از قیام شیخ فضلالله نوری تا نهضت امام خمینی(ره) - تسنیم
حجت الاسلام محمد صادق ابوالحسنی پژوهشگر و استاد تاریخ معاصر ایران در یادداشتی برای خبرگزاری تسنیم به ارتباط بین نهضت مشروطه و انقلاب اسلامی پرداخته است.
![شيخ،امام،ره،فضل،مشروطه،الله،ايران،شهيد،مرحوم،انقلاب،مجلس،اصل ...](https://newsmedia.tasnimnews.com/Tasnim/Uploaded/Image/13920319123555112656143.jpg)
به گزارش خبرگزاری تسنیم از قم، یکی از محورهای اساسی در بازشناسی انقلاب اسلامی ایران، بررسی ریشههای تاریخی آن است.
در این عرصه، مخالفین انقلاب اسلامی میکوشند تا نهضت امام خمینی (ره) را پدیدهای احساسی و بدون پشتوانۀ عمیق تاریخی نشان دهند ولی به نظر میرسد انقلاب اسلامی نیز همچون همه تحولات بزرگ در تاریخ ملتها، خلق الساعه و قارچگونه پدیدار نگشت، بلکه از رخدادهای عظیم تاریخی ریشه گرفت و دستکم از دلِ چهار خیزشِ مهم تاریخِ معاصرِ ایران سر برآورد:
1.
«نهضت تنباکو» (1308-1309ق)
2.
«نهضت مشروطیّت» (1324ق)
3.
«نهضت ملی نفت» (1329-1332ش)
4.
«قیام 15 خرداد» (1342ش)
امام خمینی(ره) ، در بین نهضتهای فوق، عنایت خاصی به «تاریخ مشروطه» داشت.
اساساً یکی از دغدغههای تاریخی امام، واکاوی تحولات نهضت مشروطه به منظور اطلاع از خطوط فکری، عوامل پیدایش و زمینههای انحراف و ناکامی آن بود.
امام خمینی (ره) با آسیب شناسی نهضتهای صد ساله اخیر بویژه مشروطیت و جریان شناسی خط اصیل روحانیت در برابر غرب گرایان، راه را برای بهرهگیری از پیامها و عبرتهای مشروطه گشود و درسی بزرگ برای بقا و تداوم انقلاب اسلامی به مردم ایران داد.
امام راحل، ملت ایران را به غور در حوادث مشروطه و عبرتگیرى از سرنوشت آن فرا میخوانْد و به این وسیله زنگ بیدارباش را به صدا در میآورد و میفرمود: «اگر روحانیون، ملت، خطبا، علما، نویسندگان و روشنفکرانِ متعهّد سستى بکنند و از قضایاى صدر مشروطه عبرت نگیرند، به سر این انقلاب آن خواهد آمد که به سر انقلاب مشروطه آمد...» (4/8/60)
1.
نگاه امام به شیخ شهید(شیخ فضل الله نوری)
حرکت تاریخی امام خمینی (ره) با مجاهدتهای آیت الله شیخ فضل الله نوری (ره) تناسب خاصی دارد؛ تا جایی که میتوان از جهتی، مرحوم امام را امتداد جریان شیخ فضل الله نوری (ره) قلمداد کرد و جریان غربگرای مخالف امام را عقبۀ تئوریک تقیزادههای مشروطه برشمرد.
این نکتهای است که کمتر بدان توجه شده و به همین جهت، نوشتار حاضر میکوشد تا نگاه امام به شیخ شهید را مورد بررسی قرار داده، به انتقادات ایشان از جناح سکولار مشروطه بپردازد و در فرجام نیز، میراث تاریخی شیخ شهید را که به امام خمینی (ره) رسید، بیان دارد.
به باور ما، قضاوتهای تاریخی امام خمینی(ره) درباره شیخ فضل الله نوری (ره) بسیار حساس است.
ما در خط امام، با یک منظومه فکری، اندیشهای و سیاسی روبرو میشویم که ایشان درباره شیخ شهید ارائه میکنند.
