خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

چهارشنبه، 24 بهمن 1403
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

اتحاد مصر و سوریه - تسنیم

تسنیم | بین‌الملل | چهارشنبه، 24 بهمن 1403 - 18:54
خبرگزاری تسنیم در مجموعه مقالاتی به بازخوانی «زندگی و زمانه سیدحسن نصرالله» رهبر شهید و اسطوره ای جنبش مقاومت حزب الله لبنان و محور مقاومت می پردازد. در این شماره، به «ریشه‎های تاریخی و اجتماعی» وقوع جنگ داخلی لبنان پرداخته شده است.
لبنان،متحده،عربي،كشور،الحاق،مصر،عبدالناصر،جمال،جمهوري،سوريه، ...

به گزارش گروه بین‌الملل خبرگزاری تسنیم، خبرگزاری تسنیم طی سلسله‌ یادداشت‌هایی به بازخوانی فراز و نشیب زندگی رهبران مقاومت اسلامی لبنان می‌پردازد.
در همین راستا بازخوانی حیات سیدحسن نصرالله رهبر شهید و اسطوره‌ای حزب‌الله لبنان و نقش وی در بالندگی محور مقاومت با عنوان «زندگی و زمانه سیدحسن نصرالله» در قالب مجموعه مقالاتی منتشر خواهد شد و حالا قسمت پنجم آن پیش روی شماست.
در سه قسمت نخست، به دوران کودکی سیدحسن نصرالله پرداختیم.
در این راستا، محیط دوران کودکی سیدحسن، نحوه آشنایی وی با مسأله فلسطین و مشخصا نوع نگرش رهبر سابق حزب‌الله – از دوران کودکی – به مسأله «طوائف» مورد توجه قرار گرفت.
از قسمت چهارم، وارد فصل دوم زندگی وی، یعنی «جنگ داخلی لبنان» شدیم.
این جنگ نقش منحصر به فردی در زندگی سید حسن نصرالله ایفا کرد و حتی سرنوشت وی را تغییر داد؛ زیرا باعث مهاجرت خانواده وی به جنوب و در ادامه مهاجرت سید به نجف اشرف شد و در همان سفر، کل مسیر زندگی وی تغییر کرد.
در فصل دوم (جنگ داخلی لبنان)، از «ریشه‎های شکل‎گیری جنگ داخلی» شروع کردیم.
کودکی سید به شکل بارزی با فضای آن روزهای منتهی به جنگ داخلی گره خورده است.
اگر جنگ داخلی را پدیده‎ای خلق الساعه ندانیم، باید بپذیریم که فضای دوران کودکی و نوجوانی سیدحسن نصرالله منطبق با روزهای منتهی به جنگ است.
به ویژه آن‎که – با توجه به توضیحات ارائه شده در قسمت‎های پیشین – دوران کودکی و نوجوانی سیدحسن نصرالله متفاوت از عموم لبنانی‎ها بوده و دقیقا در متن شکاف منجر به جنگ زیسته است؛ یعنی در محله سکونت آوارگان فلسطینی و در حاشیه مناطق مسیحی‎نشین.
از این منظر، بازخوانی آن روزها و محیط زندگی سیدحسن نصرالله از اهمیت به سزایی برخوردار است.
در خلال این بازخوانی تلاش می‎کنیم ریشه‎ها و پیامدهای این جنگ و تأثیر آن بر شکل‎گیری بینش و شخصیت رهبر پیشین حزب‎الله لبنان را مورد واکاوی قرار دهیم.
در قسمت چهارم، «تأثیر روز نکبت و آوارگی فلسطینی‌ها در لبنان» بر حساسیت مسیحیان افراطی و شکل‌گیری جنگ داخلی مورد توجه قرار گرفت.
در این قسمت، کمی عقب‌تر می‌رویم و قیام مسلمانان لبنان را مورد توجه قرار می‌دهیم.
در قسمت آینده نیز به نخستین عملیات نظامی ایالات متحده در منطقه غرب آسیا خواهیم پرداخت.
این دو رویداد (قیام مسلمانان لبنان و اقدام نظامی مستقیم ایالات متحده در سرکوب مردم لبنان) تنها دو سال پیش از تولد سید حسن نصرالله انجام شد و تا 17 سال بعد، جامعه لبنان از تبعات آن رنج می‌برد و نهایتاً کار را به جنگ داخلی کشاند!
