نتیجه نهایی «مکتب اصالت لذت» توصیه های پزشکی است نه اخلاق؛ اشکالات مکاتب اخلاقی غرب
لذتگرایی یا هدونیسم مکتبی فلسفی است که یافتن لذت و شادی جویی را هدف و ارزش غایی، و مهمترین پیشهٔ انسان میداند اما رعایت این توصیهها ارزش اخلاقی تولید نمیکند.
خبرگزاری مهر-گروه دین و اندیشه: چگونگی و میزان تأثیر دین در هر جامعهای از یکسو به تعریف و نقش دین در زندگی افراد و از سوی دیگر به شرایط اجتماعی-فرهنگی آن جامعه بستگی دارد.
جوانان سرمایههای عظیم یک جامعه و آینده سازان نظام و افتخار آفرین مردماند جامعه شناسان معتقدند جامعهای سالم است که جوانانی سالم داشته باشد.
یکی از راههای مهم تربیت سالم آشنایی جوانان با آموزههای دینی و بایدها و نبایدهاست.
بایدها و نبایدهای دین به مثابه نسخه دکتر است که انسان را از بیماریها نجات میدهد و نتیجه آن ایجاد جامعهای قانون مند متمدن و سالم است.
از این رو بایسته است همه مردم به ویژه جوانان با دین بیشتر آشنا شوند زندگی بدون ایمان و دین رنجآور است.
به طور کلی جوانان ذهن خلاق و جستجوگری دارند و همواره به دنبال کشف حقیقت و حل مسائل و پاسخ گویی به شبهات خویشاند.
جوان با دهها سوال از جمله این که من کیستم و از کجا آمدهام و به کجا میروم رو به رو است که برای این سوالها باید جواب قانع کنندهای ارائه داد.
این شبهات به تعبیر آیت الله شهید مطهری گذرگاه خوبی هستند اما عدم پاسخ گویی به آنها یا در نظر نگرفتن روحیه جوانان در هنگام پاسخ گویی موجب تزلزل در باورهای دینی آنان میگردد و پایههای تربیت دینی را سست میگرداند.
خدای متعال به نسل امروز عنایت فرموده و آن این است که قوای فکری و عقلانی جوانان امروز ما نسبت به نسلهای پیش خیلی زودتر به کار میافتد، به طوری که علاقهمندند مسائل را به صورت ریشهای و همراه با استدلال درک کنند و تنها به تبعیت از دیگران اکتفا نکنند و این نعمتی خدایی است که زودتر انسانها را در معرض تکامل قرار میدهد.
آن چه پیشرو دارید گزیدهای از سخنان مرحوم آیت الله مصباح یزدی در خصوص قلمرو ارزشهای دینی است:
نقد مکتب قرارداد گرایی
مکتب قرارداد گرایی معتقد است که خوبی و بدی امور، قراردادی است و مردم هر زمان و هر مکان خاص طبق شرایط خاصی به تدریج امری را میپسندند و آن را خوب تلقی میکنند یا نمیپسندند و آن را بد تلقی مینمایند.
ممکن است اموری وجود داشته باشد که تقریباً همه مردم در جوامع مختلف، خوبی یا بدی آنها پذیرفته باشند، ولی بالاخره خوبی یا بدی آنها هم به خاطر پسند یا عدم پسند مردم است.
معنای این گرایش در واقع نفی اصالت اخلاق است، به این معنا که خوبی و بدی واقعی وجود ندارد.
اما اگر اخلاق صرف قرارداد باشد معنای آن این است که عده دیگری هم میتوانند تلاش کنند رأی دیگری را جایگزین رأی فعلی کنند.
این حرف یعنی بیاخلاقی که اصلاً ارزش بحث کردن ندارد.
البته در همین زمینه کتابها نوشته شده و بحثهای فراوانی در نقد آن شده است که در جای خود و برای متخصصان امر ارزش دارد.
نقد مکتب اصالت لذت
گرایش دیگری که به آن اشاره کردیم معتقد بود اصل خوبیها لذت است و هر کاری که باعث لذت میشود خوب است، اما از آنجا که اگر هر کسی بخواهد به دوستداشتنیها و لذات خود عمل کند هرج و مرج پیش میآید لازم است محدودیتهایی اعمال شود وگرنه اصل، خوب بودن تمام لذایذ است.
لذتگرایی یا هدونیسم مکتبی فلسفی است که یافتن لذت و شادی جویی را هدف و ارزش غایی، و مهمترین پیشهٔ انسان میداند.
