خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

شنبه، 02 فروردین 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

قاب‌های حاشیه‌ای مشرق از دیدار نوروزی رهبر انقلاب

مشرق | یادداشت، برگزیده | شنبه، 02 فروردین 1404 - 10:01
کم‌کم مهمانان اسم و رسم دار هم وارد می‌شوند. برای برخی از آنها مثل سردار حاجی‌زاده صندلی می‌گذارند اما قبول نمی‌کنند و به ردیف‌های مردمی می‌آیند تاسخنرانی آقا را از روی زمین و مقابل ایشان بشنوند.
حسينيه،آقا،ديدار،ساعت،مراسم،حضرت،علي،قرآن،خبرنگار،امام،گروه، ...

به گزارش مشرق، رهبر انقلاب در اولین دیدار عمومی با اقشار مختلف مردم تهران در سال ۱۴۰۴ ضمن حضور در حسینیه امام خمینی(ره) سخنان مهمی ایراد فرمودند.
خبرنگار مشرق حاشیه‌هایی بر این دیدار نوشته است؛
۱/ سال‌ها بود می‌ترسیدم سمت بیت رهبری آفتابی بشوم.
چند باری که کارت ملاقات به نامم صادر شده بودم همه تلاشم را کردم تا کارت را به نام کسی صادر کنند که لایق‌تر است.
نه این که از خودگذشتگی کنم و دلم نخواهد یکی دو ساعت توی صف خیابان فلسطین بایستم تا برسم به کفشداری حسینیه و چشمانم قلبی بشود با دیدن شبستان باصفای حسینیه؛ من از رفتن به این نقطه خاص در شهرم تهران، هراس داشتم!
۲/ بیشتر از چهل بهار را دیده بودم اما این ترس در دلم ریشه دوانده بود.
خانه‌مان چند کوچه آنطرفتر از بیت رهبری بود و مسیر ترددمان طوری که هر چند شب با خانواده مجبور می‌شدیم تا انتهای خیابان فلسطین بیاییم، سلامی از دور عرض کنیم و از خیابان باریک، خودمان را به کوچه و خانه‌مان برسانیم.
اما هیچوقت این ترس رهایم نکرد.
با خودم می‌گفتم اگر بروی داخل حسینیه و حضرت آقا صدایت کنند و بپرسند «اینجا چه کار می‌کنی؟» جوابت چیست؟
من برای کشورم و انقلاب چه کاری کرده بودم که راهم را بکشم و راست راست بروم قاطی چند هزار نفری که هر کدامشان قدمی برای ایران و انقلاب برداشته بودند؟!
۳/ آقای سردبیر پیام گذاشت: «برای دیدار نوروزی با حضرت آقا آمادگی داری؟
اول فروردین، ۶ و نیم صبح...
» دلم شور افتاد.
برای من که شبهای رمضان تا سحر بیدارم، بیرون رفتن از خانه در آن ساعت، کار راحتی نبود.
با ترسی که سالها در وجودم لانه کرده بود چه می‌کردم؟!
دلم را به دریا زدم و پذیرفتم.
بعد از سحری و نماز صبح کمی خوابیدم.
امید داشتم خوابم ببرد و توجیهی داشته باشم برای نرفتن، اما هنوز شش و نیم نشده بود که خودم را در کوچه شهید صالحی و در کنار جمعی از خبرنگاران دیدم که آمده بودند تا حاشیه‌هایی بر دیدار نوروزی رهبر بنویسند.
۴/ اسامی خبرنگاران و بروبچه‌های رسانه‌ای را به نگهبانی درگاهی داده بودند که بیست و پنج سال پیش، برای شرکت در مراسم شب‌های فاطمیه از آن رد شده بودم.
جلوی اسم‌مان نشانکی می‌زنند و راهی می‌شویم.
بقیه مسیر هم با همیشه فرق دارد.
برای این که چشم‌مان بگردد و هر چه به نظرمان می‌آید را بنویسیم، ردیف جلو را برای اهالی رسانه انتخاب کرده‌اند.