در واقع، صحبت از یک جریان است و دیگر بحث حمایت از یک شخص یا یک اقدام مقطعی و موضعی نیست.
پیشواى فقید انقلاب اسلامى ایران، از معتقدان به مقام علمى و مجاهدات سیاسىِ حاج شیخ فضل االلّه نورى بود، او را عَلَمدار دفاع از دین مى شمرد و نسبت به قاتلان وى دیدگاهى شدیداً منفى داشت.
از نظر امام خمینی (ره): «مرحوم شیخ فضل االلّه نورى رَحِمَهُ اللّه یک شخصیتِ مجاهدِ مجتهدِ داراىِ مقامات عالیه بود که براى انطباق قوانین مشروطه با اسلام قیام کرد و متمّم قانون اساسى حاصل تلاش و کوشش ایشان بود و به همین علت نیز «خارجیها که یک همچو قدرتى را در روحانیت میدیدند...
یک دادگاه درست کردند و یک نفر منحرف روحانى نما - ابراهیم زنجانى - شیخ فضلاللّه را محاکمه کرد و در میدان توپخانه، شیخ فضلاللّه را در حضور جمعیت به دار کشیدند»¹.
مقبره مرحوم شیخ (واقع در قم، صحن بزرگ حضرت معصومه علیها السلام) پیش از تبعید امام به عراق، پاتوق ایشان و دوستانشان محسوب مى شد.
به گفته مرحوم استاد حاج شیخ على دوانى: «امام با جمعى از یاران خود زمستانها در حجره مرقد شیخ شهید فضلاللّه نورى گردهم میآمدند و پس از برگزار کردن نماز مغرب و عشاء بدون همراهى با اصحاب پراکنده میشدند»².
مرحوم امام پس از پیروزى انقلاب نیز کراراً از شخصیت و مظلومیت شیخ، و اصلِ پیشنهادىِ او در قانون اساسى (نظارت فقها بر مجلس) یاد و ستایش مى کرد.
از جمله تاثیرات شیخ شهید از نگاه امام این است که: «قانون سابق که در صدر مشروطیّت تصویب شده بود به وسیله ملت، و متمّم قانون را، با جدیّت مرحوم شیخ فضل الله نوری، به آن ضمیمه کردند و ملت به او رای دادند...»³.
امامخمینی(ره) نسبت به بدگویی و اتهامزنی به شیخ شهید حساس بود و میفرمود: «از میرزای شیرازی که قضیۀ تنباکو را درست کرده، تا آقای کاشانی، تمام علمایی که در خلال مشروطیّت برای اسلام کار کردند.
میرزای شیرازی برای اسلام کار کرده است، آقای کاشانی برای اسلام کار کرده، شیخ فضل الله کرده، تمام اینها را بد گفتند!
آن روزنامه جبهه ملی را پیدا بکنید: ...
شیخ فضل الله را این قدر فحش داده!
جرم شیخ فضل الله بیچاره چه بود؟
جرم شیخ فضل الله این بود که قانون باید اسلامی باشد.
جرم شیخ فضل الله این بود که احکام قصاص، غیر انسانی نیست، انسانی است...
جرم اینها همین است که اینها عقیدهشان این است که باید اسلام در ایران پیاده بشود و شما میگویید احکام غرب مترقی است...»4.
مرحوم امام گاهی مستقیماً به تاریخ نگاران توصیه میکرد که از روشنگری درباره شیخ شهید غافل نباشند.
ایشان به حسین مکی تاکید کردند: «چرا برای شیخ فضلالله کار نمیکنید؟
چرا در رابطه با ایشان نمینویسید؟»⁴.
امام در مسیر دفاع از اسلام و ستیز با عناصر سکولار، بین خود و استاد مطهرى، شباهتهایى آشکار با شهید نورى میدید و دشمنان نظام جمهورى اسلامى را از سنخِ کسانى میشمرد که در مشروطه، به منظور انزواى روحانیت در اجتماع و سیاست ایران، دست به قتل علما گشودند.
