از مهار دوگانه تا فشار حداکثری دوم!
به گزارش مشرق، کانال تلگرامی روی میز نوشت:
روایت تقابل ما و آمریکا با جیمی کارتر آغاز شده و اکنون به ترامپ ۲ رسیده است و در تمام این سالها شاهد تحریم و فشار و تهدید و بعضا عملیات و اقدامات ضدامنیتی بوده ایم و اگر در زمانهایی مک فارلینی با کیک و کلید و انجیل پیدا شد یا باراک اوبامایی با سیاست پنجه بوکس مخملین، اما در عمل تغییری در راهبرد اصلی آمریکا در مقابل کشور ما اتفاق نیفتاد.
آنچه شخصا به تجربه در این سالها بدست آورده ام، این است که آمریکا چیزی جز نبودن جمهوری اسلامی نمی خواهد و هرچه می گوید و می کند تماما در این راستاست.
در طول این سالها بعضا راهبرد و سیاستهای آمریکا علیه ایران در قالب یک نظریه مطرح و به گونه ای تبلیغ شده که گویا دیگر این نظریه آخر دنیا برای جمهوری اسلامی ایران است و آمریکا با عملیاتی ساختن این نظریه یا سیاست جمهوری اسلامی را به پایان خواهد برد.
نظریه یا "سیاست مهار دوجانبه" را می توان اولین نظریه چارچوب دار برای مقابله با جمهوری اسلامی دانست که البته در قالب مقابله همزمان با ایران و عراق در سال ١٩٩٣ توسط مارتین ایندیک سفیر وقت آمریکا در رژیم صهیونیستی در سخنرانی خود در مؤسسه واشینگتن برای سیاست خاور نزدیک اعلام داشت.
این سیاست بر پنج پایه استوار بود :
١.
آرایش قوا در منطقه خلیج فارس و خاورمیانه به نفع آمریکا
٢.
پیروی از سیاست مهار ایران وعراق به جای ایجاد تعادل و توازن بین این دو کشور
٣.
عدم اعتقاد به اینکه می توان در ایران از میانه روها علیه تندروها استفاده کرد
۴.
جلوگیری از برقراری مناسبات عادی تجاری و سیاسی ایران با کشورهای دیگر تا ایران رفتار خود را تغییر دهد
۵.
الهام از سیاست تحدید نفوذ یا محاصره کمونیسم که پس از جنگ جهانی دوم علیه شوروی سابق اعمال شد
سیاست فوق پس از طرح و تصویب در شورای امنیت ملی دولت کلینتون، در آوریل ١٩٩۴ توسط مقالهای به قلم آنتونیلیک در مجله سیاست خارجی به عنوان سیاست رسمی دولت آمریکا منتشر گردید.
سیاست مهار دوجانبه که شامل تحریمهای اقتصادی گوناگونی علیه ایران و عراق میشد، هدف اصلی خود را مهار همزمان ایران و عراق از طریق محاصره اقتصادی و تکنولوژیک و تسلط کامل آمریکا بر منطقه استراتژیک خلیج فارس از طریق انزوای بینالمللی ایران و عراق قرار داده بود.
این سیاست که انزوا و تضعیف دو کشور ایران و عراق را مد نظر داشت، درصدد ممانعت از کنترل منطقه توسط ایران و عراق به سود اسرائیل و کشورهای محافظهکار عرب بود.
اما باید بخاطر بیاوریم که نام سیاست اعلام شده مهار همزمان ایران و عراق بود ولی در عمل علیه ایران و آزادی عمل عراق بود که نتیجه آن حمله عراق به کویت و اشغال این کشور بود که منجر به جنگی بزرگ در خلیج فارس (جنگ دوم خلیج فارس بعد از جنگ ایران و عراق که جنگ اول نامیده می شود) برای آزادی کویت شد.
آمریکا از تجربه شکست خورده مهار دوگانه درس نگرفت و با وجود سیاستهای خردمندانه و تنش زدای جمهوری اسلامی ایران در دهه هفتاد شمسی، بوش با طرح سیاست "محور شرارت" شرایطی را که احتمال می رفت می تواند سرفصل جدیدی در روابط بین المللی باشد از بین برد.
