چپهای ر ادیکال آچمز شدند
افرادی چون قادری و مهرآیین برای«فردای مذاکره»ادبیاتی ندارند.مخاطب امروز جامعه ایران نسبت به تحلیلهایی که صرفا برانکار و حذف استوارند نه تنها واکنش مثبت نشان نمیدهد بلکه آنها را فاقد صداقت میداند.

به گزارش مشرق، تحولات جاری در پرونده هستهای ایران و بهویژه روند غیررسمی اما رو به جلوی گفتوگوهای تهران و واشنگتن، فضای فکری و سیاسی کشور را دچار تکانههایی جدی کرده است.
در این میان، روشنفکرانی چون حاتم قادری و آرش نراقی و کسانی مانند مهرآیین که طی سالهای اخیر، منتقد گفتمان رسمی جمهوری اسلامی از یکسو و مخالف تعامل با غرب از سوی دیگر بودهاند، در موقعیتی قرار گرفتهاند که شاید بتوان آن را نوعی «آچمز گفتمانی» توصیف کرد.
آچمز شدن در مقابل واقعیتهای تازه
حاتم قادری و مهرآیین، چهرههایی هستند که در سالهای گذشته تلاش کردهاند نوعی «فاصله انتقادی» از هر دو سوی منازعه برقرار کنند.
نه بهطور کامل در اردوگاه منتقدان ساختار رسمی جای گرفتند و نه توانستند بدیل سیاسی یا فکری قابل لمس و کارآمدی برای مسیر تعامل یا اصلاح پیشنهاد دهند.
ادبیات این افراد عمدتا در فضای نومیدانه و مبتنی بر نوعی یأس فلسفی و تحقیرآمیز نسبت به هرگونه امکانی برای تغییر شکل گرفته بود.
اکنون اما روند مذاکرات به سمتی پیش میرود که حداقل در سطح عملگرایانه، نشانههایی از توافق یا تعدیل رفتار در روابط خارجی دیده میشود.
در چنین فضایی، مواضع پیشین قادری و مهرآیین که مبتنی بر انکار امکان گفتوگو و تأکید بر نوعی انفعال تاریخی بود، عملا از جذابیت افتادهاند.
آنها که زمانی با صدایی بلند، بنبست و شکست را قطعی میدانستند، امروز باید پاسخ دهند که چرا همچنان در حال تکرار همان ادبیات پیشیناند؛ درحالیکه صحنه بازی تغییر کرده و افق تازهای در حال شکلگیری است.
ادبیاتی که دیگر نمیفروشد
حاتم قادری همچنان در روایتهای خود از شکست تاریخی روشنفکری، بنبست فرهنگی و ناکامی سیاسی سخن میگوید.
مهرآیین نیز همچنان در همان مدار تفسیرهای فلسفی از مدرنیته ایرانی و فقدان امر سیاسی در ایران حرکت میکند.
اما در فضای امروز جامعه ایران که مردم بیش از هر زمان دیگری به دنبال راهحلهای عملی، گشایش اقتصادی و کاهش تنشها هستند، چنین گفتارهایی نهتنها «جواب نمیدهد» بلکه به نظر میرسد نوعی فرار از مواجهه با واقعیت تلقی میشود.
این چهرهها به جای آنکه خود را برای «فردای توافق» و زیست فکری در جهانی تازه آماده کنند، همچنان درگیر پرسشهایی از دیروزند.
پرسشهایی که حتی اگر زمانی مهم بودند، امروز اولویت جامعه نیستند.
فاصله گرفتن از مردم، فاصله گرفتن از تأثیرگذاری
نادیده گرفتن تحولات جاری، ناتوانی در بازسازی گفتمانی و اصرار بر همان الگوهای تحلیلی گذشته، باعث شده این چهرهها نه فقط در سطح سیاسی، بلکه در بدنه اجتماعی نیز دچار افت اعتبار شوند.
مخاطب امروز دیگر آن روشنفکر منزوی و مأیوس را نمیخواهد که صرفا مرثیه میگوید.
جامعه به دنبال فهم تازهای از «امکان» است، نه تکرار چرخه «ناممکنی»
فضای فکری ایران در حال عبور از یک مرحله بحرانی است.
اگرچه هنوز توافقی نهایی نشده، اما مسیر روشنتر شده و گمانهزنیها در مورد تغییر در سیاست خارجی، فرصتهایی برای گفتوگوی ملی و بازسازی اجتماعی فراهم کرده است.
روشنفکران مستقل، اگر بخواهند همچنان نقشی در آینده سیاسی و فرهنگی کشور داشته باشند، باید ادبیات خود را از ساحت یأس و بنبست به سوی افقسازی و امکان حرکت دهند.
در غیر این صورت، ناچار خواهند بود در حاشیه بمانند؛ با گفتارهایی که نه در سیاست خریداری دارد، نه در جامعه مخاطب.
پایان کار سیاسی با تحلیلهای یکجانبه
در روزهای گذشته هم ویدئویی از حاتم قادری منتشر شده که در آن ادعاهایی مضحک را مطرح می کند، اظهاراتی که نهتنها بازتاب واقعیتهای سیاسی کشور نیست، بلکه نشاندهنده آن است که خود گوینده در تحلیل تحولات اجتماعی و سیاسی امروز ایران، دچار نوعی انجماد گفتمانی شده است.