وی با تأکید براینکه: «مقصد ما اسلام است»، هشدار میداد: «ببینید چه جمعیتهایى هستند که روحانیون را میخواهند کنار بگذارند؟
همان طورى که در صدر مشروطه با روحانى این کار را کردند و اینها را زدند و کشتند...؛ همان نقشه است.
آن وقت ترور کردند سید عبداللّه بهبهانى را، کشتند مرحوم نورى را، و مسیر ملت را از آن راهى که بود برگرداندند به یک مسیر دیگر؛ و همان نقشه الآن هست که مطهرى را میکشند، فردا هم شاید من و پس فردا هم یکى دیگر را.
مسیر، غیر مسیر ماست» (3/3/58).
امام خمینی(ره) برای اینکه عمق کینه دشمنان را نشان دهد، هشدار میداد که اگر جریان استعمار و هواداران آن، دوباره بر شرایط و مقدرات کشور مسلط شوند، این بار از زمان اعدام شیخ فضل الله نوری خشنتر عمل میکنند؛ چرا که بعد از پیروزی انقلاب، بیش از پیش احساس خطر کردهاند: «این دفعه اگر اینها تسلط پیدا بکنند بر ما هیچی نمیگذارند.
مثل زمان آقای کاشانی نیست حالا!
مثل زمان مرحوم - عرض میکنم که - آقا شیخ فضل الله نیست حالا یک زمانی است که اینها ادراک کردند که اگر این جمهوری رشد پیدا بکند نخواهد گذاشت که اینها منافع خودشان را ببرند»⁵.
سخنان امام راحل درباره شیخ شهید را دیدیم.
اینک ببینیم قضاوت تاریخی ایشان درباره دشمنان شیخ و طیف مشروطهخواهان سکولار – بویژه شیخ ابراهیم زنجانی و سید حسن تقیزاده – چیست.
2.
شیخ ابراهیم زنجانی در بیان امام خمینی(ره)
از نظر امام خمینی(ره)، شیخ ابراهیم زنجانى (دادستانِ!
محکمهاى که رأى به اعدام شیخ فضلاللّه داد) نه یک روحانىِ اصولگرا و آزادى خواه، بلکه روحانى نمایى فاسد و نامهذَّب شمرده میشد.
چنانکه در در جمع طلاب حوزههاى علمیه و مدرسین و دانشجویان تحکیم وحدت دانشگاهها و مدارس عالى کشور فرمودند: شما میدانید که مرحوم شیخ فضلاللّه را کى محاکمه کرد؟!
یک معمّم زنجانى، یک ملاّى زنجانى محاکمه کرد و حکم قتل او را صادر کرد.
وقتى معمّم و ملاّ، مهذَّب نباشد، فسادش از همه کس بیشتر است.
در بعضى از روایات است که در جهنّم، بعضیها اهل جهنّم از تعفّن بعضى روحانیون در عذاب هستند و دنیا هم از تعفّن بعضى از اینها در عذاب...
اگر عالِم فاسد، یک شهر را، یک مملکت را به فساد میکشد؛ چه عالم دانشگاه باشد چه عالم فیضیه فرقى نمیکند (27/9/59).
نیز فرمودند: «...مثل مرحوم حاج شیخ فضلاللّه نورى [را] در ایران - براى خاطر اینکه میگفت باید مشروطه، مشروعه باشد، و آن مشروطهاى که از غرب و شرق برسد قبول نداریم ـ در همین تهران به دار زدند و مردم هم پاى او رقصیدند و کف زدند» (13/7/62).
خلاصه آنکه: «در دوران مشروطه...
یک عدهاى که نمیخواستند که در این کشور، اسلام قوّه داشته باشد...
جوّ سازى کردند به طورى که مثل مرحوم آقا شیخ فضلاللّه که آن وقت آدم شاخصى در ایران بود و مورد قبول بود، همچه جوّ سازى کردند که در میدان، علنى ایشان را به دار زدند و پایش هم کف زدند و این نقشهاى بود براى اینکه اسلام را منعزل کنند و کردند...»⁶ (26/9/62).