"محور شرارت" (Axis of Evil) اصطلاحی بود که جورج بوش پسر، رئیسجمهور پیشین ایالات متحده، در سخنرانی خود در تاریخ ٢٩ ژانویه ٢٠٠٢ به کار برد.
این عبارت به سه کشور ایران، عراق و کره شمالی اشاره داشت و بهطور خاص بهعنوان کشورهایی توصیف شد که از نظر آمریکا تهدیدی برای امنیت جهانی محسوب میشدند ولی ماهیت واقعی این سیاست به توسعه طلبی آمریکا باز می گشت.
جرج بوش با توجه به فضای ساخته شده در جهان پس از ١١ سپتامبر و اشغال سریع افغانستان بر این تصور بود که می تواند دیگر کشورهایی را که با سیاستهای آمریکا همراهی نشان نمی دهند اشغال و با تغییر رژیم، آنها را با سیاستهای خود همراه کند و به این جهت بود که جنگ سوم خلیج فارس یعنی حمله آمریکا به عراق به بهانه سلاحهای شیمیایی این کشور آغاز شد که منجر به اشغال عراق گردید.
سیاست آمریکا در دوران اوباما سیاست 'پنجه بوکس در پوشش مخملین" بود.
هرچند برجام در دوران اوباما شکل گرفت ولی فراموش نکنیم که اوباما اعتراف کرد که اگر توانایی داشت تمام پیچ و مهره های صنعت هسته ای را باز می کرد و از بین می برد چون نتوانست به برجام رضایت داد.
سیاست دیگر اوباما علیه ایران که کمتر به آن پرداخته شده و درباره آن صحبت می شود بنیان گذاری داعش در عراق و سوریه است.
این موضوع آنقدر حساس است که کمتر کسی درباره آن صحبت می کند ولی هیچ سندی محکمتر از اعتراف دونالد ترامپ در این خصوص وجود ندارد که آشکارا اعلام داشت که " داعش مدیون اوباماست، چون او بنیانگذار داعش است و هیلاری کلینتون معاون او در این کار است."
بسیاری از اتفاقات تلخ شکل گرفته در منطقه ما به دوران اوباما و ادامه دهنده راه او جو بایدن باز می گردد.
دونالد ترامپ چه در دوره اول ریاست جمهوری خود و چه در دوره اخیر خود با اعلام سیاست فشار حداکثری همان راهی را می رود که کلینتون با سیاست مهار دوگانه، بوش با سیاست محور شرارت، اوباما با سیاست غیراعلامی پنجه بوکس مخملین رفتند.
اکنون ما اینجاییم با انبانی از تجربه مقاومت و آمریکا هم اینجاست با انبوهی از سیاستهای شکست خورده از مهار دوگانه تا فشار حداکثری.
در این که در این سالها در اثر تحریمها و فشار ها و اقدامات آمریکا، ایران عزیز ما ضربات زیادی دیده و مردم خوبمان متحمل سختی های فراوانی شده اند شکی نیست ولی آیا جز مقاومت و ایستادگی در مقابل تهاجم صدام که به نمایندگی از قدرتهای بزرگ به ایران حمله کرد چاره ای داشتیم؟
آیا جز ایستادگی در مقابل سیاست مهار دوگانه کلینتون و محور شرارت بوش و پنجه بوکس مخملین اوباما و بالاخره فشار حداکثری ترامپ چاره ای داریم؟
کسی با مذاکره و دیپلماسی که این سیاستهای خصمانه آمریکا را مدیریت کند و هدف نابودگرایانه آنها را به رهیافتی با منافع عمومی برای کشور و منطقه تبدیل کند مخالفتی ندارد ولی آیا طرف مقابل که در این سالها تمام این سیاستهای نام برده شده را برای نبودن جمهوری اسلامی طراحی و اجرا نموده است آمادگی خیر عمومی برای منطقه را دارد؟
آیا با توجه به تجربه تلخ اقدام ترامپ در مورد خروج از برجام که بعد از ماهها مذاکرات سخت بدست آمده بود می شود دوباره با او مذاکره کرد و به پایبندی اش به نتیجه مذاکرات اعتماد کرد؟
مَن جَرَّبَ المُجَرَّب، حَلَّت به الندامه
*بازنشر مطالب شبکههای اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکهها منتشر میشود.