خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

دوشنبه، 15 بهمن 1403
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

روایت سیدحسن خامنه‌ای از فاجعه ۹دی

مشرق | یادداشت | دوشنبه، 15 بهمن 1403 - 07:01
در خیابان خسروی مشهد یک خانمی را با فرزند خردسالش به شهادت رسانده بودند که صحنه واقعاً تأثر برانگیزی به وجود آورده بود. این رفتار نابخردانه رژیم مردم را در هدف خویش مصمم‌تر کرد...
رژيم،روز،استانداري،دي،تانك،راهپيمايي،مشهد،قرار،پهلوي،شدت،نير ...

گروه جهاد و مقاومت مشرق – کتاب «از سرگذشت» خاطرات سیدحسن خامنه‌ای، برادر رهبر معظم انقلاب است که محمدرضا سرابندی آن را تدوین کرده است.
این کتاب ۱۷۰مین کتاب از مجموعه کتاب‌های خاطرات است که مرکز اسناد انقلاب اسلامی آن را منتشر کرده است.
آنچه در ادامه می‌خوانید، بخشی از این کتاب است که به مناسبت دهه‌فجر برایتان انتخاب کرده‌ایم.
از اواسط سال ۱۳۵۷ هر روز در مشهد یک راهپیمایی و تظاهرات برپا بود و نیروهای امنیتی مستأصل از کنترل جمعیت، بیشتر نظاره گر بودند.
اما با ورود به زمستان آن سال و شدت گرفتن اعتراضات دیگر تقابل رژیم هم شدیدتر شده بود.
از چند روز مانده به راهپیمایی ۹ و ۱۰ دی در مشهد که منجر به آن کشتار بزرگ و سبعانه توسط رژیم پهلوی شد، تب و تاب خاصی در شهر وجود داشت.
نیروهای نظامی همین طور مستقیم شلیک‌ می‌کردند و اگر کسی در مسیر گلوله آنها قرار می‌گرفت کشته‌ می‌شد.
در خیابان خسروی مشهد یک خانمی را با فرزند خردسالش به شهادت رسانده بودند که صحنه واقعاً تأثر برانگیزی به وجود آورده بود.
این رفتار نابخردانه رژیم مردم را در هدف خویش مصمم‌تر کرد و دیگر مشخص بود که رژیم نفس‌های آخرش را می‌کشد اما افق پیروزی هنوز ناپیدا بود، زیرا حضرت شاه امام خمینی در تبعید به سر می‌برد و شاه هم از کشور خارج نشده بود.
اعلامیه‌های حضرت امام اما رنگ و بوی دیگری داشت و سراسر امیدبخش بود.
ایشان در اعلامیه‌های خود که آن زمان تکثیر و توزیع‌ می‌شد بیانی به این مضمون داشت که اگر حتی یک لحظه هم جان داشته باشم به ایران بازخواهم گشت و کنار مردم خواهم بود.
نهم دی یک راهپیمایی از سمت خیابان تهران به سمت استانداری صورت گرفت.
خبر داشتیم که جمعیت زیادی در آنجا جمع شده و آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای نیز در مقابل استانداری برای مردم سخنرانی خواهد کرد.
زمانی که نزدیک استانداری شدیم، در خیابان‌های اطراف تدارکات و نیروهای ارتشی را دیدم که مستقر شده و آماده حمله به مردم بودند.
پس از ورود مردم به حیاط استانداری، یک تانک مستقر در محل به سمت مردم حرکت کرد.
در آن زمان اصلاً فکر نمی‌کردیم که رژیم بخواهد از تانک برای تقابل با مردم بی دفاع استفاده کند.
مردم دور تانک جمع شده بود و شعار می‌دادند.
در این هنگام سرباز جوانی از تانک بیرون آمد و به جمع مردم پیوست.
آقای صفایی هم که آن زمان طلبه جوانی بودند روی تانک رفته و شعار مرگ بر شاه‌ می‌داد.
شور و حال عجیبی جمع راهپیمایان را در برگرفت و انگار که به فتح بزرگی نائل آمده بودند.
تعدادی از مردم به سمت تانک دیگری که در محل مستقر بود، دویدند اما ناگهان صدای رگبار گلوله همه را به خود آورد.
تانک دوم بی محابا به سوی مردم آتش گشود و تعدادی از آنها را به خاک و خون کشاند.
غروب روز نهم دی شهر مشهد خیلی ملتهب بود.
در راهپیمایی آن روز با تیراندازی عوامل رژیم پهلوی تعدادی از مردم به شهادت رسیده بودند و این شدت برخورد با تظاهرات کنندگان تقریباً تا آن روز سابقه نداشت.
شنیدن این خبر برای من هم سخت بود، بنابراین با تعدادی از افراد در منزل یکی از دوستان جمع شده بودیم و برنامه راهپیمایی فردا را مرور می‌کردیم.
