خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

دوشنبه، 01 اردیبهشت 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

پاک کردن صورت مسئله فاسد و معترض / شیطان‌صفت فاسد "مظلوم" و معترضان "تروریست" معرفی می‌شوند!

مشرق | فرهنگی و هنری | دوشنبه، 01 اردیبهشت 1404 - 12:12
روریست‌ها صرفاً می‌خواهند مردم را از جنایات شرکت اگنین آگاه کنند و ابزار زور و تهدید برای این هدف استفاده می‌کنند.
فيلم،جوي،شركت،جان،مايكل،ساختمان،اصلي،پاك،سخت،داستان،ميلتون،م ...

سرویس فرهنگ و هنر مشرق - فیلم اکشن «پاک کننده» محصول ۲۰۲۵ نمونه‌برداری آشکاری از «جان سخت» (جان مک‌تیرنان) محصول ۱۹۸۸ است.
این فیلم کپی‌کاری ظریف یا خلاقانه‌ای نیست و نسخه‌ تقلیدی تمام‌عیاری است.
برخلاف فیلم‌هایی که فقط محل وقوع داستان را تغییر می‌دهند تا شبیه «جان سخت» نباشند «پاک کننده» دقیقاً در یک آسمان‌خراش رخ می‌دهد، درست مانند نسخه‌ اصلی.
حتی برخی ویژگی‌های ظاهری مثل وقوع بخشی از داستان در نمای بیرونی ساختمان، ایده‌ای برای تمایز و تفاوت با نسخه کپی‌برداری شده نیست و از نیمه فیلم با ورود شخصیت اصلی به داخل ساختمان، شباهت‌ها افزایش پیدا می‌کند.
از نمونه‌های متاخر این کلیشه آشکار می‌توان به فیلم «سقوط کاخ سفید» اشاره کرد، فیلم‌هایی شبیه به «جان سخت» آنقدر ساخته می‌شوند که مرزبندی‌های محتوایی برای ایجاد تغییرات جزئی، به کلیشه‌های بی‌روح و تکراری تبدیل می‌شوند، چراکه استودیوها به‌ندرت تلاش می‌کنند تا از فرمول‌های امتحان‌شده فاصله بگیرند.
ممکن است روزی یک فیلم ممتاز بتواند با استفاده از این الگوتبدیل به اثر متفاوتی شود، اما «پاک کننده» قطعاً چنین فیلمی نیست.
بخشی از فیلم که در خارج از ساختمان می‌گذرد در فیلمنامه جاگذاری شده تا به عنوان وجه تمایز این فیلم با «جان سخت» باشد، این موضوع ناشی از شغل شخصیت اصلی، جوی لاک (ریدلی) است.
کاراکتر اصلی نظافتچی پنجره‌های برج‌های مرتفع است و درعین‌حال تلاش می‌کند از برادر مبتلا به اوتیسم خود، مایکل (متیو تاک) مراقبت کند.
حضور مایکل یکی از آن وجه تمایزها با جان سخت است.
اما در نسخه اصلی، جان مکلین (بروس ویلیس) برای نجات همسرش تلاش می‌کرد.
مایکل از یک مرکز نگهداری گروهی بیماران خاص اخراج می‌شود، جوی به‌ناچار او را به سر کار خود می‌برد و با یک سکوی معلق در ارتفاع ده‌ها متری از زمین، مشغول تمیز کردن پنجره‌ها است.
او درباره‌ وضعیت برادرش نگران استو نسبت به کارش بی‌تفاوت به نظر می‌رسد.
به‌عنوان یک سرباز سابق، او «چابک و ورزیده» است و خلق‌وخوی تند و تیزش نشانه‌های اخراج از ارتش است.
فیلم با یک مقدمه‌ی شتاب‌زده آغاز می‌شود و «جوی» نوجوان در حال فرار از خشونت پدرش، از طریق پنجره‌ی یک بلوک آپارتمانی است.
