منتظریم بشود همچنان
سالي كه سپري شد، «انتظارها» همپاي «برآمدن اميدها»، برآورده نشد و نشد آنچه بايد. چالش، اما در یك كلمه بود: «پويش فهم».

کد خبر: 704895 | ۱۴۰۳/۱۲/۲۸ ۱۷:۲۸:۵۷
مجید رضاییان- یکم) برآمدن اندکی امید: سالی که سپری شد، «انتظارها» همپای «برآمدن امیدها»، برآورده نشد و نشد آنچه باید.
چالش، اما در یک کلمه بود: «پویش فهم».
بازخوانی آنچه گذشت، گیر کردن در «فهم بدیهیات» بود.
منافع ملی، بدیهیترین امری است که دوگونه و دوگانه امید و انتظار را در خود جمع دارد و ما چه کردیم جز ضربه زدن به آن امید و این انتظار.
امیدها برای حل بنبست ارتباطی جامعه از افایتیاف و فیلترینگ گرفته تا اقتصاد تحت تحریم، و قفلهایی که بر پای سیاست خارجی ایران بسته شده و آن دوگونه انتظار و امید را هم بسته است تا هیچ کدام برنکشد؛ مبادا نفسی تازه شود لابد.
دوم) همچنان توسعه: هر دولتی با هر سیاست و موضعی، در برابر توسعه باید سرفرود آورد؛ فرودی که لاجرم دولت و مردم را بر فراز مینشاند.
بد کردیم تا الان.
نه توسعه جدی است نه ذرهای آینده.
یک تحلیل تکنیکال بسیار ساده از «تحلیل محتوای کلمات پرکاربرد» مسوولان اجرایی و نمایندگان پارلمان-- صدای دولت و مردم - به روشنی نشان میدهد آن چیزی که کمکاربرد است؛ «واژه آینده» است به همراه «توسعه فردای ایران».
در چه شرایطی؟
در شرایطی که «خاورمیانه ضد ارتباطی» - تا سال۲۰۳۰ - چنان به «خاورمیانه ارتباطی» تبدیل خواهد شد که این دگردیسی را درک نخواهیم کرد و نمیشناسیمش.
زمان، معلم خوبی است؛ خواهیم دید.
سوم) وفاق گنگ: اگر وفاق زبان میداشت نخستین معترض میبود نسبت به حفظ «پرستیژ معنایی» خودش.
حتما میگفت لااقل شأن معنایی مرا رعایت میکردید.
جالب اما، این است که «نشستگان بر سر سفره وفاق»- البته اگر متاسفانه سفره بپنداریم - بیشترین لطمه را به این مفهوم و کارکرد آن زدند تا باردیگر ثابت شود بدیهیات یک امر ملی، نزد برخیها هیچ ارزش ملی ندارد.
چه اگر میداشت بیپروا، هر آنچه بوی وحدت ملی، ایران و خاک را میداد و نیز میدهد، به دیوار نمیکوفتند؛ این را هم بسپاریم به همان معلم؛ زمان را عرض میکنم.
آخر) منتظریم بازهم: راهی جز برکشیدن امید و گشودن بنبستها نیست؛ ابدا.
از قضا تجربه این را ثابت کرده است؛ بماند که تجربهها «ایستا» نیستند و با عنصر زمان و در دو شرایط متفاوت، دو درس متفاوت برای ما به ارمغان میگذارند.
با این همه، همان وفاق نصف و نیمه و همین صداقت برای حل مشکلات بیشمار و بنبستهای موجود، آن امید و این انتظار را واقعی و البته منطقی مینماید؛ ولی نه با «تصمیمهای دیرهنگام.» بیجهت نبود که ارسطو «درست ناقص» را گزارهای مستقل در قواعد علم منطق برشمرد؛ لااقل و اندکی به این بیندیشیم که فرصت- تا دو ماه پیش - اندک بود و اینک بسیار اندک است؛ تصمیمهای دیرهنگام، مانند پذیرش احتمالی افایتیاف میشود مصداق کنش درست اما درست ناقص.
همه این چالشها اما، ما را از امید برحذر نمیدارد؛ پس منتظریم بشود همچنان؛ هرچند کمتر از گذشته، خیلی کمتر.