پدری که پیکر شهیدش را خودش دفن کرد
آقای سلطانی پدر شهید اصغر سلطانی می گوید: "وقتی در معراج شهدا پیکر شهید را دیدم، متوجه شدم که هر دو پایش قطع شده است؛ حال عجیبی داشتم اجازه خواستم که خودم او را کفن و دفن کنم، گفتند: حاج آقا مگر می شود، گفتم بله".

به گزارش خبرگزاری تسنیم از همدان، روستای سیمین همدان در نزدیکی شهر بهار 11 شهید در دوران دفاع مقدس را تقدیم انقلاب اسلامی کرده است، فرهنگ شهادت در بین مردم این روستا ریشه در قدرت، قوت، صبر، استقامت، مبارزه با کفر، انسجام، آخرت خواهی و قرب الهی دارد.
تکریم شهدا و خانوادههای ایشان گامی بلند در راستای احیای ارزشهای مکتب توحید و عدالت است و هر شهید، مشعلی است که در بلندای عزت و سرافرازی یک ملت، جاودانه میدرخشد.
تکریم خانوادههای شهدا علاوه بر وظیفه انسانی و اخلاقی مردمان هر زمانی، تکریمی برای شهید و تضمینی برای ایثارگران و مجاهدان الهی است که با خیالی راحت به مبارزه با دشمنان دین و انسانیت مشغول باشند.
در این مصاحبه با "حاج نظر سلطانی" پدر شهید "اصغر سلطانی" از روستای سیمین به گفتوگو نشستیم.
تسنیم: آقای سلطانی ابتدا از خودتان و فعالیتهایی که در اوایل انقلاب در روستا انجام دادید، بگویید ؟
پدر شهید: اوایل انقلاب بود وقتی پیام بنیانگذار انقلاب امام راحل(ره) را در مورد تشکیل بسیج مردمی شنیدیم با تشکیل و ساماندهی بسیج در روستای خود فعالیتهای انقلابی را شروع کردیم.
چنانچه پایگاه روستای سیمین یکی از قویترین پایگاهها در بین روستاهای اطراف شناخته میشد.
با توجه به اینکه هر مسئلهای هم موافق دارد هم مخالف، از آنجا که خوشبختانه مورد اطمینان مردم بودم صحبتهایی از امام راحل و نیز لزوم شکلگیری حرکات انقلابی برای دفاع از اسلام داشتم که مردم روستا آن را پذیرفتند و مرا حمایت کردند.
خوشبختانه با فعالیتهایی که در تربیت نیروهای انقلابی در روستا در حد بضاعت خود داشتیم، توانستیم جوانان مومن و انقلابی را تربیت کنیم که در دفاع مقدس هم پیشگام بوده و از روستا عازم جبهه شدند.
در حوزه ارسال کمکهای مردمی نیز مردم انقلابی روستا کمکهای خوبی به جبههها داشتند، حتی حاضر شدند گاو و گوسفندان خود را هم برای تهیه گوشت خوراکی به رزمندگان هدیه کنند.
هر کس بر اساس توانمندی خود کمک میکرد و این کمکها چنان بود که خبرش به مرکز رسید و آن زمان رئیس مجلس وقت از روستای ما در مجلس نام برد و از مردم تقدیر کرد.
من نیز راننده بودم و با توجه به اینکه این کار از دستم بر میآمد 6 سال در خدمت به رزمندگان تلاش کردم و بعد هم در پایگاه بسیج به عنوان فرمانده، نیروها را هدایت میکردم.
تسنیم: روستای سیمین چند شهید دارد و نخستین شهید روستا که بود؟
پدر شهید: روستای ما 11 شهید را تقدیم انقلاب اسلامی ایران کرده است و حسین جهانگیری، جوان فعال پایگاه روستا، نخستین شهیدی بود که خبر شهادتش به اهالی روستا رسید.
تسنیم: از فرزندتان و نحوه اعزام او به جبهه بگویید؟
برای رفتنش مقاومت نکردید، واکنش مادر چه بود؟
پدر شهید: 16 سال بیشتر نداشت، دانشآموز کلاس هفتم بود.
یک روز که تصمیم گرفته بود به جبهه برود، پیش من آمد و گفت "آقا اجازه میدهی من هم به جبهه بروم" گفتم اجازه دست خودت است.
خیلی خوشحال شد.
از خوشحالی مادرش هدیه را که معمولاً با نام صدا میکرد، صدا زد و گفت "هدیه خانوم از آقا اجازه گرفتم" و بعد از خوشحالی در حیاط خانه دوید.
من فرمانده پایگاه بودم و مردم روستا را تشویق به دفاع از وطن میکردم، چگونه باید جلوی فرزندم را میگرفتم.
مگر میشود حرف و عمل آدم یکی نباشد.
شهیدمان را همراه چند نفر از دوستان و آشنایان بدرقه کردیم و مادرش نیز به هیچ وجه مانع او نشد و بدرقه اش کرد.
هیچ کدام از ما مخالفت نکردیم و با خوشحالی او را رهسپار جبهه کردیم و او را به خدا سپردم.
