چالشهای ملتسازی در سوریه؛ قیام علویان و چشمانداز آینده
در روزهای اخیر سوریه شاهد جنگ داخلی تازه ای بوده است. علویان با توجه هفته ها سرکوب تحریر الشام در غرب سوریه قیام کرده اند. اما مشکلات سوریه ریشه ای تر از علل وقوع این قیام است.

باشگاه خبرنگاران جوان؛ حسین مهدیتبار- در ماههای اخیر، سوریه شاهد تحولاتی بوده است که فراتر از یک ناآرامی مقطعی یا واکنش اعتراضی، بازتابی از بحرانهای ساختاری در بطن نظام سیاسی و اجتماعی این کشور است.
قیام جامعه علویان در واکنش به هتک حرمت مرقد «أبی عبدالله الحسین بن حمدان الخصیبی» توسط عناصر مسلح وابسته به حکومت جولانی، تنها یک جلوه از شکافهای عمیقتر است که دههها در بطن ساختار سوریه رسوب کرده است.
این واقعه را نمیتوان تنها به عنوان یک اعتراض مذهبی محدود دانست، بلکه باید آن را در بستر گستردهتری که به فرآیند ملتسازی، نقش اقوام و مذاهب و همچنین مداخلات خارجی مربوط میشود، مورد تحلیل قرار داد.
ملتسازی در خاورمیانه: یک پروژه نیمهتمام
پروژه ملتسازی در خاورمیانه، بهویژه پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی و تدوین نقشههای جدید توسط قدرتهای استعماری، همچون توافقنامه سایکس-پیکو در سال ۱۹۱۶، هیچگاه مسیر طبیعی خود را طی نکرد.
مرزهایی که بدون توجه به ساختارهای اجتماعی، فرهنگی و مذهبی بومی ترسیم شدند، کشورهایی را پدید آوردند که در ذات خود دچار ضعف هویتی بودند.
سوریه، یکی از این کشورها، از بدو تأسیس به دلیل شکافهای عمیق داخلی و عدم وجود یک هویت ملی یکپارچه، همواره با بحرانهایی دستوپنجه نرم کرده است.
ساختارهای ملی در خاورمیانه عمدتاً بر پایه دولت-ملتهای مدرن اروپایی طراحی شدند، اما در عمل، دولتهای حاکم نه بر اساس یک توافق اجتماعی، بلکه بر مبنای ائتلافهای محدود قومی و مذهبی و در مواردی سرکوب اقلیتها شکل گرفتند.
در چنین شرایطی، پایداری سیاسی نه از طریق همبستگی ملی، بلکه با توسل به نیروی نظامی و کنترل امنیتی تأمین شده است.
در سوریه نیز، دولتهای حاکم از همان ابتدا نه تنها نتوانستند یک روایت ملی یکپارچه ارائه دهند، بلکه سیاستهایی را پیش گرفتند که به تشدید اختلافات و افزایش نارضایتیها انجامید.
نقش اقوام و مذاهب در سوریه و بحران هویت ملی
سوریه کشوری با تنوع گستردهای از اقوام و مذاهب است که در طول تاریخ معاصر، یا بهعنوان ابزارهایی برای موازنه قدرت مورد استفاده قرار گرفتهاند، یا تحت سرکوب و محدودیت قرار گرفتهاند.
در کنار اکثریت عرب سنی، گروههای علوی، کرد، ترکمان، دروزی، آشوری و شیعه نیز در این کشور زندگی میکنند که هرکدام هویتهای مستقلی دارند.
بهجای ایجاد یک هویت ملی فراگیر، حکومتهای مختلف در سوریه، از دوران قیمومیت فرانسه تا دوران بعث، به دنبال تثبیت قدرت خود از طریق سرکوب مخالفان و تضعیف گروههای غیرهمسو بودهاند.
در دوران حافظ اسد و سپس بشار اسد، حکومت تلاش کرد تا هویت علوی را بهعنوان یک هویت سیاسی غالب در ساختار حکومتی مستقر کند، در حالی که مشروعیت آن مبتنی بر یک نظام امنیتی-نظامی بود.
از سوی دیگر، گروههای سنی که عمدتاً در حاشیه ساختار قدرت بودند، به مرور زمان به پایگاه اصلی نارضایتی و سپس شورشهای مسلحانه تبدیل شدند.
ظهور بنیادگرایی دینی، در حقیقت واکنشی به این سیاستهای حذفی بود که راههای مشارکت مسالمتآمیز را به شدت محدود کرده بود.
