تطهیر چهره منافقین اینبار با انتشار یک فایل صوتی توسط بیبیسی
انتشار فایل صوتی منتسب به آیتالله منتظری توسط بیبیسی، بار دیگر تلاش این رسانه برای تحریف تاریخ و تطهیرچهره گروهک تروریستی منافقین و دیگر گروههای ضدانقلاب، به اوج رسانده است.

به گزارش خبرگزاری مهر، در روزهای اخیر، انتشار یک فایل صوتی قدیمی منتسب به آیتالله حسینعلی منتظری توسط شبکه بیبیسی فارسی، بار دیگر تلاش این رسانه وابسته به دستگاههای امنیتی بریتانیا را برای تحریف تاریخ و تطهیر چهره گروهک تروریستی منافقین و دیگر گروههای ضدانقلاب، به اوج رسانده است.
محتوای این فایل صوتی که عمدتاً متکی بر اظهارات شخصی و فاقد اسناد معتبر است، علاوه بر آنکه در بستر زمانی و تاریخی خود قابل تأمل و مناقشه است، از جهات متعدد نیز حاوی ادعاهایی سست و متناقض است که اعتبار راوی و تهیهکنندگان آن را بهشدت زیر سؤال میبرد.
نخستین نکته قابل توجه در مورد ادعای مطرحشده در این صوت، به موضوع نامهای برمیگردد که آیتالله منتظری مدعی است امام خمینی (ره) در خصوص مجازات اعضای گروههای چپگرا و مارکسیستی پس از پایان غائله مرصاد صادر کردهاند.
در حالیکه تاکنون حتی یک برگ سند، نامه یا دستخط از حضرت امام مبنی بر چنین حکمی منتشر نشده است.
عجیبتر آنکه خود آقای منتظری در همین فایل صوتی به صراحت میگوید که آیتالله خامنهای، رئیسجمهور وقت جمهوری اسلامی، نیز از وجود چنین نامهای بیاطلاع بودهاند.
اگر چنین نامهای واقعاً وجود میداشت، چطور ممکن بود یکی از عالیترین مقامات اجرایی کشور از آن بیخبر باشد؟
این ابهام، به خودی خود تردیدهای جدی درباره اصالت چنین نامهای ایجاد میکند و اساساً وجود آن را در مظان انکار قرار میدهد.
در بخش دیگری از همین فایل، ادعایی عجیبتر و فاقد هرگونه سند تاریخی مطرح میشود؛ آنکه صادق خلخالی در سال ۱۳۶۷، اقدام به اعدام ۳۰۰ زن و دختر در محل عملیات مرصاد کرده است!
این در حالیست که خلخالی در آن سال هیچگونه مسئولیت قضایی یا اجرایی نداشته و صرفاً به عنوان نماینده مجلس شورای اسلامی، پس از اتمام درگیریها از منطقه بازدیدی کوتاه داشته است.
حتی یک خط سند رسمی، مصاحبه، گزارش یا خاطره معتبر نیز در تأیید این ادعا وجود ندارد.
نسبت دادن چنین اتهام بزرگی به شخصی که اساساً در آن برهه مسئولیتی نداشته، نهتنها نشانهای از عدم دقت راوی، بلکه نشانهای از تلاش هدفمند برای جعل تاریخ و تخریب چهره نظام است.
اما بررسی تهیهکنندگان این گزارش نیز نکات مهمی را روشن میسازد.
امید منتظری و فرامرز صیفی کاران، افرادی که پشت تولید این روایت قرار دارند، هردو از خانوادههای مرتبط با سازمانهای تجزیهطلب، منافقین و گروههای چپگرای افراطی هستند.
بهویژه پدر امید منتظری که از جمله معدومان پرونده تابستان ۶۷ بوده است.
طبیعیست که روایت آنان از این واقعه، نمیتواند فاقد سوگیری باشد.
گویی روایت تاریخ را کسانی در دست گرفتهاند که خود ذینفع مستقیم در تحریف آن هستند.
از حیث تاریخی نیز، آنچه به عنوان "اعدامهای گسترده" در تابستان ۶۷ مطرح میشود، سالهاست که مورد بررسی دقیق محققان مستقل قرار گرفته است.
به عنوان نمونه، محمدصادق کوشکی در کتاب مستند و مستدل خود، «تبار ترور»، با استناد به اسناد رسمی، اسامی موجود، و اظهارات خانوادهها، تخمین میزند که مجموع اعدامیهای آن سال در حدود ۵۰۰ نفر بوده است؛ نه هزاران نفر چنانکه رسانههای معاند ادعا میکنند.
این رقم، بسیار منطقیتر و قابل دفاعتر به نظر میرسد، بهویژه در شرایطی که بسیاری از زندانیان پیش از تابستان ۶۷، با رأفت اسلامی، از سوی هیئتهای عفو — که اتفاقاً بهدستور شخص آیتالله منتظری تشکیل شده بودند — مورد عفو قرار گرفتند.
