خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

دوشنبه، 08 بهمن 1403
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

هوس شیطانی نتیجه‎‌ای جز جنایت هولناک نداشت

اعتماد | همه | دوشنبه، 08 بهمن 1403 - 08:58
جوان متاهلی که با دسیسه‌ای شوم،راننده پراید را به قتل رسانده بود، صبح روز گذشته پس از آن که صحنه جنایت هولناک خود را بازسازی کرد، درباره سرگذشت خود و ماجرای جنایت شیطانی توضیح داد.
قتل،جنايت،زندگي،پرايد،ارتباط،شيطاني،راننده،قاضي،ازدواج،تلفن، ...

جوان متاهلی که با دسیسه‌ای شوم،راننده پراید را به قتل رسانده بود، صبح روز گذشته پس از آن که صحنه جنایت هولناک خود را بازسازی کرد، درباره سرگذشت خود و ماجرای جنایت شیطانی توضیح داد.
کد خبر: 696841 | ۱۴۰۳/۱۱/۰۸ ۰۸:۵۳:۵۳
جوان متاهلی که با دسیسه‌ای شوم،راننده پراید را به قتل رسانده بود، صبح روز گذشته پس از آن که صحنه جنایت هولناک خود را در حضور قاضی وحید خاکشور (قاضی ویژه قتل عمد) بازسازی کرد، درباره سرگذشت خود و ماجرای جنایت شیطانی توضیح داد.
به گزارش روزنامه خراسان، هفدهم دی گذشته جسد راننده ۴۰ساله یک دستگاه پراید نقره ای در حالی در صندلی عقب آن کشف شد که طبق نظر پزشکان قانونی آثاری از خفگی روی گردنش باقی مانده بود.
طولی نکشید که با حضور قاضی ویژه قتل عمد در جاده کنویست (محل رها کردن جسد)تحقیقات قضایی آغاز شد و بدین ترتیب گروهی از افسران زبده اداره جنایی پلیس آگاهی مشهد به سرپرستی سروان آرمین منفرد موفق شدند در مدت ۲ هفته عملیات های تخصصی عاملان این جنایت هولناک را به پنجه عدالت بسپارند.
گزارش روزنامه خراسان حاکی است:روزگذشته نیز دو متهم این پرونده با نظارت سرهنگ ولی نجفی(رئیس دایره قتل عمد آگاهی)به محل وقوع جنایت در بولوار مفتح شرقی هدایت شدند و در حضور قاضی خاکشور صحنه قتل را بازسازی کردند.
*نامت چیست؟
جواد-ع.
*چندسال داری؟
متولد ۱۳۷۲ هستم.
*درس هم خوانده ای؟
در رشته قالب سازی فوق دیپلم گرفتم.
*اهل مشهدی؟
بله!
من خودم ساکن محله خواجه ربیع هستم و تحصیلات دانشگاهی را هم در مشهد ادامه دادم.
*متاهلی؟
بله!
البته در کشاکش طلاق بودیم که ماجرای قتل رخ داد و من دستگیر شدم.
*چرا قصد داشتی از همسرت طلاق بگیری؟
به او مشکوک شده بودم!
همسرم از اتباع افغانستان بود؛ وقتی از او خواستگاری کردم به من گفتند دخترمان قبلا شیرینی خورده یکی از هموطنان خودمان بود!
من هم تصور می کردم شیرینی خورده یعنی نشان کرده!
منظورم این است که نمی فهمیدم نامزد داشته است!
در فرهنگ ما اصطلاح شیرینی خورده برای کسی به کار می رود که هیچ ارتباطی با خواستگارش ندارد!
ولی بعد از آن که ازدواج کردیم عکس هایی از همسرم به دستم رسید که باورم نمی شد او در کنار نامزد قبلی خودش عکس گرفته بود و این برای من خیلی دردناک بود.
بعد از این ماجرا هم حوادثی رخ داد که دیگر نمی توانستم این وضعیت را تحمل کنم!
*فرزند هم داری؟
یک پسر ۴ساله و دختری ۷ ساله دارم!
*با همسرت چگونه آشنا شدی؟
مادرم او را در دورهمی های زنانه دیده بود که به من پیشنهاد داد .
من هم وقتی او را دیدم پاسخ مثبت دادم.
سال ۹۵ مراسم عقدکنان گرفتیم و ۲سال بعد هم با یک سفر زیارتی ، زندگی مشترکمان را آغاز کردیم.
*فقط به خاطر چندعکس قصد طلاق داشتی؟
نه!
یک گوشی تلفن مخفی پیدا کردم و ماجراهای دیگری را متوجه شدم که دیگر نتوانستم تحمل کنم!
*پس خودت چرا خیانت کردی؟
نمی دانم!شیطان فریبم داد.
*خدمت سربازی هم رفته ای؟
بله!
سال ۹۴ به خدمت سربازی رفتم و در هنگ مرزی درگز خدمت کردم.
هنوز خدمت سربازی ام تمام نشده بود که ازدواج کردم.
*چگونه با «س» (همسر مقتول)آشنا شدی؟
یک روز برای پیگیری امور بیمه ای به بولوار ابوطالب رفته بودم که درآن جا دختری را دیدم و برای آن که با او ارتباط برقرارکنم، شماره تلفنم را روی کاغذ نوشتم و به دستش دادم.
