خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

دوشنبه، 22 بهمن 1403
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

وقتی که یک آمریکایی شاه را تهدید به مرگ کرد+ عکس

مشرق | سیاسی | یکشنبه، 21 بهمن 1403 - 08:58
«وینسنت هیلیر» جوان آمریکایی و همسر «فاطمه پهلوی» با استفاده از امتیازهای سلطنتی اقدام به کارهای فسادانگیز از جمله فروش مواد مخدر می‌کرد؛ او بعد از مدتی تبدیل به یک جانی‌ تمام عیار در ایران شده بود.
هيلير،فاطمه،شاهدخت،پهلوي،شاه،ازدواج،آمريكايي،علاء،وينسنت،درب ...

به گزارش مشرق، «وینسنت هیلیر» جوان شیک‌پوش آمریکایی بود که در جریان بازدید از نمایشگاه ایرانی در نیویورک با «فاطمه پهلوی» [فرزند رضاخان و عصمت‌الملوک] آشنا شد و بعد از آشنایی با او تلاش زیادی کرد تا شاهدخت را شیفته خود کند.
او در دیدارهایی که با فاطمه پهلوی داشت، به او تفهمیم می‌کرد که مردم کشور ایران با منابع زیرزمینی زرخیز و استعداد خود، نه تنها می‌تواند ریشه فقر و عقب‌افتادگی را بخشکانند، بلکه با همکاری با آمریکا می‌توانند در مدت کوتاهی آثار کمبودهای اجتماعی و اقتصادی را از بین بردارند و دوش به دوش آمریکا به دنیای جدید و مترقی گام بگذارند.
همین زرنگ‌بازی‌های وینسنت سبب شد که فاطمه پهلوی تصمیم به ازدواج با او بگیرد و پایانی تلخ را برای خودش رقم بزند.
«خسرو متعضد» در کتاب «آن سوی دیوار کاخ سلطنتی» درباره واکنش سفیر ایران در واشنگتن به آشنایی شاهدخت فاطمه پهلوی و وینسنت هیلیر می‌نویسد: «وقتی که حسین علاء متوجه این قضیه می‌شود، یک ضیافت خصوصی با حضور شاهدخت و وینسنت ترتیب می‌دهد تا این جوان آمریکایی را بهتر بشناسد.
در این مهمانی هیلیر با صراحت، حتی توأم با وقاحت از علاقه‌اش به شاهدخت سخن می‌گوید.
علاء هم بدون اینکه سؤال و جوابی از مدارج تحصیلی و زندگی هیلیر بپرسد، می‌گوید: این مسئله در درجه اول ارتباط به شاهدخت دارد و در درجه دوم با اعلی‌حضرت پادشاه ایران.
هیلیرهم پاسخ می‌دهد: عشق بالاتر از هر چیز است و سرنوشت‌ها را رقم می‌زند.
بعد از این دیدار، علاء که مدتها وزیر دربار و سیاستمداری کارکشته بود، یکی دو نفری را برای تحقیق درباره داماد احتمالی می‌فرستد و آنها هم پاسخ مثبتی نمی‌آورند؛ بدین ترتیب که او را از خانواده‌ای سرشناس و تحصیلکرده و ثروتمند معرفی نمی‌کنند.»
با توجه به علاقه شاهدخت به هیلیر، آنها از واشنگتن عازم پاریس می‌شوند و اقامت آنها که قرار بود، ۳ روز طول بکشد، ادامه می‌یابد.
علاء هم گزارشی خصوصی برای شاه می‌فرستد، شاه هم پاسخ می‌دهد: «دیگر کار تمام است، بهتر است ازدواج رسمی شود!»
سفیر ایران در واشنگتن در نامه‌ای دیگر برای محمدرضا شاه می‌نویسد: «کاش با پسر لیدر حزب دموکرات با فرزند راکلفر یا فرد دیگری ازدواج می‌کرد.
من از علاقه شاهدخت به جوان آمریکایی خبر نداشتم والا کسی بهتر را برای دامادی خانواده سلطنتی انتخاب می‌کردم.
این نامه علاء بی‌پاسخ می‌ماند.
