.
سازه مالی تلویزیون نادرست است.
سازه مالی و تعامل با فیلمساز مشکل دارد.
یک سال و نیم پژوهش میکنید و برآورد بودجه پژوهشگر ۱۰ تا ۱۵ میلیون تومان است.
من اگر فقط پول کتابها، اینترنت و اکانت هوش مصنوعی را برآورد کنم خیلی هزینه ها بیشتر است.
میری: مسائل صنفی به طور کلی در حوزه مستند واقعا جدی است و اگر با مستندسازان صحبت کنید همه آنها زیست و معیشت شان با مشکلات جدی مواجه است.
کرمی: البته این را هم بگویم من چندان چالشی برای تصویب طرح نداشتم و حتی مدیران گفتند سعی می کنند در زمان و شبکه خوبی به پخش برسد.
*آقای مهربانی شما هم بفرمایید که این کار نیاز به چه پروداکشن و تمهیداتی داشته است؟
مسعود مهربانی مدیر تولید: آرشیو و منابع در مواردی حتی در سطح اینترنت هم نبود و با مکاتبه و رایزنی با سازمانهایی مانند خانه ملی کانادا، اسناد تهیه شد.
*برخی فیلمها هم زیرنویس داشتند یعنی از تلویزیون هم پخش نشده بود ...
مهربانی: بله همینطور است.
به دلیل لوباجت بودن مستند باید نوعی هزینه ها را در نظر گرفت که بدانیم آنها را به کدام بخشها اختصاص دهیم.
البته ممکن است برخی کارها صرفا درآمدی در نظر گرفته شود ولی خب در این مستند اینگونه نبود و تمام توجه دوستان این بود که اثر با کیفیت و ماندگار باشد.
بالاخره مضمون این کار هم برایمان اهمیت داشت شاید به قول شما برخی مسائل آنقدر ساده و دم دستی پرداخته شده که دیگر لوث شده است.
اما وقتی به ریشه این ماجرا نگاه میکنیم، می فهمیم که بخشی به دلیل نوع نگاه رسانه ها عادی سازی شده و یا مسکوت شده است.
در کل اما از منظر تولیدی میتوان گفت ابزار هوش مصنوعی بسیار کمک کرد.
تسلط آقای کرمی و سابقه پژوهش ایشان و همچنین مباحث فنی بسیار کمککننده بود.
دید تدوینی و کارگردانی ایشان و مشاورههایی که در کارهای دیگر ارائه دادند، به بهبود کیفیت کمک کرد.
البته همچنان ظرفیت بهبود وجود دارد، ولی مقتضیات زمان و سایر عوامل، در جهت این بود که آنچه که در توان بوده را به بهترین شکل ممکن ارائه دهیم.
چالشها نیز همان بحث آرشیو و قصهپردازی بوده است که آقای کرمی نیز به آن اشاره کردند.
نقاشیها، ابزار هوش مصنوعی و مکاتبات، سه منبع اصلی منابع تولیدی کار بودند.
میری: در این پنج قسمت، سکانسهایی از ۶۰ فیلم و سریال استفاده شده است.
در عین بودجه کم اما فضای گرافیکی خوبی در نظر گرفته شد.
بخشهایی از کار از گرافیک سهبعدی استفاده شده که به جذابیت و سرگرمی مستند کمک کرده است.
نقاشیهایی که انتخاب شدند، مستند را از نظر ارجاعی تقویت کردند.
مستند ارزش تاریخی بهعنوان منبع و ارجاع دارد و روایت برای ما خیلی اهمیت داشت.
*ساخت این مستند قرار است بعد از پخش این پنج قسمت ادامه پیدا کند؟
کرمی: امیدوارم ساخت این مستند ادامه پیدا کند، مسئله ام فقط مالی نیست، بلکه شکل حمایت از فیلمساز و پژوهشگر نیز مهم است.
غلط مصطلحی جا افتاده است که بارها برخی مدیران به من گفتهاند که «کاش این پژوهش را به جای فیلم، به کتاب تبدیل میکردی که بماند» من میتوانم اثر را به کتاب تبدیل کنم، ولی مدیوم و شغل من رسانه دیداری و تلویزیونی است.
تلویزیون نیاز به توسعه حمایتی متوازن دارد.
در دورهای، تلویزیون به مهد کودک تبدیل شده بود و برنامه ها در حوزه کودک بود اما باید همه نوع مخاطب، صنف و غالبی تدارک دید.
صنف مستندسازان کمکم خسته، نابود و حذف میشوند و تلویزیون صرفاً به شهر فرنگ تبدیل میشود.
امیدوارم تلویزیون به عنوان مدیومی که میتواند آگاهیبخشی کند، حمایتهای لازم را داشته باشد.