متأسفانه بخشی از همان آزادشدگان، مجدداً به گروهکهای تروریستی پیوستند و نقشآفرینی خونینی در عملیاتهای بعدی منافقین ایفا کردند، که نشاندهنده مماشات بیمورد با آنان بود.
افرادی که در زندان باقی مانده بودند، نه کسانی بودند که بتوان به راحتی از کنار سوابقشان گذشت.
این افراد، عموماً کسانی بودند که همچنان بر مواضع الحادی، ارتدادی، یا جنایات کارانه خود اصرار داشتند.
برخی حتی از داخل زندان به خرابکاری ادامه داده و درصدد طراحی اقدامات تروریستی بودند.
با این اوصاف، برخورد با آنان نه تنها موجه، بلکه از منظر امنیت ملی اجتنابناپذیر بوده است.
نکته دیگر در رد ادعای برخورد جداگانه با گروههای چپگرا، عدم شهادت چهرههای شاخص این جریان نسبت به چنین برخوردی است.
به عنوان مثال، فرخ نگهدار — از اعضای ارشد چریکهای فدایی خلق اکثریت که امروز در جایگاه تحلیلگر ثابت همین شبکه بیبیسی ظاهر میشود — تاکنون حتی یکبار هم از چنین برخورد مستقلی با همقطاران مارکسیستش سخنی نگفته است.
این سکوت معنادار، مؤید آن است که برخورد مستقل و گستردهای با گروههای صرفاً چپگرا اساساً رخ نداده و آنچه به عنوان برخورد با گروههای چپ عنوان شده، در حقیقت محدود به انشعابات مارکسیستی سازمان منافقین همچون سازمان پیکار، یا گروهکهای مسلح تجزیهطلبی همچون کومله و دموکرات بوده است؛ گروههایی که بهمراتب از سازمان منافقین نیز در جنایتپیشگی پیشی گرفته بودند.
از سوی دیگر، شواهد فراوانی نیز در دست است که نشان میدهد نظام اسلامی هیچگاه با کسانی که صرفاً گرایش فکری چپگرایانه داشتهاند و دست به توطئه و خیانت نزدهاند، برخورد سختی نداشته است.
امروزه دهها استاد دانشگاه با پیشینه فکری چپ، آزادانه در مراکز علمی کشور فعالیت میکنند، آثارشان تدریس میشود، و برخی حتی در رسانه ملی خاطرات خود را روایت میکنند.
کتابهای خاطرات متعدد از فعالان چپ سابق در دسترس عموم قرار دارد.
در جریان یکی از نمایشگاههای کتاب نیز، مقام معظم رهبری در بازدید از یکی از غرفهها، با دیدن کتابی از بهآذین — نویسنده چپگرای قدیمی — احوال وی را جویا شدند.
این موارد بهروشنی نشان میدهد که سیاست نظام اسلامی نه برخورد کور و عام، بلکه برخورد مشخص و محدود با عناصر توطئهگر و خطرناک بوده است.
در نهایت، روشن است که هدف رسانههایی چون بیبیسی فارسی از بازنشر چنین اسنادی، نه شفافسازی تاریخی، بلکه پروژهای حسابشده برای باز کردن زخم کهنهای است که با بهرهگیری از ابهامات تاریخی، تطهیر چهره تروریستها، و تهییج خانواده برخی از معدومان، بهدنبال جابهجایی جای جلاد و شهید است.
آنان میکوشند با ایجاد دوگانهای کاذب از مظلوم و ظالم، چهره نظام اسلامی را مخدوش ساخته، و از این رهگذر، چهرههای خاکستری جامعه را به صف مخالفان نظام و ولایت فقیه بکشند.
این پروژه، با تکیه بر گفتمان «مظلومنمایی» و «دادخواهی»، عملاً در پی آن است تا با استفاده از سندسازی فضا را برای فشارهای خارجی و موجسواری سیاسی مهیا سازد؛ به ویژه آنکه در سالهای اخیر روند غرامت گیری به اسم آسیب دیدگان جنایات ضد حقوق بشری در دادگاههای غربی رونقی دوچندان گرفته است و به یک کسب و کار پر سود بدل گشته است.
در چنین شرایطی، وظیفه نخبگان، رسانهها و دلسوزان نظام آن است که با تبیین دقیق ابعاد این واقعه، مانع از تحریف تاریخ و وارونهسازی واقعیتها شوند.
دفاع از حقیقت، وظیفهای اخلاقی و تاریخی است؛ و سکوت در برابر این تحریف، خیانت به خون شهداییست که در مقابله با جنایتکارترین گروههای تروریستی جان باختند.