مرد میانسال با قامت بلند، کت و شلوار طوسی‌رنگ که قد و قوارهاش را خواستنی‌تر می‌کند، آنقدر با نیروهای تحت امرش هماهنگ است که با نگاه، کارها را چک می‌کند و به آنها می‌گوید جای فلان مهمان کجای مجلس است.
آنها هم با دست‌هایشان مناسک تعارف و احترام را انجام می‌دهند تا صدایشان مزاحم مراسم نباشد.
۵/ ساعت ۷ جای نشستن‌مان نهایی می‌شود.
لااقل دو ساعت به شروع مراسم و سه ساعت به آغاز سخنرانی آقا باقی مانده.
تعدادی از ائمه جماعت و محلات تهران روی صندلی‌های ضلع شرقی حسینیه می‌نشینند.
خوش به حالشان است که از جایی برایشان قرآن می‌آورند تا وقتشان بهتر و مفیدتر بگذرد.
مشغول نوشتن چیزهایی که می‌بینم بر روی کاغذهای کوچکی هستم که با منگنه آنها را به هم وصل کرده‌ام.
در بین انواع و اقسام دفترچه یادداشت به همین چند برگ مربع کاهی که با سوزن منگنه به هم وصل شده‌اند رضایت می‌دهم و امیدوارم برای رد کردنشان از گیت بازرسی به مشکلی نخورم.
همه وسائلم جز کارت ملی را در دفتر نشر آثار آقا گذاشته‌ام و حتی روان‌نویسم را هم نیاوردم که مشکلی ایجاد نشود.
خودکار ذخیره خبرنگار روزنامه جام‌جم را که می‌گیرم، برادری که هماهنگی ورودمان را انجام داده، کاغذ و خودکار می‌آورد برای خبرنگاران؛ به داشته‌هایم اکتفا می‌کنم و مدام به چپ و راست چشم می‌چرخانم که چیزی از نگاهم جا نماند.
۶/ روحانی جوان، دو پسرش را همراه آورده است.
یاد دخترم می‌افتم که شب قبل می‌خواست او را هم به دیدار آقا ببرم اما گویا برخی توفیق پیدا می‌کنند با پدر یا مادرشان راهی حسینیه شوند.
یکی از پسرها خواب‌آلود است و روحانی جوان سرش را روی پا می‌گذارد و می‌گوید بخواب تا وقتی آقا می‌آیند، سر حال باشی!
آن عقب‌ها هنوز فضای حسینیه آنقدر جا دارد که جمعی ۱۰-۱۵ نفره با لباس‌های اقوام مختلف کنار هم بایستند، دست در دست هم بدهند و جلو دوربین‌ها شعری در منقبت مولا علی بخوانند و یکصدا بگویند «الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه علی ابن ابیطالب(ع)»...
بلند بگو یا علی.
.
.
نوجوانی چفیه به گردن هم می‌ایستد و شعری بلند را در توصیف مولا علی می‌خواند.
۷/ یک ساعت است از باز شدن درب‌های ورود به حسینیه می‌گذرد اما هنوز هیچ چهره شناخته‌شده‌ای از مسئولان وارد نشده است.
حس خوبی دارم که دیدار امروز کاملا مردمی است.
مسئول هماهنگی امور رسانه که برای خبرنگاران کاغذ و خودکار می‌آورد چند نفر از مردم صدایش می‌زنند تا برگه بگیرند.
کنجکاو می‌شوم علتش را بدانم.
گویا می‌خواهند شعاری روی آن بنویسند و بالا ببرند.
۸/ از ساعت هشت، دوازده دقیقه گذشته است که سه نفر از حافظان قرآن روی کرسی تلاوت قرار می‌گیرند تا جزء بیستم قرآن را بخوانند.
قرآن که شروع می‌شود همهمه از بین می‌رود و سکوت بر فضای حسینیه مستولی می‌شود.
یوسف سلامی هم وارد می‌شود و با یکی از دست‌اندرکاران حسینیه مشغول گفتگو می‌شود.
