وقتی علامت نجات، سیبل مرگ میشود
در منطقهای که قرار بود پناهگاه امن آوارگان فلسطینی باشد، علامت هلال احمر روی آمبولانسها نه سپر، که آماج گلوله شد. این فاجعه، یک سؤال آتشین پیش روی جهان میگذارد: آیا قوانین بشردوستانه هنوز نفس میکشند یا فقط جنازهای کاغذیاند که زیر پای جنگ له شدهاند؟

باشگاه خبرنگاران جوان؛ مهساحنیفه - در گوشهای از جهان که خاکش بوی خون گرفته، امدادگرانی که برای نجات جانهای مردم مظلوم فلسطین آمده بودند، خود قربانی خشونتی بیرحم شدند.
آمبولانسها زیر شن مدفون و اجساد در گورهای بینام گم شدند.
این نه فقط یک فاجعه، بلکه هشداری است به وجدانهای خفته.
بیطرفترین هم که باشید، به دست اسرائیل قربانی میشوید
تصور کنید آمبولانسی که با علامتی جهانی، فریاد نجات سر میدهد، زیر خروارها شن مدفون شود و همراهش، امدادگرانی که با امید به میدان آمدند، در گورهای دستهجمعی گم شوند.
این صحنه از رفح، فقط یک خبر نیست؛ این یک زخم باز روی پیشانی انسانیت است که خونش هنوز خشک نشده است.
امدادگرانی که فکر میکردند علامت روی خودروهایشان، مثل طلسمی جادویی، آنها را از تیر و ترکش دور نگه میدارد، با واقعیتی روبهرو شدند که وحشیانهتر از کابوس بود.
این ماجرا، چیزی فراتر از یک جنایت جنگی را فاش میکند؛ یک سقوط آزاد به قعر بیرحمی، جایی که حتی بیطرفترین انسانها هم قربانی میشوند.
اگر نگاهی به روند حملات مشابه در سالهای اخیر بیندازیم، متوجه میشویم که این فقط یک اتفاق تصادفی نیست؛ آمارها نشان میدهند که هدف قرار دادن نیروهای امدادی در مناطق جنگی، از یک خطای نادر به یک الگوی شوم تبدیل شده.
اینجاست که باید پرسید: وقتی ناجیان را میکشند، چه امیدی برای نجاتیافتگان باقی میماند؟
پاسخ شاید در سکوتی باشد که بعد از هر گلوله، سنگینتر میشود.
قوانین بشردوستانه: کاغذپارههایی در آتش جنگ
حقوق بینالملل بشردوستانه، که قرار بود در هیاهوی جنگ، خطوط قرمز را پررنگ نگه دارد، در این فاجعه به مسخره گرفته شد.
امدادگرانی که به این قوانین پناه برده بودند، فکر میکردند کاغذهای امضا شده در کنفرانسهای شیک جهانی، مثل زرهی نفوذناپذیر عمل میکند.
اما گلولهها نه علامت هلال احمر را شناختند، نه ارزش جان را.
این فقط یک تخلف ساده نیست؛ این یک اعلان جنگ علیه هر چیزی است که قرار بود انسانها را از حیوانات جدا کند.
وقتی دبیرکل فدراسیون این کشتار را «وحشیانه» خطاب میکند، فقط یک واژه احساسی به کار نبرده؛ او فریاد میزند که این جنایت، یک زنگ خطر برای کل بشریت است.
آیا این قوانین هنوز زندهاند یا فقط ابزاری برای ژستهای دیپلماتیکاند؟
واقعیت این است که بدون ارادهای محکم برای اجرا، این چارچوبها چیزی بیشتر از کاغذپارههایی سوخته در آتش جنگ نیستند.
عادیسازی قتل ناجیان: جنایتی بدتر از جنایت
هشدار دبیرکل درباره عادی شدن این حملات، همانند سیلی به صورت آدمیزاد است.
هنگامی که کشتار امدادگران و له شدن آمبولانسها در زیر آوار به چشم دنیا تکراری بیاید، دیگر هیچ فریادی گوشها را نمیلرزاند.
این عادیسازی، از خود گلولهها هم خطرناکتر است؛ چرا که وقتی حس شگفتی و خشم ما نسبت به این فجایع خاموش شود، خشونت مانند علف هرز همهجا رو میگیرد.
اگر امروز دفن آمبولانسها در رفح را با شانه بالا انداختن رد کنیم، فردا نابودی بیمارستانها و پسفردا قتلعامهای بزرگتر را با بیتفاوتی تماشا خواهیم کرد.
تاریخ به ما یاد داده است که هر خط قرمزی که شکسته شود و بیمجازات بماند، راه را برای شکستن خط بعدی هموار میکند.
این چرخه شوم، اگه متوقف نشود، به جایی میرسد که دیگر هیچکس، حتی در مقدسترین نقشها، از تیررس در امان نباشد.
ناجیان را نکشید، انسانیت را زنده نگه دارید
این فاجعه در غزه، فقط یک تراژدی محلی نیست؛ این زخمی است که بر روی تن بشریت نشسته است.
امدادگرانی که زیر خاک و خون گم شدند، فقط قربانی نبودند؛ آنها مشعلهایی بودند که با بیرحمی خاموش شدند.
اینجا دیگر بحث قانون و خط قرمز نیست؛ مسأله، نجات آن ذره انسانیت باقیمانده است که زیر آوار این جنایتها نفسنفس میزند.
اگه قرار باشد تا چیزی را نجات دهیم، باید قبل از آمبولانسها و علامتهای امید، وجدان خودمان باشد که از خواب بیدار شده و فریاد بزند: این آخر خط نیست، بلکه شروع یک جنگ برای پس گرفتن انسانیت است.
دنیایی که به ناجیان رحم نکند، دنیایی است که همهمان در آن غرق میشویم.