شاهدخت و هیلیر به شهر ویتا و کیجیا ایتالیا می‌روند و در آنجا به شیوه مسیحیت عروسی می‌کنند.
این خبر سیل اعتراض مردم و ناراحتی علما را به همراه داشت تا اینکه دربار طی اعلامیه‌ای فاطمه پهلوی را از تمام مزایای خانواده سلطنتی محروم می‌کند؛ اما این اقدام دربار سلطنتی دوام نمی‌آورد.
خسرو معتضد درخصوص سلب امتیازات دربار سلطنتی به فاطمه پهلوی و هیلیر می‌نویسد: «با این اتفاق هیلیر متوجه شد که مفت باخته است و باید خرج زن خود را از طریق کار تقبل کند.
این بود که از کرده خود پشیمان شد و فاطمه را وادار کرد تا با نامه‌نویسی به مادرش ملکه عصمت و عریضه‌نویسی به شاه، عذر ازدواج نابهنگام خود و بلبل‌زبانی‌هایش را بخواهد زیرا فاطمه سر عقد به طریق اروپایی گفته بود ارباب و ولی‌نعمت او فقط وینسنت هیلیر است.
بعد از این نامه‌ها بالاخره شاه موافقت کرد که این دو جوان به طریق اسلامی و مجدداً در پاریس ازدواج کنند و فاطمه از نو زن علی هیلیر [با ظاهر مسلمان شده و اسمش را تغییر داده بود] شود.
شاهدخت و هیلیر زندگی بین تهران ـ پاریس ـ آمریکا را انتخاب کردند و هر چند ماه در یکی از این جاها به سر می‌بردند و البته دربار به فاطمه و شوهرش حقوق ماهیانه می‌پرداخت.»
هیلیر، فاطمه پهلوی و پسرش
مدتی از ازدواج شاهدخت و هیلیر که می‌گذشت، حیله‌گری او نمایان می‌شد.
هیلیر مظهر یک چاقوکش نمونه و یک هفت‌تیر بند آمریکایی بود؛ صفات رذیله او تا حدی بود که در ذهن ایرانی‌ها هم تصورش مقدور نیست.
هیلیر در خرید و فروش اشیاء عتیقه، واردات و صادرات کالاها و خارج کردن اشیاء ممنوعه از گمرک و برعکس، شرکت غیرمستقیم در مناقصه‌ها و مزایده‌ها، اقدام و همکاری در فروش مواد مخدر و دیگر کارهای فسادانگیز پیش رفته بود که هر وزیری به صورت محرمانه گزارشی از کارهایش را به شاه می‌داد؛ طوری که یکی دو سال بعد، رفته رفته شاه در آغاز جلسات با مسخره می‌گفت: «از داماد عزیزم چه گزارشی دارید!»
این اقدامات هیلیر روز به روز بیشتر شده و او تبدیل به یک جانی تمام‌عیار شده بود.
تا اینکه یکبار گمرک جلوی هیلیر می‌ایستد؛ این آمریکایی به خانه می‌آید و با شاهدخت تندخویی می‌کند و به او می‌گوید: «اگر بار دیگر برادر یا خودت درصدد مبارزه با من برآیید و برایم کارشکنی کنید، اول این بچه، بعد تو و پس از آن شاه را می‌کُشم!»
دستبوسی فاطمه پهلوی توسط امیرعباس هویدا
شاهدخت که تصور چنین جسارتی نمی‌کرد، یک روز می‌بیند که هیلیر به قولش عمل کرده و «رعنا» را هنوز یک سالش نشده بود، جلوی چشم شاهدخت به هوا می‌اندازد و با وقاحت خود را کنار می‌کشد؛ این طفل به شدت بر زمین افتاده و می‌میرد.
بعد از این اتفاق فاطمه پهلوی نامه‌ای به شاه و دادستان تهران می‌نویسد و ماجرای قتل دخترش رعنا توسط این جانی آمریکایی را شرح می‌دهد و مقدمه‌ای می‌شود به طلاق فاطمه از شوهرش.
در ابتدا هیلیر باج‌خواهی می‌کند اما بعد از مدتی به او پولی می‌دهند و از کشور اخراجش می‌کنند.
او بعد از اخراج از ایران، بساط عیاشی و دزدی و کلاهبرداری را نخست در فرانسه و بعد در آمریکا پهن می‌کند.