خلق قابها در تاریکی؛ کارگردان نابینا از چالشهای فیلمسازی گفت
کارگردان فیلم کوتاه «الماس» عنوان کرد کارگردانی با نبود قوه بینایی چالشهای خودش را دارد، اما حافظه تصویری قوی و سالها تماشای سینمای کلاسیک، به او کمک کرد قابهای ایدهآل را در ذهنش بسازد.

به گزارش مشرق، پوریا مجاهدی کارگردان فیلم کوتاه «الماس»، درباره روند شکلگیری این اثر و چگونگی خلق قابهای ایدهآل با وجود نداشتن قوه بینایی، گفت: این موضوع نشأت گرفته از این است که من زمان زیادی را به تماشای آثار سینمای جهان و سینمای کلاسیک از دهه ۳۰ هالیوود تا آثار جدید، حتی فیلمهایی که با ویژوال افکت آمریکایی ساخته میشوند و فیلمهای ایرانی موفق، پرداختهام.
همین امر باعث شده است که با داشتن تصاویر بسیار زیاد در ذهن خود، بتوانم آنها را خلق کنم.
من حافظه تصویری بسیار قوی دارم و این ویژگی باعث میشود تصاویر را خیلی واضح و شفاف در ذهنم بسازم.
در نهایت، همه اینها بسیار به من کمک کرد که با توجه به چیزی که نوشتهام، بتوانم تصویرسازی لازم را انجام دهم.
این کارگردان در ادامه درباره شیوه شکلگیری ایده اولیه «الماس»، افزود: روزی گروه ما دور میزی نشسته بود و چهار نفر مشغول صرف ناهار بودیم.
لحظهای به ذهنم این ایده خطور کرد که بر اساس صحبتهای چهار نفر که پشت یک میز نشستهاند و یکدیگر را نمیشناسند، فیلمنامهای نوشته شود.
این خیلی جالب بود که بدانم چه اتفاقاتی ممکن است رخ دهد وقتی چهار نفر که همدیگر را نمیشناسند، مجبور به همکاری یا صحبت درباره موضوعی شوند.
همان لحظه شروع به نوشتن فیلمنامه کردم و در آن ارجاعاتی هم به فیلمهایی که دیده بودم (شنیده ام) و در ذهنم مانده بود، داشتم.
وی افزود: این روایت را به سمت داستانی درباره سرقت سوق دادم که در آن چند نفر که با هم رابطهای ندارند، به یک کافیشاپ دعوت میشوند.
در آنجا، بر اساس گفتگوها و دیالوگها، شناختی ضمنی میان آنها شکل میگیرد و اعتماد نسبی حاصل میشود.
اما درست زمانی که ما انتظار داریم سرقت طبق برنامه پیش برود، داستان به گونهای دیگر رقم میخورد.
روند پیشرفت داستان مرحله به مرحله با استفاده از عناصر تعلیق و غافلگیری پیش میرود و موضوعات پنهانی برای بیننده آشکار میشود.
این از نظر من ضربههای محکمی برای مخاطب دارد به طوری که بیننده را روی صندلی میخکوب میکند و باعث میشود بخواهد روند پیشروی داستان را دوباره مرور کند.
مجاهدی درباره چالشهای کارگردانی بهعنوان یک فرد نابینا عنوان کرد: مشکل اصلی این بود که چطور باید به بازیگران تفهیم کنم که به آن نوع بازیای که مدنظرم است، برسند.
باید مقدار نوری که میخواهم در کار استفاده کنم را به عوامل تفهیم میکردم و نوع زاویه دوربین، قرارگیری بازیگران و هماهنگی نگاهها را هم توضیح میدادم.
سختترین بخش، توضیح دادن به بازیگر بود که چه نوع نگاهی یا چه نوع حرکتی باید داشته باشد.
البته توضیحات زیاد و مکرر من باعث میشد روند کار به خوبی پیش برود.
من کارگردانی نیستم که گارد بسته داشته باشم؛ همیشه نظرات مختلف را میشنوم.
شاید بسیاری از آنها به نظرم مناسب نباشند اما به هر حال آنها را به جهان فکری خودم اضافه میکنم و پیش میروم.
گاهی هم پیش میآید که در لحظه آخر، تغییری در فیلمنامه ایجاد میکنم تا با فضای آن صحنه هماهنگتر شود.
وی در پایان درباره نقش مهم عوامل پشت صحنه در تولید این اثر، یادآور شد: یکی از مهمترین ارکان در این مسیر گروه کارگردانی به ویژه منشی صحنه و دستیار اول کارگردان، هستند، چون باید به جهان فکری من نزدیک باشند.
البته همسرم هم که اشراف کامل به جهان فکری من دارد، در این مسیر کمک زیادی به من میکند.
فیلمبرداری که با من کار میکند نیز باید باهوش باشد تا از روی توضیحاتم درباره فیلمها و نحوه چرخش دوربین، بفهمد که چه چیزی میخواهم.
مشکل اصلیتر در کار من، تدوین است؛ چون بعد از ضبط همه راشها، تدوینگر باید تصاویر را به گونهای کنار هم بچیند که انسجام روایت حفظ شود.
اگر یک راش اشتباه جابهجا شود، فیلمی که میتواند به اوج برسد، ممکن است به شکست بیانجامد.
خدا را شاکرم که با تدوینگر این پروژه، توانستم ارتباط مطلوبی برقرار کنم که سرانجام خواستههایم را به خروجی نهایی این اثر تبدیل کنم.
فیلم سه بار تدوین شد و بارها تصاویر جابهجا شد تا در نهایت به نتیجه دلخواه رسیدم.