خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

یکشنبه، 14 بهمن 1403
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

شهادت نمره قبولی شاگردان مکتب امام خمینی است؛ علمداران رفتند تا ولی بماند

مهر | فرهنگی و هنری | یکشنبه، 14 بهمن 1403 - 15:23
دختر محمود عاطفی در مراسم گرامیداشت وی گفت: پدرم شاگرد مکتب خمینی کبیر و خامنه‌ای حکیم بود. برای شاگردان مکتب خمینی در کلاس مجاهدت، نمره قبولی نمره شیرین شهادت است.
جان،نفس،عاطفي،محمود،حاج،نور،علمداران،بسيج،شهادت،مكتب،رفتند،ب ...

به گزارش خبرنگار مهر، سومین سالگرد حاج محمود عاطفی رئیس اسبق مرکز بسیج رسانه پیش از ظهر امروز یکشنبه ۱۴ بهمن در سالن رضوان سازمان بسیج رسانه برگزار شد.
فاطمه عاطفی دختر مرحوم محمود عاطفی در این‌مراسم گفت: ساختمان بسیج و یادواره بسیجی و پاسداری که نفس جان ما بود.
وصله جان ما مست کننده روح متعلق به آخرین رگ چسبیده به آخرین جان آدمی ریشه احساسات عمیق و بنا کننده غم‌های زیبا بود.
وی افزود: حاج محمود وصله جان ما پدرم همانند شیشه عطری می‌ماند که با شکستنش لایحه خوش او بیش از پیش طنین انداز شد.
پدرم شاگرد مکتب خمینی کبیر و خامنه‌ای حکیم بود.
برای شاگردان مکتب خمینی در کلاس مجاهدت، نمره قبولی نمره شیرین شهادت است.
دختر مرحوم محمود عاطفی در ادامه گفت: حاج محمود تنها یک کارمند نبود بلکه انقلابی بی‌قراری بود که با کار فرهنگی، شب و روزش را به هم گره زده بود.خاصیت سربازان خمینی همین است و نفس جان ما مدال سربازی ولایت را با افتخار بر سینه داشت.
وی ادامه داد: روزهای نه چندان دور همدانی عزیز نفس جان ما را اینطور معرفی کرد؛ «عاطفی صیقل داده شده زیر آتش خمپاره‌ها در خاک مقدس شلمچه»؛ آن زمان ۱۰ ساله بودم که قدم به یکباره بلند شد.
سردار که از پشت تریبون پایین آمد، نفس جان ما پشت میکروفون قرار گرفت و حاج محمود بسیج را مدرسه عشق و مکتب شاهدان و شهیدان گمنام می‌خواند که پیروانش بر گلدسته‌های رفیع آن از آن شهادت و رشادت سر دادند.
نفس جان ما پارسایی را مسئولیت خود می‌دانست و به گواه دوستان همرزمان و همکارانش عاشقانه هم پاسداری می‌کرد.
عاطفی گفت: باور کنید که خاک داغ‌ترین مخلوق خداست و آن روز همه دخترها پایین پای مامان کنار تخت شما جمع شده بودند.
مامان مثل همیشه میان شیون های ما بسیار آرام شروع به گفتن کلمات شد که دایی از بیمارستان تماس گرفته و تنها چشمان پدر سالم است.
در آن لحظه به ۱۰ سالگی و روضه روز تاسوعا در مسجد بلال و سخنرانی حجت الاسلام ادیب یزدی پرت شدم.
حاج احمد واعظی مداحی می کرد.
چادرم را سفت و سخت گرفته بودم و سرم را روی پای بابا گذشته بودم.
شور روضه به «اهل حرم میر و علمدار نیامد» رسید.
شهادت می‌دهم شانه‌هایتان تکان خورد و اشک‌های تان سرازید شهادت می‌دهم و دوستانتان را به حقانیت خون اباعبدالله شاهد می‌گیرم، چشم‌هایتان برای حسین فاطمه خیلی گریه کرد.
یقیناً آنچه با چشمها گفته شده فراموش نخواهد شد.
شما محب شیعه و نوکر ارباب بودید.
وی در پایان گفت: صوت شهید آوینی هنوز در ذهنم زمزمه می‌شود.
از نور یاد کردن از غیبت به حضور آمدن است و انسان مگر این‌گونه انسان گردد.
شهیدان شاهدانی بر این باور هستند که می‌توان ریشه در نور داشت و شاخه بر آستان.
اینک اگر ما از او یاد می‌کنیم، حیات خویش می‌جوییم، چرا که آنان زنده‌اند.
آن سان که نور و قسم به نور تا نفس آخر، نفس جان ما پاسدار حق و سینه سوخته انقلاب بود.
علمداران رفتند تا ولی امر مسلمین بماند.
علمداران رفتند تا انقلاب بماند.
علمداران رفتند تا ایران و ایرانی بماند و برای عهد بستن کجا بهتر از مجلس نور عهد می‌بندیم که تا آخرین لحظه عمرمان راه و رسم علمداران انقلاب را ادامه خواهیم داد و دست از ولایت برنمی‌داریم.