3.
افشاگری امام خمینی(ره) درباره تقیزاده و غربگرایان
امام خمینى(ره) علاوه بر این، ماهیت «تقی زاده» و «غرب گرایان» را در سخنرانی های مختلف افشا کرده و روی اندیشه های وابسته آنان خط بطلان می کشد:
«آن دردى که براى ملت ما پیش آمده و الان به حال...یک مرض مزمن تقریباً هست، این است که کوشش کردهاند غربیها، که ما را از خودمان «بیخود» کنند، ما را «میانتهى» کنند، به ما اینطور بفهمانند و فهماندند که خودتان هیچ نیستید، و هرچه هست غرب است، و باید رو به غرب بایستید!
...یکى از اشخاصى که در زمان رضا شاه، و بعد از رضا شاه هم، او بود و معروف هم بود ـ حالا من میل ندارم اسمش را ببرم ـ اولش هم معمَّم بود، و بعد هم مُکَلاّ، و بعد هم [مجلس]سنا و اینها راه داشت، آن هم، گفته بود که: همه چیز ما باید انگلیسى بشود!
اینطور نقشه بوده است که ما را از خودمان بیخبر کنند و تُهى کنند و به جاى او، یک موجود غربى درست کنند.»⁷ [12/6/58].
«شما اگر شنیده باشید، یکى از آن گویندگانى که یک وقت هم در [مجلس] سنا بود، ـ شاید یک وقت رئیس سنا بود، حال من یادم نیست، این، یک آدم معروفى است در صدر مشروطیت، تا حالا هم، تا وقتى که مُرد هم، جزو معاریف بوده ـ این گفته بود که: ما هیچ چیزمان درست نمیشود مگر همه چیزمان انگلیسى باشد!
تا ما همه چیزمان را به فرم انگلستان درست نکنیم، درست نمیشود!
حال این آدم، اینقدر بیشعور بوده است که این تبلیغاتى که کردند، در مغزش وارد شده است و اعتقادش این معنا بوده است؟
یا اینکه از وابستگان انگلستان بوده است؟»⁸ [14/7/58]
«ما میخواهیم یک دانشگاهى داشته باشیم و یک کشورى داشته باشیم که این وابستگى مغزى ما را ـ که مقدَّم بر همه وابستیهاست و خطرناکتر از همه وابستگیهاست ـ نجات بدهد.
ما اساتید دانشگاهى را میخواهیم که آن اساتید بتوانند مغزهاى جوانان ما را مستقل بار بیاورند، غربى نباشند، شرقى نباشند، رو به غرب نایستند، آتاتورک نباشند، و تقیزاده هم نباشند.»⁹
4.
اندیشه شیخ؛ از مشروطه مشروعه تا انقلاب اسلامی
پیشنهاد «نظارتِ فائقه رسمىِ جمعى از مجتهدین تراز اول بر مصوَّبات مجلس» از سوى شیخ، که در اثر مبارزات خونبار ایشان (با تغییراتى) به عنوان اصل دوم، در متمّمِ قانون اساسىِ مشروطه درج شد، و نقشى که این اصل در طول 70 و اندی سال پس از مشروطه، در بسترِ تحولات سیاسى و اجتماعى ایران بازى کرد، بهترین شاهد بر دورنگرى و تدبیرِ حساب شده و به موقعِ شیخ شهید است.
میدانیم که شیخ، به «عدالتخانه» میاندیشید، اما وقتى که دریافت موجِ سهمگینِ مشروطه وارداتى، آن چنان نافذ و فراگیر شده که به هیچوجه او را یاراىِ مقابله با اساسِ آن نیست، در فکرِ «مهارِ» این موج افتاد و اصل مزبور را به صورت لگامى بر گردن «پارلمانتاریسم غربى» افکند.