بدون توجه به این رویداد، فضای اجتماعی آن روزهای لبنان را نمی‌توان درک کرد و در نتیجه شناخت خوبی از فضای زندگی سیدحسن نصرالله در دوران کودکی و نوجوانی و شکل‌گیری شخصیت وی به دست نخواهد آمد!
اتحاد مصر و سوریه و تشکیل «جمهوری عربی متحده»؛ نگرانی ایالات متحده و آشفتگی رژیم صهیونیستی
در روز اول فوریه 1958 (12 بهمن 1336) به صورت رسمی دو کشور سوریه و مصر با یکدیگر متحد شدند.
بر پایه این توافق، «جمهوری عربی متحده» تشکیل و پرچمی برای آن ترسیم شد که معادل پرچم سوریه در دوران حکمرانی حافظ اسد بود.
طبق توافقی که میان رؤسای جمهور وقت سوریه و مصر صورت گرفت، کشور یکپارچه «جمهوری عربی متحده» به پایتختی «قاهره» تشکیل شد و کلیه نهادهای حکومتی سوریه تابع آن قرار می‌گرفت.
هم‌چنین رئیس جمهور دولت جدید (جمهوری عربی متحده)، «جمال عبدالناصر» بود.
نقشه کشور جمهوری عربی متحده (اتحاد مصر و سوریه) به ریاست «جمال عبدالناصر»
همان‌طور که در نقشه مشخص است، «فلسطین اشغالی» دقیقا در وسط سوریه و مصر واقع شده و مانع «اتصال جغرافیایی» (یکپارچگی سرزمینی) کشور جدید می‌شد
این رویداد موجب نگرانی جدی ایالات متحده شد و خواب صهیونیست‌ها را آشفته کرد.
به جرأت می‌توان گفت هیچ کسی به اندازه سران رژیم صهیونیستی از این رویداد نگران نشدند.
در بیان علت نگرانی صهیونیست‌ها باید گفت دو کشور سوریه و مصر از طریق زمینی به یکدیگر متصل نمی‌شدند و «فلسطین اشغالی» دقیقاً در میانه آن‌ها قرار داشت.
همین موضوع باعث شد تا رژیم صهیونیستی – که تنها 10 سال از تأسیس آن می‌گذشت – این رویداد را «تهدید وجودی» خود قلمداد کند.
در آن زمان، «سازمان آزادیبخش فلسطین» هنوز وجود نداشت و فلسطینی‌ها در نشست‌ها و مجامع منطقه‌ای و بین‌المللی فاقد نمایندگی واحد بودند؛ اما در داخل فلسطین عده کثیری خواهان الحاق به کشور جدید شدند.
همین موضوع بر نگرانی رژیم صهیونیستی می‌افزود.
فراتر از آن، در فاصله کم‌تر از یک ماه در روز 25 فوریه 1958 (6 اسفند 1336)، دولت جدید با استفاده از نفوذ خود مسیر الحاق «نوار غزه» را کلید زد؛ به این صورت که قانون اساسی و نظام حکمرانی جدیدی برای آن تعیین شد که نیمی از اعضای شورای آن توسط «وزارت دفاع مصر (جمهوری عربی متحده)» و نیمی دیگر از نمایندگان شوراهای محلی (غزه، خان‌یونس، رفح ، دیرالبلح و جبالیا) تعیین می‌شدند.
واضح است که این اقدام، گام مهمی در مسیر الحاق نوار غزه به دولت جدید بود.
فراتر از آن، اما دولت جدید به الحاق کل خاک فلسطین چشم دوخته بود.
جمال عبدالناصر (رئیس دولت جدید) در این زمینه با طرف‌های فلسطینی و عربی رایزنی فشرده‌ای داشت و در نشست مارس 1959 اتحادیه عرب (قاهره)، ایده تأسیس «سازمان یکپارچه فلسطینی برای نمایندگی ملت فلسطین در مجامع عربی و جهانی» را مطرح کرد که نخستین سند در مسیر تأسیس «سازمان آزادیبخش فلسطین» و در ادامه «دولت فلسطین» به حساب می‌آید.
