دونالد ترامپ نمیتواند چیزی را که وجود ندارد، از بین ببرد
به گزارش مشرق،یکی از کاربران توئیتری مطلبی با عنوان افسانه نظم بینالمللی لیبرال را در صفحه خود منتشر کرد:
دونالد ترامپ نمیتواند چیزی را که وجود ندارد، از بین ببرد.
وقتی دونالد ترامپ برای اولین بار در سال ۲۰۱۶ به عنوان رئیسجمهور آمریکا انتخاب شد، نهاد سیاست خارجی به دفاع از آنچه «نظم بینالمللی لیبرال» نامیده میشد برخاست - اصطلاحی برای سیستم نهادها، هنجارها و قوانینی که پس از پایان جنگ جهانی دوم توسعه یافته بود - که میترسیدند ترامپ آن را نابود کند.
هشت سال بعد، ترامپ در حال بازگشت به کاخ سفید است.
اما این بار به نظر نمیرسد که نظم بینالمللی لیبرال چندانی برای دفاع کردن باقی مانده باشد - و این به اندازه اقدامات دولت ترامپ، به خاطر اقدامات دولت بایدن نیز هست.
همیشه مشخص نبود که دقیقاً نظم بینالمللی لیبرال چه بود.
این نظم عناصر مختلفی داشت (نظم امنیتی، نظم اقتصادی و نظم حقوق بشری)، در نقاط مختلف جهان به شکلهای متفاوتی عمل میکرد (برای مثال در اروپای غربی بسیار متفاوت از آسیا بود).
همچنین در طول زمان تکامل یافته بود (به ویژه، نظم پس از جنگ سرد بسیار متفاوت از نظم دوران جنگ سرد بود).
علاوه بر این، هرگز کاملاً مشخص نبود چه چیزی آن را «لیبرال» میکرد یا اصلاً این به چه معنا بود.
با این حال، تعداد کمی از کارشناسان سیاست خارجی به این پیچیدگیها علاقه داشتند.
در عوض، آنها از این اصطلاح - که گراهام آلیسون، نظریهپرداز روابط بینالملل واقعگرا، آن را به درستی «ژله مفهومی» نامید- به عنوان راهی برای انتقاد از تقریباً هر انحرافی از استراتژی سیاست خارجی آمریکا پس از جنگ سرد در هژمونی لیبرال استفاده میکردند.
به جای اینکه درباره چگونگی اصلاح نظم بینالمللی لیبرال برای مشروعتر و پایدارتر کردن آن فکر کنند، بدون انتقاد از آن دفاع میکردند.
همانطور که مایکل کیمیج، مورخ، نشان داده است، ایده نظم بینالمللی لیبرال که توسط دانشگاهیانی مانند جان آیکنبری در پرینستون نظریهپردازی شده بود، در دوران دولت اوباما به عنوان یک اصل سازماندهنده برای سیاست خارجی آمریکا ظهور کرده بود.
(خود کیمیج در دوران دولت اوباما در وزارت امور خارجه کار میکرد.) این ایده نوعی جایگزین برای مفهوم تمدنی منسوخ شده غرب بود - یا به گفته کیمیج، "ایده تکنوکراتها از غرب" که کمتر بر فرهنگ و بیشتر بر نهادها تمرکز داشت - هرچند که مشخص نبود کدام نهادها "لیبرال" و بنابراین بخشی از این نظم بودند.
نظم بینالمللی لیبرال اغلب به عنوان نظمی "مبتنی بر قواعد" درک میشد، هرچند این قواعد - به ویژه قواعد نظم اقتصادی پس از جنگ سرد - توسط غرب ایجاد شده و به نفع آنها "دستکاری" شده بود.
اما در دوران دولت اوباما، این اصطلاح به عنوان راهی برای دیپلماتها و کارشناسان غربی برای انتقاد از نقض قوانین توسط قدرتهای غیر غربی، به ویژه چین و روسیه، محبوبیت یافت.
از برخی جهات، رئیسجمهور ترامپ واقعاً با این نظم مخالفت کرد.
در حالی که او مالیاتها و مقررات را کاهش داد، همچنین تعرفههایی را برای حمایت از تولید داخلی وضع کرد که با لیبرالیسم اقتصادی نظم بینالمللی پس از جنگ سرد مغایرت داشت - چیزی که میتوان آن را نولیبرالیسم ملی نامید.