ما برای اولین بار جوی را در کودکی‌اش می‌بینیم، دختری سرسخت که به‌طور خطرناکی روی لبه‌ی پنجره آپارتمانش نشسته است.
او در حالی پنهان شده که برادرش مایکل در حال تنبیه شدن است.
این مقدمه‌ی کوتاه، هرگز به‌درستی بسط داده نمی‌شود و فیلم بلافاصله ۲۰ سال بعد را نمایش می‌دهد و ناگهان جویِ جوان، تبدیل به «ری اسکای‌واکرِ سابق» (نقش بازیگر اصلی در مجموعه جنگ ستارگان) می‌شود با موهای کوتاه و خالکوبی‌هایی که جایگزین هرگونه پیش‌زمینه‌ واقعی از دوران خدمت نظامی‌اش شده‌اند.
در زمان حال، جوی بزرگسال (ریدلی) همچنان با عواقب دوران کودکی‌اش دست‌وپنجه نرم می‌کند و برای رسیدن به محل کارش تاخیر می‌کند.
کاراکترجوی در این فیلم ساخته نمی‌شود و شخصیت‌پردازی تنها از طریق رابطه او با برادرش، مایکل (با بازی متیو تاک) شکل می‌گیرد.
مایکل جوانی اوتیسمی در قالب یک نابغه‌ی معرفی می‌شود.
«متیو تاک» اجرای گرمی دارد، اما شخصیت‌پردازی کلیشه‌ای سازندگان، تلاش‌های او را بی‌اثر می‌کند.
مایکل که تازه از مرکز نگهداری‌اش اخراج شده، مجبور می‌شود همراه جوی به محل کارش برود.
اما جای شکی نیست که مهارت‌های او در هک کردن، در لحظه‌ حساس فیلم به کار خواهد آمد و رابطه‌اش با جوی، تحمیلی و زورکی است.
رئیس جوی به خاطر دیر رسیدن‌های مداومش، او را سرزنش می‌کند.
او نیز مایکل را که رفتار سرکشانه‌ای از خود بروز می‌دهد، به یک مأمور حراستی در داخل شرکت می‌سپارد و خودش برای تمیز کردن آثار پرندگان از روی یک پنجره‌ها مشغول به کار می‌شود.
محل کار جوی شرکتی قدرتمند درحوزه‌ انرژی است.
مدیران این کمپانی در حال آماده‌سازی برای برگزاری یک مهمانی مجلل برای سهام‌داران ثروتمند خود است.
مدیران عامل نفرت‌انگیز این شرکت برادران میلتون، جرالد (لی بوردمن) و جفری (روفوس جونز)، ظاهرا در حال تبلیغ تعهد خود به حفاظت از محیط زیست و سیاست‌های تغییرات اقلیمی هستند.
مهمانان ویژه‌ مراسم باشکوهی که توسط شرکت «اگنین انرژی» (شرکت برادران میلتون) برگزار شده از راه می‌رسند و «جرالد» در ابتدا با تمسخر، آن‌ها را به تقلیدکنندگان سیرک تشبیه می‌کند.
وقتی اعضای گروه نقاب‌دار سلاح‌های خود را بیرون می‌کشند و مهمانان توسط گروهی از «اکوترویست‌ها» با نام «انقلاب زمین» به گروگان گرفته می‌شوند، سیرک «اگنین انرژی» کامل می‌شود.
اکوتروریست‌های «انقلاب زمین» تصمیم دارند با گروگان گرفتن سهام‌داران، ادعاهای دروغین اگنین را فاش کرده و افراد فاسد را به‌پای میز محاکمه بکشانند.
برادران میلتون از وحشت به خود می‌لرزند، رهبر این گروه (کلایو اوون) و معاون خشونت‌طلبش نوآ سانتوس (تاز اسکایلار) نشان می‌دهند که کاملاً جدی هستند.
هیچ کس متوجه «جوی» نمی‌شود که از بیرون پنجره با وحشت نظاره‌گر این گروگان‌گیری است.