منطق شیخ در پیشنهاد این اصل، آن بود که:
«مملکت ایران، از هزار و سیصد و چند سال قبل که از آیین زردشتى به دین مبین محمّدى صلىاللهعلیهوآله شرف انتقال پذیرفته است، مجلس دارالشوراى قائم دائم که امور جمهور اهالى را همواره اداره بکند نداشته است.
امروز که این تأسیس را از فرنگستان اقتباس کرده، به همین جهت که اقتباس از فرنگستان است، باید علماى اسلام ـ که عِنْدَ اللّه و عِنْدَ رَسُولِهِ مسئول حفظ عقاید این ملّت هستند ـ نظرى مخصوص در موضوعات و مقرّرات آن داشته باشند که امرى بر خلاف دیانت اسلامیه به صدور نرسد، و مردم ایران هم مثل اهالى فرنگستان بیقید در دین، و بیباک در فحشا و مُنْکَر، و بى بهره از الهیّات و روحانیّات واقع نشوند.
این ملاحظه و مُراقبه، حسب التکلیف الشرعى، هم حالا که قوانین اساسى مجلس را از روى کتب قانون اروپا مینویسند لازم است، و هم مِنْ بَعْد در جمیع قرنهاى آینده الى یوم یقوم القائم عجّل اللّه تعالى فرجه.»
شیخ از پا ننشست تا این اصل را از تصویب مجلس گذراند و هنگام تصویب آن فرمود: «الآن طاب لى الموت».
یعنى: حالا دیگر مرگ بر من گواراست!
جالب است که: با مرور بر تمامىِ نهضتهاى مرجعیت شیعه در ایران ـ در فاصله قتل شیخ تا پیروزى انقلاب اسلامى ـ میبینیم که «دستمایه قانونىِ» فقهاى مبارز براى ورود «مقتدرانه» به عرصه مبارزات اجتماعى و مطالبه «قانونىِ» اصلاحات در نظام سیاسى کشور، همواره همین اصلى بوده است که شیخ شهید به عنوان اصلى جاوید و حاکم بر مواد دیگرِ قانون اساسى، در پگاهِ مشروطه پیشنهاد داده و با مبارزات خونبارش مایه درج آن (هرچند با تغییراتى) در متن قانون شده است.
شهید مدرّس، به استناد همین اصل بود که از سوى علماى نجف برگزیده شده، از اصفهان به تهران آمد و با حضور مقتدرانه در مجلس شورا، فعالیت سیاسى خویش در پایتخت را آغاز کرد.
حاج آقا نوراللّه اصفهانى و همفکران مبارز وى، با تکیه بر همین اصل بود که، در اوایل سلطنت پهلوى، درفش قیام اسلامى را بر ضدّ رژیم دیکتاتورى برافراشتند و شاه و دولت را مجبور به پذیرش درخواستهاى اصلاحى خویش کردند (که البته با مرگ مشکوک حاج آقا نوراللّه و نبودنِ بدیل مناسبى براى رهبرىِ آن حرکت پرشکوه پس از وى، چراغ قیامْ فرو مرد).
همچنین، پس از خروج رضاخان از کشور، این اصل، دستاویزِ در مرجع گرانقدر حاج آقا حسین قمى و آیت الله بروجردى قرار گرفت و با استناد به آن، لغو دستور منع حجاب رضا خانى، و نظارت فقهاى طراز اول بر مصوَّبات مجلس را از دولت خواستار شدند.
این ماجرا در اوایل دهه 40 شمسى نیز تکرار شد.
مراجع گرانقدر تقلید، به استناد اصل «طراز اول»، خود را مُحِق دیدند به لایحه دولت عَلَم (انجمنهاى ایالتى و ولایتى) اعتراض کرده و آن را مردود شمارند.
بالاتر از این، زمانى که شاه در جریان قیام 15 خرداد امام خمینى(ره) را دستگیر کرده و به جرم!
اخلال در امنیّت کشور، تصمیم به اعدام آن بزرگمرد گرفت، مرحوم آیت اللّه میلانى و دیگر مراجع عظام وقت، اجتهاد امام را اعلام کرده و دخالت وى در امور کشور را به استناد اصل دوم متمّم، قانوناً مُجاز و مشروع دانستند، و همین امر، جان امام را نجات داد.