در مسائل امنیتی، شکاف کمتری وجود داشت - اگرچه ترامپ تهدید کرده بود که آمریکا را از ناتو خارج میکند، اما هرگز این کار را نکرد.
در واقع، دولت او تعهدات بیشتری نسبت به متحدان - و اوکراین - در مقایسه با اوباما داشت.
وقتی جو بایدن در سال ۲۰۲۰ جایگزین ترامپ به عنوان رئیسجمهور شد، در ابتدا تلاش کرد دموکراسی را به اصل چارچوببندی جدید برای سیاست خارجی آمریکا تبدیل کند.
به طور خاص، او تلاش کرد دموکراسیهای جهان را گرد هم آورد تا علیه قدرتهای استبدادی متحد شوند.
بدین ترتیب، دموکراتها - که به ویژه به دلیل دخالت ادعایی روسیه در انتخابات ۲۰۱۶، نسبت به جمهوریخواهان موضع تندتری در برابر روسیه گرفته بودند - نومحافظهکاری را که با جنگ عراق بیاعتبار شده بود، احیا کردند.
با این حال، پس از گذشت کمی بیش از یک سال از ریاست جمهوری بایدن، حمله روسیه به اوکراین به ایده "جامعه دموکراسیها" پایان داد.
هر چند بسیاری در اروپا و آمریکا تصور میکردند که جنگ در اوکراین خط مقدم نبرد جهانی بین دموکراسیها و کشورهای استبدادی است، اما به سرعت مشخص شد که دموکراسیهای غیر غربی مانند برزیل، هند و آفریقای جنوبی چنین دیدگاهی ندارند.
غرب به درون خود بازگشت - متحد، اما منزوی و این چنین، ایده "غرب" دوباره مطرح شد - بازگشتی به تفکر تمدنی پیش از دوران اوباما.
اما برای بدتر شدن اوضاع، غرب اغلب با ایده دموکراسی یکی انگاشته میشود، گویی تنها دموکراسیهای جهان در غرب هستند و همه کشورهای غیر غربی، کشورهایی استبدادی هستند.
سپس ۷ اکتبر و جنگ اسرائیل در غزه فرا رسید.
در حالی که دولتهای آمریکا، بریتانیا و آلمان همچنان از همه اقدامات روسیه در اوکراین - اشغال سرزمین، کشتن غیرنظامیان، بمباران مدارس و بیمارستانها و غیره - ابراز خشم میکردند، از اسرائیل که همین کارها را در غزه انجام میداد حمایت کردند.
کاملاً مشخص شد که برای سیاستگذاران غربی، برخی جانها کمارزشتر از دیگران هستند.
اگر یک لحظه خاص وجود داشته باشد که در آن ایده نظم بینالمللی لیبرال به یک شوخی تبدیل شد، شاید پاییز گذشته بود، زمانی که رهبران جهان در سازمان ملل متحد در نیویورک گرد هم آمده بودند و اسرائیل - که همچنان در شورای امنیت توسط آمریکا و بریتانیا حمایت میشد، درست همانطور که زمانی از آفریقای جنوبی آپارتاید حمایت میکردند - جنگ را گسترش داد و به لبنان حمله کرد.
در نهایت، اینکه فکر کنید نظم بینالمللی لیبرال در سال گذشته از بین رفته یا اینکه به عنوان یک فریب افشا شده است، به دیدگاه شما درباره سیاست بینالملل بستگی دارد.
نظریهپردازان لیبرال روابط بینالملل به پیشرفت در سیاست بینالملل، به ویژه از طریق ایجاد نهادها، هنجارها و قوانینی که دولتها را محدود میکنند، باور دارند.
نظم بینالمللی لیبرال بیان این باور بود.
از سوی دیگر، نظریهپردازان واقعگرا همواره تمایل داشتهاند چنین نهادها، هنجارها و قوانین را یا به طور خطرناکی آرمانشهری یا به عنوان پردهای دودی ببینند.
در نهایت، آنها معتقدند که قدرتمندان هر کاری که بخواهند انجام میدهند - و در حال حاضر به نظر میرسد جهان تحلیل بدبینانه آنها را تأیید میکند.
هانس کوندنانی پژوهشگر مهمان در انستیتو رمارک دانشگاه نیویورک و نویسنده کتابهای *فرهنگ سفیدپوستی اروپا، امپراتوری و نژاد در پروژه اروپایی* و *پارادوکس قدرت آلمان* است.
او همچنین ستوننویس نیو استیتزمن است.
*بازنشر مطالب شبکههای اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکهها منتشر میشود.