ولی مدتی بعد زن دیگری با من تماس گرفت وقتی به او گفتم تو همانی هستی که شماره تلفن به تو دادم؟گفت:نه!
من از نزدیکان او هستم !
و این گونه پیامک بازی هایم با آن زن شروع شد!
*چه مدتی باهم ارتباط داشتید؟
از حدود یک سال قبل ارتباط ما شکل گرفت و جدی شد.
*یعنی نمی دانستی آن زن متاهل است؟
بعد از گذشت ۲ماه از ارتباط تلفنی و روابط پیامکی در فضای مجازی متوجه شدم ولی دیگر دیر شده بود...
*شغلت چه بود؟زمانی در تاکسی اینترنتی کار می کردم و مدتی هم به حرفه ام دی اف کاری مشغول شدم.
اما بعد از آن با یکی از دوستانم شریک شدیم و یک فروشگاه موادغذایی راه اندازی کردیم که او هم کلاه مرا برداشت.
*چرا؟
خیلی کسر آوردیم و ورشکست شدیم.
زمانی هم که فروشگاه را جمع کردیم تسهیلات بانکی را نپرداخت و من مجبور شدم به همه ضمانت هایم عمل کنم!
الان هم همه حساب های بانکی ام را مسدود کرده است!
*الان چه احساس داری؟
خیلی پشیمانم!کاش لحظه ای به عاقبت کارهایم می اندیشیدم!
از قدیم گفته اند از دیوار کسی بالا بروی، از دیوار منزلت بالا می روند!
*ریشه این جنایت را در چه می دانی؟
هوسرانی!
وسوسه های شیطانی!ازدواج اشتباه!دوست ناشایست!همه این اشتباهات را تکرار کردم ولی از طرف دیگر هم همه اطرافیانم مرا رها کردند.
زمانی که اوضاع مالی خوبی داشتم همه در اطرافم پرسه می زدند!
احوالم را می پرسیدند، تماس می گرفتند!
ولی الان ۱۰ماه است که حتی فرزندانم را ندیده ام!
و در زیر زمین خانه پدرم زندگی می کردم که دستگیر شدم چرا که منزل به نام همسرم بود و او هم مرا از خانه بیرون کرد.
*الان با پدر و مادرت زندگی می کنی؟
نه!مادرم در سال ۹۶ به دلیل بیماری سرطان فوت کرد.
پدرم نیز ابتدای امسال به خاطر ابتلا به سرطان از دنیا رفت.
*چندخواهر و برادر داری؟
خواهر ندارم اما ۵برادر دارم.
*پدرت چه کاره بود؟
کمک بهیار یکی از بیمارستان های دولتی مشهد بود.
*چی شد که تصمیم به قتل گرفتی؟
«س» مدام از شوهرش می نالید.
او همسرش را دوست نداشت و ادعا می کرد به اجبار خانواده اش ازدواج کرده است.
من هم که در پی یک عشق خیابانی به او دلباخته بودم!به همین خاطر تصمیم گرفتیم تا او را از مسیر زندگی مان حذف کنیم.
اول قراربود«س» او را با خوراندن قرص یا شیوه گازگرفتگی به قتل برساند ولی نشد!
تا این که من پیشنهاد دادم او را خفه کنیم!
وقتی «س» او را با خوراندن قرص های خواب آور بیهوش کرد، همه چیز دریک لحظه اتفاق افتاد و من شالی را که او به دستم داد به دور گردنش پیچاندم و او را خفه کردم.
بعد هم جسد را درون پراید گذاشتیم و در جاده کنویست درون علفزارهای کنار جاده رها کردیم.
*چرا چنین نقشه ای را طرح کردید؟
چون می خواستیم پلیس را فریب بدهیم .
او گاهی با خودروی پرایدش مسافرکشی می کرد و ما چنین تصور می کردیم که پلیس به دنبال زورگیران وسارقان می رود!
*گوشی تلفن مقتول (راننده پراید) را چه کردید؟
در مسیر که با تاکسی به خانه بازمی گشتیم بیرون انداختم!
*معتادی؟
قبلا تریاک به صورت تفننی مصرف می کردم.
اما الان که از من آزمایش گرفتند پاک هستم!
*به زوج های جوان چه توصیه ای داری؟
قدر زندگی ساده و بی آلایش خود را بدانند!
ارتباط های نامتعارف و غیراخلاقی عاقبتی جز بدبختی و تباهی ندارد.
نهایت آن به این جایی می رسد که من ایستاده ام!پس به زندگی خودشان تعهد داشته باشند!همه چیز هم از یک پیام ساده یا تلفن بیهوده شروع می شود ولی پایان آن را دیگر شما نمی توانید رقم بزنید!
*اگر زمان به عقب برگردد کدام مسیر اشتباه را تکرار نمی کنی؟
چشم هایم را می بندم!هوس های شیطانی را در وجودم می کشم!
و به ناموس دیگران نگاه نمی کنم!
چرا که به یقین به ناموسم نگاه خواهند کرد!ولی من خیلی دیر این جمله بزرگ تر ها را فهمیدم.