بیانات رهبرانقلاب درباره مذاکره با آمریکا؛رئالیسم و رمانتیسم
واقع گرایان یا همان رئالیست ها، سیاستمداران را به در نظر گرفتن واقعیت و به کار گرفتن عقل در سیاست دعوت می کنند، امّا رمانتیست ها، احساس را جایگزین عقل کرده اند و به واقعیت چندان کاری ندارند.
![مذاكره،آمريكا،ايران،امّا،عقل،معتقدند،قدرت،رمانتيسم،موضع،گفتگو ...](https://newsmedia.tasnimnews.com/Tasnim/Uploaded/Image/1403/09/22/140309221510508631663553.jpg)
گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم - عبدالله (کیان) عبداللهی:
رهبر معظم انقلاب در دیدار 19 بهمن با همافران نیروی هوایی، نکاتی را درباره مذاکره با آمریکا مطرح کردند که محل تفاسیر و خوانشها و موضعگیریهای متعدد شده است.
آنچه در ذیل میآید، تلاشی مختصر برای واکاوی متن و فرامتن این نکات است:
(توضیح پیش از ورود: رئالیسم و رمانتیسم مورد اشاره در متن به معنای واقعگرایی و احساسگرایی به کار برده شده است، لذا با برخی تعاریف مصطلح نباید اشتباه گرفته شود.)
اصلِ مذاکره، یک روش مرسوم در مراودات بینالمللی و حتی بعضی مناسبات داخلی است؛ طرفینی که با یکدیگر رقابت یا تعارضی دارند، تلاش میکنند از موضع «احترام متقابل» و با هدف نیل به توافقی که هر دو طرف منافعی برده و تخاصمی را به حاشیه ببرند، به گفتگو بنشینند.
«موضوع»ی که میخواهد مورد مذاکره قرار بگیرد، «موضع» و شروطی که طرفین در مذاکره دارند، سوابقی که از این موضوع به جای گذاشتهاند و ...
جزو نکاتی است که «عقلهای سلیم» در نظر میگیرند؛ مثلاً قاعدهی عقلی این است که کسی حقوق اساسی طبیعی و قانونیاش را روی میز مذاکره نمیگذارد؛ یا کسی با فردی که شرط مذاکرهاش در همان ابتدا، تسلیم طرف مقابل است، گفتگو نمیکند؛ چه آنکه در این صورت اساساً مذاکرهای در کار نیست، فقط اسم تسلیم را مذاکره گذاشتهاند و یا هر مذاکرهکنندهای بدعهدی مسبوق به سابقه طرف مقابل در مذاکره را حتماً در نظر میگیرد و از هول حلیم در دیگ نمیافتد!
آنچه در توجه به فرمایشات رهبر معظم انقلاب کمتر مورد توجه قرار میگیرد، تاکید بر ضرورت پایبندی به اصل مذاکره است؛ در همین بیانات اخیر، جمله اولیه ایشان این است که «اسم مذاکره را میآورند که «آقا!
مذاکره چیز خوبی است»، انگار کسی مخالف با خوب بودن مذاکره است!» این موضع دیرینه آیتالله خامنهای درباره مذاکره است؛ امّا مسئله اینجاست که کدام گفتگوها و مراوده دیپلماتیک واقعاً مذاکره است و کدام یک همان تحمیل تسلیم، به اسم مذاکره!
قاعدتاً آنچه فعلاً از آمریکاییها سراغ داریم و در دور اول ریاستجمهوری ترامپ هم شاهد بودیم، آنچه طرف مقابل دنبال میکند، فقط نامی از مذاکره دارد، والّا چیزی از محتوای مذاکره درون آن نیست!
ایران با آمریکا بر سر همین مسئلهی هستهای سالها مذاکره کرده؛ غیر از مذاکراتی که توسط آقایان روحانی و لاریجانی با تروئیکای اروپایی صورت گرفت، حدود 6 سال جناب جلیلی، 2 سال علی اکبر صالحی (وزیر خارجه احمدینژاد) و 2 سال هم در دولت روحانی با آمریکائیها مذاکره شد؛ نتیجهی آن توافقنامه برجام است؛ توافقنامهای که با دادن امتیازات گزاف از طرف دولت روحانی و از طریق یک شعبدهبازی عجیب و غریب طرف آمریکائی به سرانجام رسید، اما از همان زمان دولت اوباما در آمریکا، نقض کامل آن آغاز شد و توسط ترامپ هم به کل کنار گذاشته شد.