موقع بدرقه شهید من را بوسید، ولی من او را نبوسیدم تا محبت پدر و فرزندی من را مانع رفتن او نکند، ضمن اینکه دیگران من را الگوی خود میدیدند.
از جبهه یک نامه به دست ما رسید و هنوز هم نامه را نگه داشتهام.
تسنیم: از نحوه خدمت و شهادت فرزندتان بگویید؟
پدر شهید: او سه ماه در اهواز خدمت کرد و بعد از پایان خدمتش منزل آمد.
دوباره هوای جببه کرد از من اجازه گرفت و باز اجازه دادم.
در عملیات نصر 4 زمانی که در مرز دشمن بود یک روز که در منطقه و خط مقدم مشغول نظافت بود با شلیک توپ مستقیم دشمن به منطقه شهید شد.
تسنیم: خبر شهادتش را چگونه به شما اطلاع دادند؟
پدر شهید: اول صبح بود.
پدر شهید مشتاقی به خانهمان آمد و گفت "پدرم مریض است به منزل ما بیا" من هم راهی شدم، وقتی آنجا رسیدم دیدم که دور تا دور اتاق، برادران بسیجی نشستهاند و حرفی نمیزنند گروهی هم که تازه از جبهه برگشته بودند، آنجا بودند.
پرسیدم چرا ساکت نشستهاید، گویا همه منتظر بودند یکی این خبر را به من بدهد.
گفتم چه خیری است.
پدر شهید مشتاقی گفت "پسرت شهید شد".
گفتم "انالله و انا علیه راجعون"...
تسنیم: چگونه پیکر شهید را تحویل گرفتید؟
پدر شهید: وقتی در معراج شهدا پیکر شهید را دیدم، متوجه شدم که هر دو پایش قطع شده است؛ حال عجیبی داشتم اجازه خواستم که خودم او را کفن و دفن کنم.
گفتند: حاج آقا مگر میشود گفتم: بله.
مقابل دیدگان مردم و به ویژه خانواده شهدا که برخی از آنها چند شهید داشتند اشکی نریختم، آخر شرمنده آنها میشدم.
پسرم را خودم دفن کردم و به خدا سپردم.
تسنیم: چه صحبتی با پسر شهیدتان دارید؟
پدر شهید: با این سوال غافلگیرم کردید.
من هم مثل همه پدرها یک پدر بودم، اما تو را تقدیم اسلام کردم.
پسرم ما هر دو به جبهه رفتیم و هر دو خواستیم از کشور و اسلام دفاع کنیم، اما تو لایق شهادت بودی و این چیز کمی نیست و حالا من ماندم که به وجود تو افتخار کنم.
تسنیم: آخرین کتابی که در حوزه دفاع مقدس خواندید و صحبتتان در خصوص آثار دفاع مقدس رو بفرمایید.
پدر شهید: کتاب "آیات پرواز" خاطرات شهدای 8 سال دفاع مقدس.
به نظرم در خصوص نشر آثار دفاع مقدس کم لطفی شده، هر چند در این اواخر کارهایی شده، اما اینکه پس از سالهای جنگ تازه این موضوع جدی گرفته شده باید گفت کوتاهی شده و اگر کمی با جدیت این آثار منتشر میشد شاید مشکلات کنونی جوانان در خصوص شهادت و شناخت شهدا کمتر میشد.
تسنیم: بفرمایید چه آرزویی دارید؟
پدر شهید: الان 80 سال سن دارم، ولی با گروهها و سنهای مختلف مثل خودشان برخورد میکنم، با بچهها بچگی میکنم.
با جوانان جوانی و با پیرها پیری اگر به همان سالها بر میگشتم نیز همین گونه رفتار میکردم، ما شیعه و مسلمان هستیم و نمیتوانیم ظلم و زور را تحمل کنیم.
آرزوی من اکنون موفقیت و سربلندی ایران عزیز در جهان است، خداوند عمر پربرکت و طولانی به رهبری عطا کند، بالاتر از رهبر در مملکت نداریم و اگر من 10 پسر هم داشته باشم برای دین، رهبری و مملکت تقدیم میکنم.
دیدار رهبری موضوعی نیست که انسان از آن سیر شود، البته یک مرتبه به خدمت رهبری رسیدم و آرزو دارم بار دیگر به خدمت ایشان برسم.
تسنیم: چه توصیه ای برای مسئولان و چه انتظاری از آنها دارید؟
پدر شهید: من شهید دادم و توقعی هم برای خودم ندارم، اما از مسئولان میخواهم که به روستاها رسیدگی کنند.
مردم همین روستاها بودند که هم از انقلاب پشتیبانی کردند و هم فرزندانشان را راهی جبههها کردند.
امکانات روستاها اندک و مشکلات زیاد است.
باید مسئولان به روستاها بیایند و مشکلات را از نزدیک ببینند.
توصیه میکنم که در مورد مشکلات جوانان بیشتر احساس مسئولیت کنند و ازدواج و اشتغال آنها را آسان کنند.
مصاحبه از قربان قنبری خرم
انتهای پیام/