داستان در ساختمان مرکزی شرکت اگنین انرژی رخ می‌دهد و جفری و جرالد میلتون مدیران این شرکت تمثیلی از «هاروی واینستین» هستند یکی فاسد و دیگری در تلاش برای ساکت کردن افشاگران.
این دو برادر، از کلماتی مانند «پایداری» و «اعتماد» استفاده می‌کنند و تعهدشان به «آینده‌ای روشن‌تر و پاک‌تر» و «انرژی‌های تجدیدپذیر» را تبلیغ می‌کنند، در واقع این زبان را صرفاً به‌عنوان یک ابزار بازاریابی به کار می‌برند تا تخلفات خود را در دفع زباله‌های سمی پنهان کنند.
وجهه‌ محیط‌زیستی شرکت، چیزی جز یک پوشش نیست زیرا این شرکت فاسد بوده و در سطح جهانی آسیب‌های جبران‌ناپذیری وارد می‌کند.
این فساد، الهام‌بخش گروهی از فعالان رادیکال می‌شود تا در جریان یک ضیافت سالانه‌ی شرکت، ۳۰۰ نفر را گروگان بگیرند.
این تروریست‌ها سطح امنیتی ساختمان را کنترل می‌کنند و رئیس جوی، مدیر بخش نگهداری و نظافت توسط آنان کشته می‌شود.
آنان با استفاده از نوعی گاز، همه‌ی افراد حاضر در ساختمان را بیهوش می‌کنند.
تنها مدیران اجرایی شرکت «آگنین» بیدار نگه داشته می‌شوند، زیرا رهبر تروریست‌ها، مارکوس (کلایو اوون)، می‌خواهد آن‌ها را مجبور کند که در برابر دوربین به گناهان زیست‌محیطی خود اعتراف کنند.
انگیزه‌های «نوآ سانتوس» از همه‌ آن‌ها رادیکال‌تر است، او جوی را مجبور می‌کند که با اسلحه به خیابان شلیک کند تا او را به‌عنوان مقصر اصلی جلوه می‌دهد، سکانسی که از نظر روایی اصلاً منطقی به نظر نمی‌رسد.
خیلی زود، جوی که از کناره‌ ساختمان آویزان شده، به هدف پلیس لندن تبدیل می‌شود.
حتی زمانی که جوی از سکوی نگهداری پاک کننده مخصوص پنجره‌ها سر می‌خورد، هرگز احساس نمی‌کنیم که واقعاً در خطر است.
بلندی سرسام‌آور ساختمان می‌توانست مانند یک دشمن ثانویه عمل کند، اما این تهدید به اندازه‌ کافی جدی گرفته نشده تا مخاطب را نگران کند.
حتی با وجود این که این نوع داستان‌پردازی بارها در فیلم‌های دیگر دیده شده، فیلم هیچ‌گاه از پتانسیل هیجان‌انگیز خود بهره‌ی کافی نمی‌برد، «پاک کننده» کمی بیش از ۹۰ دقیقه است، اما جوی بیشتر این مدت را روی داربست آویزان است، در فاصله‌ای دور از صحنه‌ی اصلی ماجرا، بدون این که فرصتی برای درگیری واقعی با خلافکاران پیدا کند.
بیش از حد وقت او صرف تلاش‌های بیهوده‌ی برای جلب توجه پلیس می‌شود، ارتباطات راه دور او با کارآگاه هیوم (روث گمل) به هیچ‌وجه شیمی خوبی ایجاد نمی‌کند و هرگز به سطح تعامل‌های خاطره‌انگیز جان مکلین (بروس ویلیس) و گروهبان پاول (رجینالد ول‌جانسون) در «جان سخت» نمی‌رسد.
تنها احتمال ایجاد تنش در داستان، اختلاف‌نظر بین اعضای گروه تروریستی است، اما این پیچش داستانی هم نمی‌تواند فیلمی را که در هسته‌ خود فاقد داستانی گیراست، نجات دهد.