توافقنامهای که با اعطای امتیازات سخاوتمندانه به آمریکا به نتیجه رسید و این میزان از نفر ساعت روی آن وقت گذاشته شد، به همین سادگی کنار گذاشته میشود؛ توافقنامهای که اکتبر امسال میلادی (مهر 1404 شمسی)، بناست 10 ساله شود و حداقل روی کاغذ برخی تحریمهای شورای امنیت ظاهراً لغو شود؛ حال در چنین شرایطی دقیقاً راجع به چه موضوعی قرار است مذاکره شود؟
این توافقنامهی اکنون با بیش از 150 صفحه در میان است و همان موقع آمریکائیها گفتند که با این توافقنامه احتمال ادعایی آمریکائیها درباره انحراف ایران به سمت سلاح هستهای را منتفی کردهاند!
خب اگر دغدغه واقعاً همان است (و ترامپ هم اخیراً همین ادعا را مطرح کرده)، خب توافقنامهاش که موجود است، آمریکا به همان بازگردد؛ مذاکره جدید در موضوع هستهای برای چه هدفی است؟
واقعیت این است که مسئلهی نزاعها درباره مذاکره با آمریکا در کشور، بیش از آنکه برگرفته از یک اختلافات تکنیکی و فنی باشد، برخاسته از یک کشمکش میان رئالیسم و رمانتیسم است؛ البته میتوان به این دو دسته، دسته سومی با عنوان رادیکالها را هم افزود که الان محل بحث ما نیست.
رمانتیستها به لحاظ پدیداری چند ویژگی مشخص دارند؛ اوّل: رمانتیستها همچنانکه از نامشان هم پیداست، عقل را پای احساس قربانی میکنند؛ وقتی طرف آمریکائی نام مذاکره را بر لب میراند، صرف نظر از اینکه اصلاً چه محتوایی بر آن بار کرده و چه مقصودی از این لفظ در ذهن دارد، آب از لب و لوچه رمانیستها آویزان میشود.
این گروه کاری به این ندارد که منظور از مذاکره، آیا واقعاً به رسمیت شناختن حق ایران است یا خیر، بلکه به قول ارسطو در فیلم پایتخت، فقط عشششق میکند که آمریکائیها حاضر به گفتگو با آنها شدهاند؛ اینکه در گفتگو چه میخواهند، موضوعیتی ندارد؛ به قول حافظ: مزن ای عدو به تیرم، که به این قدر نمیرم؛ خبرش بگو که جانم بدهم به مژدگانی!
دوّم: رمانتیستها «خود تحقیرند»؛ تخمینی که رمانتیستها از داشتهها و قدرت و شرافت و شخصیت خود در مقابل دیگری-و مشخصاً اینجا در مقابل آمریکا- دارند، کاملاً حقیرانه است؛ رمانتیستها بر همین اساس معتقدند که وقتی ما هیچیم، اصلاً سخن گفتن از شرایط مذاکره و موضوع مذاکره و موضع ما و دیگری در مذاکره، به خودی خود منتفی است؛ همینکه طرف مقابل ما را برای صحبت به رسمیت میشناسد، خود بزرگترین مدال افتخار است؛ لذا چرا اساساً درباره محتوای آن صحبت کنیم؟
سوّم: رمانتیستها، برخلاف عقل سلیم که میگوید "برای موفقیت در مناسبات خارجی، اتحاد در داخل یک شرط اساسی است" دعوا و نزاع در داخل را شرط پیشبرد پروژه مذاکره در خارج میدانند!
رمانتیستها معمولاً با دوقطبیهایی که درباره مذاکره میسازند، دوست دارند کار خود را پیش ببرند؛ مثلاً اینکه گفته میشود آنها که به عدم مذاکره با این آمریکا در شرایط فعلی اعتقادی ندارند، پس طرفدار جنگ هستند، یکی از این دوقطبی ها و نزاعهای بیجهت در داخل است؛ یا اینکه هرکس به مذاکره با وضعیت فعلی منتقد بود، کاسب تحریم خوانده شود، یکی دیگر از تکنیکها برای جنگ در داخل به منظور پیشبرد رمانتیستها در خارج است.
چهارم: رمانتیستها در برآورد قدرت خود و دیگری، از یک سو دچار خود تحقیریاند و از سوی دیگر، طرف مقابل را از چشم هالیوود میبینند.
تصور میکنند آمریکا با یک بمب میتواند همه چیز در ایران را از کار بیندازد و از بین ببرد؛ یعنی همان ادعایی که خود آمریکاییها صدها بار آن را تکذیب کردهاند!
و حتی در یک مانور تمرینی (مانور چالش هزاره 2002) از ایران شکست خوردهاند.