بسیاری اعتقاد دارند جمال عبدالناصر قصد داشت زودتر سازمان آزادیبخش فلسطین را تأسیس کند تا در ادامه آن را به خاک جمهوری عربی متحده ملحق سازد.
این ایده به قدری جدی بود که حتی حاکم وقت عراق (ژنرال عبدالکریم قاسم) – که رقیب جمال عبدالناصر بود – صریحاً نسبت به آن هشدار داد.
با توجه به این‌که در آن زمان هیچ‌یک از طرف‌های عربی، رژیم صهیونیستی را – حتی در چارچوب مرزهای 1948 – به رسمیت نمی‌شناختند، برنامه «الحاق فلسطین» معنایی جز نابودی رژیم صهیونیستی نداشت!
به همین جهت، اسرائیل با تمام توان در برابر آن ایستاد.
تصویری نمادین از یک کودک مصری در برابر تانک ارتش بریتانیا در جنگ 1956
در جریان حمله رژیم صهیونیستی به صحرای سینا، ارتش‌های فرانسه و بریتانیا نیز به ترتیب 45 هزار و 32 هزار نیرو به مصر اعزام کردند
از طرف دیگر، ایالات متحده و غرب نیز از این کشور نوظهور واهمه داشتند.
در این زمینه باید علاوه بر بحث «موجودیت رژیم صهیونیستی»، به جهت‌گیری‌های شخص «جمال عبدالناصر» توجه داشت.
کودتای «افسران جوان» در سال 1953 موجب سرنگونی نظام پادشاهی مصر شد که «نیروی نیابتی انگلستان» به شمار می‌رفت.
جمال عبدالناصر در سال 1956، «کانال سوئز» را ملی کرد و دست غرب از آن کوتاه شد.
فراتر از آن، رئیس جمهور وقت مصر آشکارا علیه امپریالیسم آمریکا و غرب موضع‌گیری می‌کرد.
در 22 اکتبر 1956 (30 مهر 1335) بریتانیا و فرانسه با رژیم صهیونیستی بر سر حمله به غزه و مصر همپیمان شدند که باعث شد تا اسرائیل به بهانه حمایت از کانال سوئز، نوار غزه و بخش‌هایی از صحرای سینا را اشغال کند.
این موضوع جنگی را رقم زد که نهایتا تا 12 مارس 1957 (21 اسفند 1335) تداوم یافت و نهایتاً باعث عقب‌نشینی صهیونیست‌ها از صحرای سینا و غزه شد.
این موارد نشان می‌دهد غرب به طور جدی نگران قدرت گرفتن جمال عبدالناصر بود و در نتیجه با اتحاد سوریه و مصر مخالفت می‌کرد و حتی بعد از اتحاد نیز به دنبال به شکست کشاندن کشور جدید و تجزیه آن بود!
لبنان؛ کانون توطئه آمریکایی
اگر به نقشه کشور تازه تأسیس «جمهوری عربی متحده» توجه کنید، این کشور فاقد یکپارچگی سرزمینی بود؛ اما دو بخش سوریه و مصر از طریق «دریای مدیترانه» به یکدیگر متصل می‌شدند.
به عبارت دیگر، دریا اصلی‌ترین عامل اتصال دو کشور به یکدیگر بود.
دقیقاً در همین راستا، «لبنان» هم اهمیت زیادی پیدار می‌کرد.
زیرا در صورت الحاق لبنان به جمهوری عربی متحده، عملا نوار ساحلی گسترده‌ای در شرق و جنوب دریای مدیترانه در اختیار کشور تازه تأسیس قرار می‌گرفت که تنها از طریق «رژیم صهیونیستی» منقطع شده بود.
نقشه جمهوری عربی متحده
در این نقشه، جایگاه لبنان مشخص است.
در چنین فضایی در داخل لبنان، جنبش انقلابی وسیعی برای حمایت از الحاق لبنان به کشور جدید شکل گرفت.
«رشید کرامی» نخست‌وزیر اسبق لبنان از حامیان جدی این ایده بود و از «ضرورت الحاق لبنان به جمهوری عربی متحده» سخن می‌گفت.
با تأسیس کشور جدید، هیئتی از لبنان برای تبریک به قاهره رفت که ریاست آن با «رشید کرامی» بود و رسما خواستار الحاق لبنان به آن شد.