فرآیند ناقص ملتسازی و تأثیرات آن بر وضعیت کنونی
با آغاز جنگ داخلی سوریه در سال ۲۰۱۱، ساختارهای شکننده ملتسازی در این کشور بیش از پیش فروریخت.
با از بین رفتن اقتدار مرکزی، گروههای مختلفی که پیشتر درون ساختار دولت ادغام شده بودند، شروع به بازیابی هویتهای مستقل خود کردند.
در این میان، گروههای مسلح و ایدئولوژیک نیز از فرصت استفاده کرده و بخشهایی از سرزمین سوریه را تحت کنترل خود درآوردند.
در این فرآیند، گروههایی مانند تحریرالشام (جولانی) و داعش، با ارائه یک روایت ایدئولوژیک، خلأهای ناشی از فروپاشی اقتدار دولتی را پر کردند و در مناطقی مانند ادلب و رقه، ساختارهای شبهدولتی ایجاد کردند.
اقدامات این گروهها، از جمله حمله به اماکن مقدس و هتک حرمت اعتقادات دیگر اقوام و مذاهب، نشاندهنده عمق بحران اجتماعی و شکست مدل کلاسیک دولت-ملت در سوریه است.
قیام جامعه علویان در واکنش به حمله به مرقد «أبی عبدالله الحسین بن حمدان الخصیبی» را میتوان بهعنوان نمونهای از این واکنشهای هویتی تلقی کرد که بیش از آنکه به یک مسئله مذهبی محدود باشد، بازتابی از بحران هویت و بیاعتمادی گسترده به نظم سیاسی کنونی است.
آینده سوریه: آیا راهی برای خروج از بحران وجود دارد؟
با توجه به وضعیت کنونی، میتوان گفت که سوریه برای دستیابی به ثبات نیازمند یک بازتعریف جدی در ساختار سیاسی خود است.
تجربههای پیشین نشان دادهاند که مدلهای مبتنی بر اقتدارگرایی و سرکوب، تنها بحران را به تعویق میاندازند و در نهایت، شرایط را برای ظهور بازیگران افراطی و خشونتطلب مهیاتر میکنند.
در چنین شرایطی، آینده سوریه به چند عامل کلیدی بستگی دارد:
ایجاد یک ساختار حکومتی فراگیر : برای پایان دادن به ناآرامیهای دائمی، لازم است ساختاری ایجاد شود که تمامی اقوام و مذاهب را در خود جای دهد و به همه گروهها امکان مشارکت عادلانه در قدرت را بدهد.
این امر نهتنها موجب افزایش مشروعیت حکومت میشود، بلکه میتواند زمینهساز بازسازی اجتماعی شود.
کاهش نفوذ گروههای مسلح و بازیگران خارجی : تا زمانی که گروههای مسلح مانند تحریرالشام، داعش و دیگر نیروهای نیابتی در سوریه فعال باشند، امکان دستیابی به یک توافق سیاسی پایدار دشوار خواهد بود.
همچنین، دخالت قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای باید محدود شود تا سوریه بتواند بهطور مستقل مسیر خود را تعیین کند.
ایجاد یک هویت ملی مشترک: بحران هویتی سوریه را نمیتوان تنها با ابزارهای نظامی حل کرد.
برای دستیابی به یک ثبات پایدار، لازم است که یک هویت ملی مشترک و قابلقبول برای همه گروهها تعریف شود که فراتر از تقسیمات قومی و مذهبی باشد.
نتیجهگیری
قیام اخیر علویان در سوریه را نباید صرفاً بهعنوان یک اعتراض مقطعی مذهبی تحلیل کرد، بلکه باید آن را در امتداد فرآیندهای طولانیمدت ملتسازی و بحرانهای هویتی این کشور مورد بررسی قرار داد.
سوریه، همچنان درگیر بحرانهایی است که ریشههای عمیقی در تاریخ این کشور دارند و بدون یک تحول ساختاری، نمیتوان امیدی به ثبات پایدار داشت.
آینده این کشور به میزان توانایی آن در ایجاد یک نظم سیاسی جدید بستگی دارد که بتواند تمامی گروهها را درون خود جای دهد و به آنها فرصت برابر برای مشارکت در حیات سیاسی و اجتماعی بدهد.
در غیر این صورت، ناآرامیها و درگیریهای داخلی ادامه خواهند یافت و حتی ممکن است شدت بیشتری بگیرند.