گروه سرود نینوا که شامل دختران و پسران است در ضلع غربی حسینیه مستقر می‌شوند و فرصتی پیدا می‌کنند برای عکس یادگاری.
۹/ صندلی جایگاه جلوس رهبری را تعویض می‌کنند.
یاد حضورم در حسینیه جماران در دهه شصت می‌افتم.
در دیدار جمعی از خانواده شهدا با حضرت امام هم، قبل از آمدن ایشان، آقای انصاری آمد، پارچه سفید روی صندلی امام را برداشت و زیرش را بررسی کرد.
با خودم می‌گویم چه بسیار ریزه‌کاریهای امنیتی و حفاظتی که ما شاید تعدادی از آنها را ببینیم و بسیاری از آنها نکاتی هستند باریکتر از مو.
نکاتی که به هیچ وجه از آن نمی‌شود گذشت.
در همین فکرها هستم که یک ویلچر مخصوص برای جانباز هفتاد درصدی که به حسینیه آمده می‌آورند و ویلچرها را تعویض می‌کنند؛ چرا که حفظ جان آقا و امنیت محل برگزاری مراسم از هر چیزی مهمتر است.
۱۰/ خبرنگار شبکه المسیره زودتر از بقیه دست به میکروفن می‌شود و می‌رود داخل جمع برای مصاحبه.
مختار حداد، سردبیر روزنامه الوفاق هم با همکار فیلمبردارش مشغول می‌شود.
یوسف سلامی و چند خبرنگار دیگر هم مشغول کار هستند.
شک ندارم با این سه چهار خبرنگار نمی‌شود شور و حال مراسم امروز را تشریح کرد.
مجری شبکه یک هم گاهی جلوی دوربین ثابت حسینیه می‌رود تا احتمالا حال و هوای حسینیه را با بینندگان مستقیم برنامه در میان بگذارد.
در همین حال و هوا، نجم‌الدین شریعتی هم وارد می‌شود.
اجرای مراسم بر عهده اوست و وقتی می‌آید، جزئیات مراسم امروز را با مسئولان حسینیه چک می‌کند.
۱۱/ محمدحسین پسرک ده دوازده ساله‌ای است که می‌آید و کنارم می‌نشیند.
می‌گوید از ساعت ۵ صبح بیدار است.
چشمان پر از خوابش را می‌مالد اما خستگی از آن می‌بارد.
دنبال فرصتی است به صف‌های جلو برود.
می‌گویم جایت خوب است اما قبول نمی‌کند و چند دقیقه بعد وقتی دو سه نوجوان می‌آیند تا صف جدید را جلوی ما تشکیل بدهند، به کسری از ثانیه جست می‌زند و در ردیف جلو جایش را پیدا می‌کند.
از زرنگی‌اش خوشم می‌آید.
۱۲/ محافظین و مسئولان نظم حسینیه بلااستثنا با همدیگر روبوسی می‌کنند.
برخی هم به مصافحه و روبوسی اکتفا نمی‌کنند و همدیگر را در آغوش می‌گیرند.
اولین دیدار همکاران در سال جدید و اولین ساعات صبح اول فروردین باید هم همینطور باشد.
برخی مهمان‌ها هم وقتی همدیگر را می‌بینند، جایشان را به بغل دستی می‌سپارند و می‌روند برای دیده‌بوسی و تبریک سال نو.
۱۳/ کم‌کم مهمانان اسم و رسم دار هم وارد می‌شوند.
برای برخی از آنها مثل سردار حاجی‌زاده صندلی می‌گذارند اما قبول نمی‌کنند و به ردیف‌های مردمی می‌آیند تا سخنرانی آقا را از روی زمین و مقابل ایشان بشنوند.
۱۴/ تا چشم کار می‌کند، اهالی تهران به مراسم آمده‌اند.
بالاخره ماه رمضان است و تدبیر دیدار نوروزی اینگونه رقم خورده تا روزه کسی با مشکل روبرو نشود والا، الان به جای حسینیه امام خمینی باید در رواق امام خمینی در حرم مطهر رضوی یادداشت‌هایم را می‌نوشتم.