همزمان «عبدالله الیافی» و «حسین العوینی» به دیدار جمال عبدالناصر رفتند.
آن‌ها رسماً از ضرورت الحاق سخن نگفتند؛ اما آن دیدار و «تبریک بابت تشکیل دولت اتحادیه عربی» در آن فضا حمل بر این می‌شد که آن‌ها نیز از ایده الحاق لبنان حمایت می‌کنند.
«صائب سلام» هم در دمشق، یک افطاری مشترک برگزار و از جمال عبدالناصر دعوت کرد تا در این افطاری حضور یابد و در آن‌جا اتحاد سوریه و مصر را تبریک گفت.
عکس بالا: رشید کرامی و هیئت همراه در دیدار با جمال عبدالناصر و حمایت از الحاق لبنان
عکس بالا: افطاری «صائب سلام» در دمشق به افتخار «جمال عبدالناصر» و با حضور «شکری القوتلی» (رئیس جمهور سوریه پیش از اتحاد)
عکس بالا: دیدار «عبدالله الیافی» و «حسین العوینی» با جمال عبدالناصر و تبریک بابت اتحاد میان سوریه و مصر
برای درک بهتر این نکته باید توجه داشت «رشید کرامی» از 19 سپتامبر 1955 تا 19 مارس 1956 (معادل مهر 1334 تا فروردین 1335) نخست‌وزیر بود و در فروردین 35 جای خود را به «عبدالله الیافی» داد تا الیافی برای پنجمین بار به نخست‌وزیری برسد.
الیافی تا 18 نوامبر 1956 (27 آبان 1335) در این سمت بود و تحت فشار «کمیل شمعون» رئیس جمهور وقت مجبور به کناره‌گیری شد.
«حسین العوینی» از دیگر سران سیاسی لبنان بود که چهار بار به نخست‌وزیری رسید.
«صائب سلام» نیز یکی دیگر از سران سیاسی لبنان بود که شش دوره به نخست‌وزیری رسید.
برای توضیح بهتر باید گفت از 14 سپتامبر 1952 تا زمان تآسیس جمهوری عربی متحده، لبنان مجموعاً 10 دولت متفاوت را تجربه کرد که صائب سلام (2 بار)، عبدالله الیافی (3 بار) و رشید کرامی یک بار این منصب را در اختیار داشتند و حالا این افراد به شکل قاطع یا تلویحی از الحاق به جمهوری عربی متحده حمایت می‌کردند.
یک بار هم حکومت نظامی برقرار شده بود و یک مارونی (فؤاد شهاب) در منصب نخست‌وزیری قرار گرفته بود.
طبعاً این موارد برای ایالات متحده و فرانسه قابل تحمل نبود و آن‌ها تلاش کردند از طریق نیروهای وابسته به خود در لبنان، ورق را برگردانده و مانع الحاق لبنان به کشور تازه تأسیس تحت رهبری «جمال عبدالناصر» شوند.
جمع‎بندی
تشکیل دولت جمهوری عربی متحده، یک تهدید بزرگ برای رژیم صهیونیستی و غرب به شمار می‌رفت.
مسلمانان لبنان نیز در این فضا خواستار الحاق به کشور تازه تأسیس بودند و همین موضوع منشأ نگرانی جدی صهیونیست‌ها و غرب می‌شد.
در نتیجه آن‌ها به این سمت رفتند تا برای همیشه استقلال لبنان را نقض کرده و مانع تعیین سرنوشت لبنان توسط فرزندان این کشور شوند!
این موضوع را در قسمت آینده بیش‌تر تشریح خواهیم کرد.
همه این اتفاقات، تنها در فاصله دو سال تا تولد سیدحسن نصرالله رخ داد.
در دوران کودکی و نوجوانی سید، فضای سیاسی و حتی اجتماعی لبنان کاملاً متأثر از این رخداد بود.
نه‌تنها سیدحسن، بلکه عمده مسلمانان لبنان در آن زمان مسئله «اهمیت استقلال» و «حق تعیین سرنوشت» را به خوبی درک کردند.
این در حالی است که – در آن زمان – تنها 15 سال از پایان قیمومیت رسمی فرانسه و اعلام تشکیل کشور مستقل لبنان می‌گذشت.
انتهای پیام/