و از طرف دیگر هم معتقدند که ایرانی صرفاً در پخت آبگوشت بزباش تخصص دارد و مدیران هم باید از خارج وارد شوند.
چنین دیدگاهی، قاعدتاً نمیتواند از مواجهه عقلانی با مسئله مذاکره تصوری داشته باشد!
پنجم: رمانتیستها همهی تجربیاتشان شکست در عمل و تشدید ادّعا در سخن است.
مثلاً در هیچ مذاکرهای تا کنون پیروز نشدهاند؛ از مذاکرات با تروئیکای اروپایی در سالهای 82 تا 84 گرفته تا مذاکرات برجام.
بنا به اذعان خودشان در هر دو مذاکره نه تنها عایدی نصیب ایران نشد و احقاق حقی صورت نگرفت، بلکه رسماً «تحقیر» شدیم، امّا این تجربه، به تجدیدنظر منجر نمیشود، بلکه مثل آن راننده ناشی ماشین که وقتی میبیند مانعی در پیش است به جای ترمز، گاز را بیشتر فشار میدهد، اینها هم معتقدند که به جای اصلاح مسیر، بهتر است شتاب را زیاد کنیم!
امّا در مقابل، رئالیستها و واقعبینها، دیدگاههای دیگری دارند؛ آنها معتقدند که اوّلاً: مذاکره یک اصل اساسی دیپلماسی است، اما مذاکره غیر از «اعتقاد»، «عقل» هم میخواهد؛ سیاست غیر از آنکه «شغل» باشد، «شیوه» درست و غلط هم دارد!
لذا آنجا که باید مذاکره کرد، هیچ فرصتی را نباید از دست داد و آنجا که نباید مذاکره کرد هم نباید اسیر احساسات و رمانتیسم شد!
دوّماً: مذاکرهکننده باید برآورد واقعی از قدرت و توان خود و قدرت و توان طرف مقابل داشته باشد؛ نه درباره خود دچار توهم شود و نه طرف مقابل را از دریچه هالیوود ببیند.
به عبارت دیگر، حداقل به اندازه طرف مقابل، به قدرت خود باور داشته باشد!
نه اینکه آمریکائیها رسماً اذعان کنند که برنامه هستهای ایران از طریق بمباران قابل حذف نیست، اما ما معتقد باشیم که آمریکا با یک بمب میتواند همهی آبا و اجداد ما را جلوی چشممان بیاورد!
ثالثاً: واقعگراها معتقدند که مدیر مملکتی غیر از آویزان شدن به لفظ مذاکره، باید کمی هم تدبیر امور کند!
اینکه همه چیز را به تعلیق ببریم و بگوییم که آمریکا با مذاکره، ما را ثروتمند و غنی خواهد کرد، بیش از حد احمقانه است.
این تصور که مذاکره با آمریکا از کشورها، سوئیس میسازد، یک توهم است؛ سوئیس شدن محصول مذاکره نیست؛ امّا تجربهی لیبی شدن پس از مذاکره پیش چشم ماست.
ذهنی که آن توهم سوئیس شدن را تخیّل کند اما این تجربهی لیبیزاسیون را نبیند، بیش از حد عقب مانده از واقعیت است.
رابعاً: مذاکره باید انتفاعی برای کشور داشته باشد؛ والّا ارضا شدن روحی خودتحقیرها از مذاکره، چه نفعی برای کشور دارد؛ فرض کنید عدهای با خرج از منافع و جیب ملت، مدتی هم با تروریستهای کت و شلواری نشستند و امتیاز دادند و نهایتاً چیزی نگرفتند؛ آنها ممکن است از این مسئله خوشنود هم باشند، اما چرا باید هزینهی چنین ارضای روحی را ملت بدهد؟
بنابراین به نظر میرسد دوگانهای که امروز بویژه در سطح رسانهای در مقابل یکدیگر آرایش نسبتاً جنگی گرفته، نه دوگانهای بر سر مذاکره یا عدم مذاکره، به معنای واقعی کلمه، بلکه یک نوع نزاع میان رئالیسم و رمانتیسم است؛ واقعگرایان یا همان رئالیستها، سیاستمداران را به در نظر گرفتن واقعیت و به کار گرفتن عقل در سیاست دعوت میکنند، امّا رمانتیستها، احساس را جایگزین عقل کردهاند و به واقعیت چندان کاری ندارند.
البته در این میان، برخی گروههای رادیکال به لحاظ اجتماعی به مدد رمانیستها میآیند که درباره آنها در آینده نزدیک میشود بیشتر سخن گفت.
انتهای پیام/