خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

دوشنبه، 08 بهمن 1403
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

صدام زخمی شده!

مشرق | یادداشت | دوشنبه، 08 بهمن 1403 - 06:24
یکی از بچه‌های غواص به نام قاسمی که اهل درچه استان اصفهان بود، شباهت زیادی به صدام حسین رئیس جمهور عراق داشت به همین دلیل «صدام» صدایش می‌کردیم.
صدام،شوخي،آر،كوله،اسكله،بابايي،غلامرضا،جي،عمليات،دليل،جعفر،گ ...

گروه جهاد و مقاومت مشرق - کتاب «ملاقات با دلفین‌ها رأس ساعت طوفان» را مجید سانکهن به سفارش شهید سید محمد اسحاقی درباره عملیات کربلای ۳، عمقی ترین عملیات غواصی جهان در آب‌های آزاد نوشته است و انتشارات روایت فتح آن را منتشر کرده است.
آنچه در ادامه می‌آید، برشی کوتاه از این کتاب است...
جعفر بابایی شاهدانی یکی از غواص‌های گردان می‌گوید: وقتی داشتم از پله‌های اسکله بالا می‌رفتم یک نفر از بالای پلکان با چراغ قوه به بچه‌ها علامت می‌داد.
روی اسکله که رسیدم دیدم مهدی مظاهری است.
خیلی سرحال و با روحیه بچه‌ها را به جلو هدایت می‌کرد همین که من را دید گفت که جعفر برو جلو بچه‌ها همه جلو هستند.
یکی از بچه‌های غواص به نام قاسمی که اهل درچه استان اصفهان بود، شباهت زیادی به صدام حسین رئیس جمهور عراق داشت به همین دلیل «صدام» صدایش می‌کردیم.
درگیری شروع شده بود که آر.پی.جی‌زن صدا زد گلوله...
گلوله برسونید.
خیلی از موشک‌ها و قبضه‌های آر.پی.جی به این دلیل که آب توی آنها رفته بود عمل نمی‌کردند.
قاسم یا همان صدام خودمان کمک آر.پی.جی بود و کوله آر.پی.جی را حمل می‌کرد.
چشمی چرخاندم.
دیدم نشسته است کنار راهروی باریک اسکله.
چمباتمه زده بود و تکان نمی‌خورد.
راهرو را تنگ کرده بود.
سریع خودم را رساندم بهش و زدم روی شانه اش.
صدام چرا نشستی؟!
گلوله برسون...
بی رمق جوابم را داد: من حال ندارم بلند شم.
گمان کردم ترسیده است.
برای همین بندهای کوله آر.پی.جی صدام را با سرنیزه خواصی بریدم و با ضرب کوله را از پشتش کشید بیرون.
صدام با کوله چند سانتی از زمین جدا شد و بندهای کوله که از بدنش رها شد.
با باسن محکم به زمین خورد و گفت: آخ.
بعد از اینکه اسکله را گرفتیم فهمیدم که حین پیشروی اسکله یکی از عراقی‌ها یک نارنجک پرتاب کرده بود جلوی پای صدام.
نارنجک منفجر می‌شود و بیست و هفت تا ترکش به شکم و سر و صورت او می‌نشیند، ولی به دلیل تاریکی هوا و سیاه بودن لباس غواصی کسی متوجه زخمی شدن او نمی‌شود.
صدام هم برای اینکه روحیه بچه‌ها خراب نشود، چیزی نمی‌گوید.
پس از عملیات به صدام گفتم چرا نگفتی زخمی شدی؟
او جواب داد که چند تا از بچه‌های همشهری‌ام آنجا بودند.
اگر می‌فهمیدند من زخمی شده‌ام، حسابی روحیه‌شان را از دست می‌دادند برای همین چیزی نگفتم.
جعفر بابایی با «غلامرضا تنها» تنها شهید غواص رفیق صمیمی بوده است.
از او خواستم کمی درباره او برایم بگوید.
بابایی گفت: با «غلامرضا تنها» خیلی رفیق بودم و خیلی هم با هم شوخی داشتیم.
شب پیش از عملیات، طبق معمول تا دیدمش باهاش سر شوخی را باز کردم و غلامرضا خیلی جدی به من گفت که شوخی نکن...
بهم برخورد چون غلامرضا هیچ وقت این طور با من رفتار نکرده بود.
بازویش را گرفتم و کشیدمش کنار.
اگه ظرفیت شوخی نداری مشکل نداره.
من باهات شوخی نمی‌کنم.
من از شوخی تو ناراحت نشدم...
ناراحتی من به دلیل فکر گناهیه که از ذهنم گذشته...
الان چند ساعت اعصابم رو خرد کرده و همه‌ش دارم خود خوری می‌کنم.
بابایی اضافه کرد: حداکثر گناهی که می‌شد تو جبهه به ذهن ماها خطور کنه شاید فکر غیبت بود و نه بیشتر.