شاید به دلیل مشکلات مالی یا صرفاً نبود علاقه‌ی کافی، «مارتین کمبل» حتی یک سکانس اکشن به‌یادماندنی در کل فیلم ارائه نمی‌شود، «پاک کننده» پر از پس‌زمینه‌های مصنوعی ساخته‌شده با پرده‌ی سبز و بدلکارانی است که جایگزین بازیگران شده‌اند و سکانس‌های اکشنی است که حتی تخیل کردن آن هم دشوار است.
اما عجیب است که کمبل فیلم را نه بر اساس قهرمانی اکشن ریدلی می‌سازد و نه حتی از زاویه‌ی دید او روایت می‌کند.
علاوه بر این، حضور کم‌رنگ و ناامیدکننده‌ی کلایو اوون نیز ضربه‌ی دیگری به فیلم می‌زند، نحوه‌ی پرداختن به شخصیت‌های تروریستی با اهدافی ظاهراً همدلانه، در کنار کسانی که بیش از حد افراط می‌کنند کلیشه‌ای و قابل‌پیش‌بینی است.
پاک کننده به اندازه‌ی کافی یک فیلم اکشن واقعی نیست بلکه در گونه تریلر با تعلیقی مبهم قرار می‌گیرد، به این معنا که اتفاقات هیجان‌انگیز توسط شخصیت‌ها مدام تهدید به وقوع می‌شوند، اما واقعاً رخ نمی‌دهند.
«کمبل» نمی‌تواند حتی وعده‌های اتفاقات هیجان انگیر و رادیکال را به‌قدر کافی باورپذیر جلوه دهد تا فیلمی قابل‌تحمل بسازد.
در عصر کنونی که انکار تغییرات اقلیمی و بی‌مسئولیتی شرکت‌ها رایج شده است، نمایش فعالان محیط زیستی به‌عنوان شرورهای داستان، بیش‌ازحد تکراری و خسته‌کننده است.
فیلم‌هایی مانند «کینگزمن: سرویس مخفی» محصول (۲۰۱۴) و «گودزیلا: سلطان هیولاها» (۲۰۱۹ ) شخصیت‌های منفی را به تصویر کشیدند که برای متوقف کردن افزایش جمعیت انسانی و تخریب محیط زیست به اقدامات افراطی متوسل می‌شوند.
اما شیطان‌صفت نشان دادن روش‌های اکوتروریست‌ها سبب می‌شود که انگیزه‌های واقعی‌ آنان مثل جلوگیری از توسعه آلودگی به حاشیه رانده شود و اعمال آن‌ها از نگاه مخاطب حتی بدتر از کسانی به نظر برسد که رشوه می‌گیرند، شواهد تغییرات اقلیمی را پنهان می‌کنند و از تخریب محیط زیست سود می‌برند.
در نتیجه، برادران میلتون و شرکای آنان به‌عنوان قربانیان دردمند نمایش داده می‌شوند، درحالی‌که فیلمنامه‌نویس سایمون آتلی هرگز به‌طور واقعی به عواقب اعمال مخرب آنان نمی‌پردازد.
کاراکترهای منفی یعنی تروریست‌ها صرفاً می‌خواهند مردم را از جنایات شرکت اگنین آگاه کنند و ابزار زور و تهدید برای این هدف استفاده می‌کنند.
و کاراکترهای مانند نوآ، که از خشونت لذت می‌برند و هدف نهایی‌شان نابودی بشریت به‌خاطر جنایاتی است که علیه طبیعت مرتکب شده است و مدیران فاسد شرکت به عنوان قربانیان یک حرکت تروریستی معرفی می‌شوند.
این تمایزهای سطحی، تلاشی ناشیانه برای افزودن عمق به داستان است، اما در نهایت، پیام فیلم نه پیچیده است، نه هوشمندانه بلکه فقط آشفته و کلیشه‌ای به نظر می‌رسد.
***مهدی قاسمی پاکرو