در آن لحظات هرگز نمی‌دانستیم که فردا در روز ده دی قرار است چه اتفاقی بیفتد و شدت واکنش سبعانه رژیم پهلوی را نمی‌توانستیم ارزیابی کنیم.
هدف در برنامه‌ریزی تظاهرات به گونه‌ای بود که ضمن حضور حداکثری در خیابان‌ها و شعار علیه رژیم پهلوی، کمترین درگیری و تلفات ممکن اتفاق بیفتد.
اما قضایا بدون اینکه ما مطلع باشیم به گونه‌ای دیگر رقم‌ می‌خورد.
فرماندار نظامی مشهد سپهبد اکبر یزدگردی با قرار دادن جنازه نظامیان کشته شده در پادگان لشکر ۷۷ در جمع فرماندهان و دیگر نیروهای ارتشی با استفاده از فضای به وجود آمده اعلام کرده بود در صورت مماشات با راهپیمایان سرنوشت همه شما همین است و حسابی نظامیان را علیه مردم و مبارزان تهییج کرده بود.
صبح روز ۱۰ دی به اتفاق چند نفر از دوستانم بی خبر از آنچه در سمت دیگر شهر و روبه‌روی استانداری اتفاق‌ می‌افتد راهپیمایی را از خیابان امام رضا(ع) (خیابان تهران سابق) به سمت فلکه برق شروع کردیم.
در تعدادی از کسبه و آشنایان نیز به ما ملحق شدند و مسیر را به سمت استانداری از میدان سوم اسفند (۱۰دی) ادامه دادیم.
در مسیر راهپیمایی اخبار ناگواری از زد و خورد نیروهای نظامی و مردم به ما می‌رسید و صدای صفیر گلوله‌ها بیشتر و نزدیکتر می‌شد.
خبر داشتیم که همانند روز قبل جمعیت زیادی در مقابل استانداری حضور دارند البته از استانداری به شدت محافظت‌ می‌شد.
چون در نزدیکی لشکر ۷۷ خراسان قرار داشت که تمامی کارکنان آن آماده‌باش بودند.
با نزدیک شدن به استانداری صدای شلیک ممتد گلوله‌ها و مردم هراسان که به هر سو می‌دویدند خبر از وقوع فاجعه‌ای هولناک‌ می‌داد.
راهپیمایان پراکنده شدند و همراه با همان دوستان اولیه از کوچه‌های فرعی در میدان اسفند (۱۰دی) به سمت حرم بازگشتیم.
به هر طرف که نگاه‌ می‌کردیم همه در حال فرار بودند و صدای تیراندازی لحظه‌ای قطع‌ نمی‌شد.
به نزدیکی چهارراه نادری (چهارراه شهدا) که رسیدیم دوستان دیگری را دیدم که از آنجا می‌آمدند.
آنها گفتند نیروهای نظامی در چهارراه مستقر شده و به هر کسی که ببینند شلیک‌ می‌کنند.
من سراغ برادرم آقا سیدعلی را گرفتم که گفتند ایشان در مسجد کرامت هستند و البته جای ایشان امن است.
مسجد کرامت به فاصله کمتر از پنجاه متری چهارراه شهدا قرار داشت.
من تا آن روز چنین شدت عمل و کشتاری را از مأمورین ندیده بودم و فقط از واقعه ۱۷ شهریور چیزهایی شنیده بودیم.
اما اکنون در بطن فاجعه‌ای شبیه به آن یا حتی هولناک‌تر از آن قرار داشتیم.
در طول دورانی که راهپیمایی‌ها در مشهد شروع شده بود، معمولاً کوچه‌های اطراف حرم برای ما امن بود و مأموران به دلایل مختلف آنجا نمی‌آمدند اما اکنون در چهار راه نادری در نزدیک‌ترین موقعیت به حرم قرار داشتند و تیراندازی‌ می‌کردند.
این نشان‌ می‌داد که رژیم پهلوی برای نشان دادن شدت عمل بیشتر علیه مردم محدودیتی برای خود قائل نیست.
با پایان یافتن روز دهم دی و اخباری که از گوشه و کنار شهر می‌رسید عمق فاجعه آن روز بیشتر آشکار می‌شد.
شهر در بهت و حیرت از این اقدام دژخیم پهلوی و ماتم و اندوه عزیزان از دست رفته خود بود.
اما آنچه بین مبارزان در جمع بندی این واقعه گذشت تأکید بر مبارزه تا سرنگونی این رژیم جنایتکار بود.
واکنش تند رژیم و کشتار مردم باعث ایجاد عکس العمل در طرف مقابل هم شد و چند کار غیر اصولی به نظر من در مشهد انجام گرفت.
فضا به گونه‌ای بود که تا به یک نفر می‌گفتند او ساواکی است، همه‌ می‌ریختند و آن فرد را از بین‌ می‌بردند بدون اینکه بدانند واقعاً او ساواکی بوده است و آیا اصلاً جرمی مرتکب شده و جزای او چیست؟
بعد از واقعه ده دی یک شب با ماشین همراه آقای جعفر خرازی و دوستان دیگر در خیابان دور می‌زدیم و جنازه‌های بعضی از این نظامیان از ارتشی یا شهربانی و ساواکی را می‌دیدم که از تیر چراغ برق آویزان کرده بودند.
مقداری از خشم و واکنش مردم طبیعی بود اما...