خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

سه شنبه، 05 فروردین 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

استقبال از عاشقانه‌های یوسفعلی میرشکاک - تسنیم

تسنیم | فرهنگی و هنری | یکشنبه، 03 فروردین 1404 - 10:30
«آنجا که نامی نیست»، مجموعه سروده های منتشر شده یوسفعلی میرشکاک از سوی انتشارات شهرستان ادب به چاپ دوم رسید و در دسترس علاقه مندان قرار گرفت.
عشق،شعر،ميرشكاك،كلام،منبر،مرده_است،نيستي،شاعر،ذهن،داستان،حوز ...

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، یوسفعلی میرشکاک برای علاقه‌مندان به حوزه شعر، فراتر از یک شاعر است.
او سال‌ها در حوزه روزنامه‌نگاری فعالیت کرد و بعد در وادی فلسفه و عرفان قدم گذاشت، کمی وارد حوزه سیاست شد و در نهایت، برای بسیاری از شاعران هم‌روزگار به مرید و معلمی تبدیل شد که گرم و سرد روزگار شعر را چشیده است.
از میرشکاک تاکنون آثار متعددی منتشر شده، در همه این آثار پختگی و استواری کلام اولین نکته‌ای است که از شعر او به ذهن می‌رسد.
او قدر کلمه و کلام را می‌داند و برایش ارزش قائل است.
وقتی شعر می‌گوید، آسمان و ریسمان نمی‌بافد تا کلامش در کنج ذهن مخاطب بنشیند، فراخور موضوع سخن می‌گوید و همین سبب شده تا پس از سال‌ها، شیرینی کلام او با چند بیت در ذهن ادب‌دوستان جا خوش کند.
کیست که با شعر مأنوس باشد و قصیده او در رثای امام امت را از یاد برد، آنجا که گفت:
سر بر آر ای خصم کافر کیش!
حیدر مرده است
معنی انا فتحنا، سرّ اکبر مرده است
صاحب معراج، یعنی مصطفی منبر سپرد
آنکه بر منبر سلونی گفت و منبر مرده است ...
«آنجا که نامی نیست» از جمله دفترهای شعری اوست که از سوی شهرستان ادب به چاپ رسیده.
مجموعه‌ای که نمایی از کمال پختگی شعر میرشکاک را چه در موضوع، چه در زاویه دید شاعر به زندگی و چه در کلام و سخن نشان می‌دهد.
مجموعه حاضر دربردارنده 52 غزل عاشقانه و آیینی از اوست که از وجهی می‌توان غلبه اندیشه‌های عرفانی شاعر بر دیگر زوایای وجودی او را در این شعرها به تماشا نشست.
میرشکاک در مقدمه کتاب می‌نویسد: «عقلی که در آستانۀ مرگ برانگیخته شود، به اسبی می‌ماند که در چهل سالگی یورتمه یاد بگیرد.
گاه به جنون می‌گویم: از مروت به دور است پس از عمری چهارنعل دواندن من در گرما و سرمای شهر و بیابان، به عقلم وانهی و چنان بگذری که گویی هیچ‌گاهت سروکاری با من نبوده است.
جنون می‌گوید: می‌خواهی بدانی از چه مهالکی تو را گذرانده‌ام؟
اگر در جوانی به فریادت نمی‌رسیدم و از چنگال عقلت نمی‌رهاندم، عمرت در بندگی دنیا تباه می‌شد.
خوش باش که در پایان راهی و مرگ بر درگاه است تا برای ابد تو را از بار سنگین پیری و درد سهمگین بودن وارهاند.»
شعرهای مجموعه به سبک قدما عنوانی ندارند و شهرستان ادب کتاب حاضر را با طرح جلدی از مجید زارع منتشر کرده است.
در ادامه سروده‌ای او در این مجموعه را می‌توانید بخوانید:
گفتی از اتفاقی که تازه‌ست، از کهن داستان جهان؛ عشق
اتفاقی که همواره بوده‌است، باستانی‌ترین داستان عشق
جز همین داستان هرچه خواندم، رنگ نیرنگ و بیهودگی داشت
رنگ‌ها را گرفت و به من داد، رنج بیرنگی جاودان؛ عشق
من زمین تھی دست بودم، از گران باری و تیرگی مست
روشنم کرد و پرواز آموخت، برد آن سوتر از آسمان، عشق
پهن دشت شگرف بهشت است وسعت تنگنایی که دارد
لامکان است جایی که دارد درنگنجد به شرح و بیان عشق
در همه نیستی سوی عشق است، سربه سر هستی‌ام نیستی باد
بیکران هستی از نیستی زاد، پس چه ترسم من از بیکران عشق
عاشقی گربدانی چه چیزی‌ است، هر دوگیتی به چشمت پشیزی‌ست
هردمت چون خدا رستخیزی‌ است، می‌شناسی خدا را؟
همان عشق
عاشقی کیمیای وجود است جسم وجان عشق را در سجود است
عشق بنیان بود و نبود است کفر و دین، آشکار و نهان، عشق
عشق کرده ست این نغمه را ساز، دیده پایان ره را در آغاز
درکشیده‌است و در میکشد باز از می خویش رطل گران عشق
سِر هستی تویی گرنباشی، پا توان بود اگر سر نباشی
فقر باشی توانگر نباشی، تا کند فارغت زین و آن، عشق
تا مرا بر زمین مرده دیدی، از فراسوی هستی رسیدی
روح در قالب من دمیدی، آه ای مادر مهربان؛ عشق
انتهای پیام/