گرایش فوق را با اندکی تعدیل اینگونه بیان میکنند که کارهای لذتبخش باید با رعایت اعتدال انجام گیرند و در آنها افراط و تفریط نشود.باید از صاحبان این نظریه سوال کرد که: این سفارش شما که آن را به عنوان اخلاق مطرح میکنید با سفارش پزشک چه فرقی دارد؟
پزشک هم میگوید: از غذاهای خوب استفاده کنید تا بدن شما انرژی داشته باشد، اما افراط و تفریط نکنید.
رعایت این توصیهها ارزش اخلاقی تولید نمیکند.
ارزش اخلاقی چیزی فراتر از اینگونه توصیههاست.
نقد اخلاق قدرت
اخلاق قدرت که مبتکر آن نیچه آلمانی است میگوید: اصل خوبیها قدرتمند شدن انسان و تسلط او بر دیگران است.
انسان باید سعی کند قوی شود تا بتواند دیگران را له کند.
در نقد این سخن باید گفت: این اخلاق سبعیت، درندهخویی و در حقیقت اخلاق جنگل است.
حیوانات درندهای همچون کفتار، پلنگ و … هم همین طور هستند.
آیا میتوان نام چنین رفتاری را اخلاق گذاشت؟
بهتر است بگوییم: این رفتار ضد ارزش، ضد اخلاق، درندهخویی و ددمنشی است.
میتوان این نظریه را تعدیل و توجیه کرد، اما بالاخره ریشه آن به تقویت خوی برتریطلبی و غلبه بر دیگران برمیگردد.
دقتی تطبیقی در حوزه اخلاق
در اینجا لازم به نظر میرسد که بحثی تطبیقی بین این نظریهها با نظریاتی داشته باشیم که در کتابهای اخلاقی ما آمده است.
در کتابهای اخلاقی ما که متأثر از نظریه ارسطو هستند آمده است که: در وجود انسان سه گونه قوه وجود دارد: شهوت، غضب و عقل.
کسانی که لذت را ملاک خوبی میدانند در واقع بر روی قوه شهوت تکیه میکنند و کسانی که غلبه و قوت را ملاک خوبیها میدانند بر روی قوه غضب تأکید دارند.
در واقع هر یک از این مکتبها که بسیاری از اندیشمندان غربی از آنها طرفداری میکنند به یکی از آن شاخههایی برمیگردد که ارسطو ترسیم کرده بود.
اشکال کلی کار آنها این است که تنها به یک بخش از وجود انسان توجه کردهاند.
در این میان برخی از فیلسوفان پیشین بر روی قوه سوم تکیه داشتهاند و گفتهاند: شهوت و غضب بین انسان و حیوان مشترکاند و نمیتوانند ملاک خوبی و ارزش اخلاقی باشند، اما قوه عقلْ مخصوص انسان است.
پس اصل ارزش اخلاقی به قوه عقل مربوط میشود.
این نظریه را به سقراط نسبت میدهند که به آن هم خواهیم پرداخت.
نقد نظریه کانت
در عصر جدید و در دوران فلسفه مدرن، نظریه کانت و نئوکانتیها شبیه به این نظریه است که اصل ارزشها از آنِ قوه عقل است.
وی میگوید: اصل ارزشها اطاعت از عقل عملی است.
در اینجا مناقشات ظریفی وجود دارد که ورود مفصل به آن برای این جلسه خستهکننده خواهد بود، ولی برای کسانی که اهل تحقیق در این مسائل هستند اشارهای میکنم تا بتوانند آن را دنبال کنند.
سوال ما از صاحبان این نظریه این است که: آیا برای این حکم عقلی دلیلی وجود دارد؟
در مناقشات دقیق فلسفی درباره این نظریه به اینجا میرسیم که این احکام، بدیهی اولی نیستند و برای آنها استدلال اقامه میشود و آن استدلالها به احکام نظری عقلی برمیگردند و در نهایت به اینجا میرسیم که ما کمال مطلوبی داریم و آن مطلوبْ بدیهی است و همه امور دیگر اگر به آن کمال بدیهی برگردند ارزش پیدا میکنند.
نقد مکتب زیباییشناختی و دیگر گرایی
نظریه دیگری در باب اخلاق معروف است که سخنش را با اشکالی بر نظریه ارسطو آغاز میکند.
میگوید: توصیه به تعدیل قوای سهگانه شبیه نسخههایی است که پزشک برای سلامتی و راحتی انسانها توصیه میکند.
