خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

شنبه، 25 اسفند 1403
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

دختر ۱۹ ساله چگونه به تله مرد چرب‌زبان افتاد؟

اعتماد | همه | شنبه، 25 اسفند 1403 - 08:46
به گونه‌ای مرا فریب داد که بعد از بازگشت به ایران از طریق شبکه‌های اجتماعی و به صورت تصویری با یکدیگر در ارتباط بودیم و همه تصورم این بود که آن مرد پاکستانی عاشقم شده است
مادرم،خانه،مرا،خانواده،دختر،اجتماعي،ايران،پاكستاني،پدرم،كلان ...

دختر جوان گفت: آن مرد به گونه‌ای مرا فریب داد که بعد از بازگشت به ایران از طریق شبکه‌های اجتماعی و به صورت تصویری با یکدیگر در ارتباط بودیم و همه تصورم این بود که آن مرد پاکستانی عاشقم شده است
کد خبر: 704265 | ۱۴۰۳/۱۲/۲۵ ۰۸:۴۰:۲۳
او به گونه‌ای مرا فریب داد که بعد از بازگشت به ایران از طریق شبکه‌های اجتماعی و به صورت تصویری با یکدیگر در ارتباط بودیم و همه تصورم این بود که آن مرد پاکستانی عاشقم شده است و به همین خاطر برای خرید خانه مبلغ ۷۰۰میلیون تومان به حساب بانکی ام واریز کرد اما ...
به گزارش روزنامه خراسان، دختر ۱۹ ساله ای که پس از فرار از منزل توسط نیروهای گشت کلانتری پنجتن مشهد به مرکز انتظامی هدایت شده بود، وقتی با راهنمایی های مشاور کلانتری در جریان پرونده باندهای تبهکار قرار گرفت که دخترانی را به مرز تباهی کشانده اند، درباره ماجرای فرار و سرگذشت خود گفت: تنها فرزند خانواده‌ام هستم اما به خاطر مشکلات مالی که پدر و مادرم داشتند هیچ گاه از زندگی‌ام راضی نبودم.
پدرم کارگر ساده بود و مادرم نیز در خانه های مردم کارگری می کرد.
با این حال آن ها هرکدام جداگانه پول هایشان را پس انداز می کردند و حتی برای خرید مایحتاج روزانه نیز با هم اختلاف داشتند.
وقتی بزرگ تر شدم رفتارهای آنان به گونه دیگری آزارم می داد.مادرم معتقد بود دختر نباید از خانه بیرون برود و پدرم بر خلاف او مرا آزاد می گذاشت.
با وجود این همواره نظر مادرم درزندگی بر نظرات دیگران غلبه می کرد به همین خاطر هم من دختر پرخاشگر و عصبی بودم.
حتی وقتی دیپلم گرفتم و قصد شرکت در آزمون سراسری دانشگاه را داشتم نیز همین کشمکش ها وجود داشت.
خلاصه وقتی در دانشگاه پذیرفته نشدم، شرایطی برای سفر به عراق پیش آمد البته هزینه‌های این سفر را مادرم پرداخت کرد.
هنگامی که به عراق رفتم در آن جا با مردی پاکستانی آشنا شدیم که به خانواده ام پیشنهاد کار داد و مدعی شد باغ نخل دارد و خانه و امکانات هم در اختیارمان می گذارد که پدرم به امور باغ رسیدگی کند و مادرم نیز امور خانه داری را برایش انجام دهد.
اما یک هفته بعد از این ماجرا، او به من ابراز علاقه کرد و هر روز به دیدارم می آمد و بالاخره مدعی شد قصد دارد مرا از خانواده ام خواستگاری کند.
مادرم زمانی که متوجه شد به شدت مخالفت کرد چرا که مرا برای پسر خواهرش در نظرگرفته بود!
ولی من آرام آرام جذب خوش زبانی ها و رفتارهای احترام آمیز آن مرد پاکستانی شدم به گونه ای که در کنارش احساس آرامش و امنیت می کردم.
خلاصه یک سال از این ماجرا گذشت و ما به ایران بازگشتیم.
از سوی دیگر نمی‌توانستم او را فراموش کنم.
به همین خاطر هم تماس های تلفنی و تصویری ما از طریق شبکه های اجتماعی ادامه یافت تا این که او به من گفت: همه خانواده ام در پاکستان هستند و کسی را در ایران ندارم.
او سپس مبلغ ۷۰۰میلیون تومان به حساب بانکی ام واریز کرد تا با آن منزلی در مشهد خریداری شود که وقتی به ایران آمد به دور از چشمان اعضای خانواده ام با یکدیگر گفت وگو کنیم.
من هم که خیلی خوشحال شده بودم از طریق سایت های واسطه‌گر، منزلی نقلی پیدا کردم و آن را خریدم چرا که به هر طریق ممکن دوست داشتم از محیط خانه خودمان دور باشم!اما هنوز یک هفته بیشتر از ماجرای خرید خانه نگذشته بود که روزی پلیس به سراغم آمد و همه حساب های بانکی ام مسدود شد.
وقتی مرا به مرکز انتظامی بردند تازه فهمیدم در دام یک کلاهبردار حرفه ای افتاده ام و حتی آن باغ هم مال او نبود!
حالا باید همه مبلغ کلاهبرداری را به شاکی باز می گرداندم.
این بود که خانه را به قیمت کمتری فروختم و با کمک پدر و مادرم مبلغ مذکور را پرداخت کردم ولی بعد از آن اعتماد خانواده ام از من سلب شد تا حدی که مادرم مرا در خانه حبس کرد و اجازه نمی داد بیرون بروم.
حتی گوشی تلفن مرا هم گرفتند در این میان فقط گاهی پدرم که دلش به حالم می سوخت مقداری تنقلات برایم می خرید و پنهانی به من می داد.
خلاصه در یکی از همین روزها پدر و مادرم سرکار رفتند من هم قفل در را شکستم و از خانه فرار کردم اما جایی را نداشتم.
این بود که سر از پارک ها درآوردم و شب را روی نیمکت پارک خوابیدم که صبح با صدای آژیر خودروی پلیس از خواب بیدار شدم و آن ها مرا به کلانتری هدایت کردند؛ اما ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: با دستور سرهنگ جعفرخانی(رئیس کلانتری پنجتن مشهد) اقدامات مشاوره ای برای آشنایی دختر جوان با آسیب های اجتماعی در محیط خارج از خانواده، بررسی هایی نیز برای مهارت آموزی خانواده این دختر جوان در مرکز مددکاری اجتماعی آغاز شد.
ماجرای واقعی زیر پوست شهر