پیشواى فقید انقلاب، خود در طول دوران پهلوى (و حتى پس از استقرار نظام جمهورى اسلامى) کراراً براى نفى مشروعیت رژیم پهلوى و مصوّبات مجلسین شورا و سنا در عصر ستم شاهى، به عدمِ اجراىِ اصل طراز اول استناد میکردند.
چه میگویم؟
حتى خسرو روزبه، مبارزِ مشهور چپ، نیز زمانى که میخواست مبارزاتِ حادّ خود بر ضدّ رژیم شاه را توجیه کند، از غیر قانونى بودنِ قوانینِ کشور به علتِ عدمِ اجراىِ اصل طراز اول سخن گفت و به نقش مجتهدینِ ناظر به قوانین مجلس در ردّ لوایح استعمارى اشاره کرد!
¹⁰
این بذرى بود که شیخ فضل الله پاشیده و نهالى بود که او غرس کرده بود...
5.
سخن آخر
بى جهت نیست که دشمن نیز در ترفندها و اقدامات خود، بیش و پیش از همه شیخ فضل اللّه را در نظر گرفته و مى پایید.
چنانکه، در توطئه حذف قید «اسلامى» از عنوان مجلس شورا و تبدیل آن به «ملّى» (که کاردار سفارت انگلیس «مستر گرانت داف» رسماً در آن دست داشت) استدلالِ!
توطئه پردازان، این بود که: «شاید یک زمانى مانند شیخ فضل اللّه ملایى پیدا شود که...
همه اهل مجلس را تکفیر و لااقل تفسیق کند، آن وقت محرّک مردم شود که کافر و فاسق را به مجلس اسلامى چه کار است...»¹¹!
آرى، پیکر پاک و مطّهر شیخ فضل الله نوری را، در میدان توپخانه بر دار آویختند تا به خیال خامشان در فقدان آن شهید فضیلت، شریعتِ محمّدى صلى الله علیه وآله را به صلاّبه کشند و برای همیشه موجب انزوای سیاسی روحانیّت شوند؛ غافل از آنکه، خداى اسلام و ایران، حىّ و حاضر و ناظر است و حدود هفتاد سال پس از آن تاریخ، فقیه دیگرى از همین سلسله ـ امام خمینى(ره) ـ را بر مىانگیزد که به یارى مردم مسلمان این دیار، پرچم قیام اسلامى را برافرازد و اصلِ «نه شرقی و نه غربی» را بانگ بردارد و با تأسیس نظام اسلامى، به آرمانهاى بزرگ شیخْ جامه تحقق پوشد.
باری، امروز نیز درگیری غربگرایان و غربگرفتگان با امام و انقلاب، به نحوی همان ستیز تقیزادهها با شیخ فضل الله نوری (ره) است.
منابع:
1_ سخنرانى امام در تاریخ 27/ 8 /59 .
ر.ک، تاریخ معاصر ایران ازدیدگاه امام خمینى(ره)، ص 70.
2_ سرگذشتهاى ویژه از زندگى حضرت امام خمینى(ره)، 6 / 58 .
3_صحیفه امام، ج14، ص457 - به تاریخ: 25/3/1360.
4_ ر.ک، «گفتگو با حسین مکى»، مندرج در: فصلنامه تاریخ معاصر ایران، سال 1، ش 1، بهار 76، ص 185، سخن امام در 2/2/58.
5_ صحیفه امام، ج18، ص252.
6_ همان، ج18، ص247.
7_ همان، ج9، ص25.
8_ همان، ص 257ـ256.
9_ پیامها و سخنرانیهاى امام خمینى در ششماهه اول سال 1360، ص 134.
10_ محاکمه و دفاع خسرو روزبه، صص 70ـ72
11_ تاریخ بیداری ایرانیان، محمد ناظم الاسلام کرمانی، بخش اول، 3/562.
انتهای پیام/