بعد از قرائت جزء بیستم قرآن، ساعت هشت و پنجاه و چهار دقیقه، مراسم با تواشیح گروه ۳۰ نفره محمد رسول‌الله (ص) ادامه پیدا می‌کند.
تا گروه تواشیح در جایشان قرار بگیرند، مردی میانسال با صدای بلند می‌گوید: نوکر حیدرم، خوش به حالم/ یا علی ذکر تحویل سالَم...
و صلواتی از مردم می‌گیرد.
گروه محمد رسول‌الله (ص) بعد از همخوانی آیه ۶۵ سوره نحل، دو قطعه اجرا می‌کند؛ اولی درباره نوروز و دومی در منقبت مولا علی (ع).
بعد از آن گروه سرود نینوا از شهر ری می‌آیند و جاگیر می‌شوند.
پسرانی با کت و شلوار و شال‌هایی سبز و دخترانی با چادرهای سبز یشمی.
آنها هم یک قطعه برای سال نو و یک قطعه در مدح مولا علی می‌خوانند.
۱۵/ نجم‌الدین شریعتی که این شب‌ها اجرای برنامه ماه من در سحرهای ماه مبارک رمضان از شبکه سه سیما را برعهده دارد از سختی‌های سال ۱۴۰۳ می‌گوید و حاج محسن عرب‌خالقی از مداحان اهل‌بیت را به پشت تریبون دعوت می‌کند.
عرب‌خالقی هم شعر بلندی را می‌خواند که همه دردهای سال گذشته را یاد کرده و در عین حال، امید به آینده را یادآوری می‌کند.
شعرش که به سوریه و زینبیه می‌رسد، صدای هق هق مردم هم بالا می‌رود.
ابیات حزن‌انگیزش را به حال و هوای حماسی مردم یمن گره می‌زند و شور مضاعفی به حاضران می‌بخشد.
بعد از او حاج مهدی سماواتی بخش‌هایی از زیارت امین‌الله را می‌خواند و شعری با مضمون انتظار را به بهانه روز جمعه به آن پیوند می‌زند.
۱۶/ چند دقیقه بیشتر به ساعت ۱۰ نمانده.
تریبون نجم‌الدین شریعتی را جابجا می‌کنند تا روبه روی جایگاه رهبری باشد.
همه از جا برمی‌خیزند و بی‌اختیار با شعار «حیدر- حیدر» به استقبال حضرت آقا می‌روند.
هیچ شعاری غیر از این نمی‌تواند شور جمعیت را در شوق دیدار رهبرشان منعکس کند.
حضرت آقا که دعوت می‌کنند روی پایمان بنشینیم، با ذکر بسم‌الله، فضای حسینیه آنچنان ساکت می‌شود که انگار هیچ کسی جز حضرت آقا در آن حضور ندارد.
همه سراپا گوش می‌شوند...
«خیلی خوش آمدید و ان‌شاءالله این آغاز سال برای همه‌ی شما و برای همه‌ی ملّت ایران سال مبارکی را نوید بدهد.
امسال نوروز و آغاز سال به خاطر تقارن با ایّام و لیالی متبرّک، حال و هوای معنوی بیشتری پیدا کرده.
البتّه این نکته را به یادمان داشته باشیم که در همه‌ی سال‌ها هم ایرانیان در عید نوروز نگاهشان، نگاه معنوی و همراه با توسّل و توجّه به حضرت احدیّت است؛ لذا سال تحویل را همیشه با دعا آغاز می‌کنیم...»
۱۷/ و چند جا صدای تکبیر حضار، فضای حسینیه را پر می‌کند.
یک بار جایی که فرمودند: آمریکایی‌ها بدانند که در مواجهه‌ی با ایران هرگز با تهدید به جایی نخواهند رسید...
و با فاصله اندکی، جایی که فرمودند:‌ آنها و غیرِ آنها بدانند که اگر خباثتی نسبت به ملّت ایران انجام بدهند، سیلی سخت خواهند خورد...
*میثم رشیدی مهرآبادی