با این وصف، این نظریه چه ارتباطی با اخلاق پیدا میکند؟
ارزشهای اخلاقی که ما وجدانا و فطرتا درک میکنیم از این مقولات نیست.
به عنوان نمونه وقتی داستان دهقان فداکار و مانند آن را میخوانیم یا میشنویم گرچه هیچ ربطی هم به ما نداشته باشد در دل به آنها آفرین میگوئیم و در مقابل آن خضوع میکنیم.
چنین رفتارهایی چیزی غیر از رعایت اعتدال در خوردن است.
آنچه که ما از ارزشهای اخلاقی درک میکنیم توأم با یک نوع زیبایی خاصی است.
اصلاً در رفتارهای اخلاقی حقیقتی نهفته است که موجب میشود انسان از شنیدن، دیدن و ابتلاء به آن لذت ببرد.
علاقهای که برخی کفار و غیر مسلمانان به علی علیهالسلام دارند از کجا ناشی میشود؟
آیا به خاطر این است که علی علیهالسلام در خوراکش اعتدال را رعایت میکرد!؟
انسان نوعی زیبایی در رفتار علی علیهالسلام میبیند که او را وادار به خضوع میکند.
از اینرو برخی در باب اخلاق گفتهاند: اخلاق نوعی زیباشناسی است.
در برخی از رفتارها نوع خاصی از زیبایی وجود دارد که تحسین انسان را برمیانگیزد.
رسالت اخلاق این است که آن زیباییهای رفتار را شناسایی کند و به دیگران معرفی کند.
با این توصیف، اخلاق شعبهای از زیباشناسی و علم الجمال میشود.
عده دیگری معتقد شدهاند که اصل اخلاق و خوبیها دیگرخواهی است.
انسان تا آنجا که به دنبال منافع شخصی خودش است کار او ارزش اخلاقی نخواهد داشت.
وقتی کار انسان ارزش اخلاقی پیدا میکند که به خاطر دیگران از منافع خود بگذرد.
امروزه این مکتب طرفداران زیادی دارد.
در نقد این نظریه یک سوال کلی میتوان مطرح کرد و آن این است که وقتی میگوئید اخلاق یعنی دیگرخواهی، مقصودتان از «دیگر» چه کسی است؟
آیا اگر انسان هر انسانِ دیگری را دوست بدارد و به خاطر او رفتاری از او سر بزند کار او ارزش اخلاقی دارد؟
برخی از انسانها برای دیگری کار میکنند، اما گاه ریشه این رفتار مسائل جنسی است یا گاه مسائل عاطفی است.
مادر به خاطر فرزندش نیمهشب بیدار میشود به او رسیدگی میکند تا راحت بخوابد.
این یک نیاز عاطفی مادر است که با نوازش کردن کودکش ارضا میشود.
آیا این اخلاق است؟
اگر مقصود از «دیگران»، خدمت به همه انسانهاست سوال میکنیم که چگونه میتوان به همه انسانها خدمت کرد؟
اگر مقصود از دیگران، برخی از انسانهاست سوال میکنیم: این بعض چه کسانی هستند و با چه ملاکی از دیگران جدا شدهاند؟
دلیل منطقی این نظریه چیست؟
نهایت دلیلی که برای این نظریه آورده میشود با زیباشناسی ارتباط پیدا میکند.
مدافعان این نظریه میگویند: وقتی کسی ایثار میکند این رفتار وی زیبایی خاصی دارد و هر بیننده عاقلی را به تحسین وامیدارد.
اساسیترین اشکالی که بر این نظریه وارد است این است که دایره اخلاق بسیار وسیعتر از این اموری است که این نظریه بیان میکند.
اگر جامعهای یافت شد که اصلاً فقیر و ضعیفی در آن وجود نداشت آیا دیگر اخلاق معنا ندارد!؟
آیا رابطه انسان با خدا جایگاهی در اخلاق ندارد؟
در ارتباط با خدا چه کاری انجام دهیم تا خوب شمرده شود؟
اگر معنای اخلاق تنها برطرف کردن نیاز دیگران است خدا که نیازی به ما ندارد تا نیاز او را بر طرف کنیم و این ما هستیم که نیازمند به اوییم.در تمام مبانی این مکاتب اخلاقی نقطهضعفهایی جدّی وجود دارد، اما با استفاده از معارف اسلامی میتوان نظریهای را عرضه کرد که این نقطهضعفها را نداشته باشد.
اگر خدا توفیق داد در مطلب آینده سعی میکنیم این نظریه را براساس مبانی اسلامی مطرح کنیم.