ادعای قادری در حالی مطرح میشود که جمهوری اسلامی ایران امروز نهتنها در داخل از پایداری ساختار سیاسی برخوردار است، بلکه در سطح منطقهای نیز از قدرت بازدارندگی و تأثیرگذاری فزاینده برخوردار شده است.
واکنشهای منطقهای به تحولات غزه، موقعیت دیپلماتیک ایران در محور مقاومت و گفتوگوهای فعال غیرمستقیم با غرب درباره برنامه هستهای، گویای واقعیتهایی کاملا مغایر با تصویر تیرهای است که قادری ترسیم میکند.
چنین روایتهایی از سوی او که سالهاست در تکرار الگوی روشنفکری ناامید و منزوی حرکت میکند، دیگر در سپهر عمومی و سیاسی کشور جایگاهی ندارد.
مخاطب امروز جامعه ایران، نسبت به تحلیلهایی که صرفا بر انکار و حذف استوارند، نهتنها واکنش مثبت نشان نمیدهد، بلکه آنها را فاقد صداقت و عقلانیت میداند.
آغاز پایان برای گفتمانهایی که در گذشته جا ماندهاند
حاتم قادری از معدود افرادی است که هنوز در مدار گفتاری دهه ۸۰ و ۹۰ باقی مانده و در تحلیل شرایط امروز، حاضر به بازبینی انگارهها و پیشفرضهای خود نیست.
او مانند برخی دیگر از همنسلان خود، عمر سیاسی و فکریاش را در فضای تقابل صفر و صدی سپری کرده و اکنون نیز با نادیده گرفتن پیچیدگیهای امروز ایران، از واژگانی چون «مرگ سیاسی» برای رهبر جمهوری اسلامی استفاده میکند؛ بیآنکه تبیینی واقعگرایانه از الزامات، ظرفیتها و واقعیات موجود ارائه دهد.
در واقع، اگر قرار باشد از «مرگ سیاسی» سخن گفت، شاید نخست باید آن را در گفتمانهایی جستوجو کرد که دهههاست از مردم فاصله گرفتهاند، خود را در اتاقهای بسته نظری محصور کردهاند و به جای تحلیل واقعیت، به تکرار نفرت و انکار بسنده کردهاند.
پایان خط برای گفتمان تکراری
حاتم قادری دیگر آن چهره پرمخاطب سالهای پیش نیست.
او، نه در دانشگاه، نه در رسانه و نه در فضای اجتماعی، نفوذی مؤثر ندارد.
سخنان اخیرش نیز بیش از آنکه بازتاب درکی عمیق از تحولات سیاسی کشور باشد، یادآور آخرین تلاشهای یک جریان تحلیلگر خسته و بیمخاطب برای زنده نگهداشتن خود از طریق تندگویی و جنجالآفرینی است.
به نظر میرسد آنچه واقعا به پایان رسیده، نه حیات سیاسی جمهوری اسلامی، بلکه عمر گفتمانهای مستهلکی است که هنوز نمیخواهند بپذیرند مخاطب امروز، تحلیلگر صادق و واقعنگر میخواهد؛ نه خطیب ناامید و بریده از واقعیت.
تناقضگویی به جای تحلیل
مصطفی مهرآیین هم از افرادی است که ادعاهای قابل تأملی را داشته است.
او اخیرا در گفتوگویی با شبکه ضدایرانی ایران اینترنشنال مدعی شده است: «این نظام سیاسی مذاکره کند به ضررش است، مذاکره نکند به ضررش است.
به جنگ برود به ضررش است، به جنگ نرود به ضررش است.»
این جملات در ظاهر، ژست بیطرفی و تیزبینی روشنفکرانه را تداعی میکند، اما در واقعیت چیزی جز تعمیمهای کلی، فقدان راهحل و نوعی بنبستسازی ذهنی نیست.
این نوع تحلیل نهتنها هیچ ارزش تحلیلی ندارد، بلکه نشاندهنده فروپاشی دستگاه فکری گوینده و ناتوانی او در درک پیچیدگیهای سیاست خارجی جمهوری اسلامی است.
وقتی مهرآیین ادعا میکند که «هر راهی به ضرر نظام است» در واقع میخواهد بگوید ایران در یک وضعیت تماما باخت - باخت قرار دارد.
اما این نوع نگاه نهتنها واقعبینانه نیست، بلکه در تناقض کامل با واقعیتهای دیپلماتیک، منطقهای و راهبردی امروز ایران قرار دارد.
جمهوری اسلامی در سالهای اخیر نشان داده توانسته است هم در میز مذاکره، هم در میدان تقابل و هم در عرصه مقاومت، گزینههای متنوعی را پیش روی خود بگذارد و دشمنانش را وادار به محاسبه مجدد کند.
جملهسازیهایی مانند آنچه مهرآیین مطرح کرده، بیشتر شبیه به بازیهای زبانی روشنفکری است که فاقد پیام مشخص، راهبرد جایگزین و حتی صداقت در تحلیل است.
مهرآیین نیز مانند حاتم قادری، در فضای فکری باقی ماندهاند که به جای مواجهه با واقعیت، آن را به سخره میگیرند.
آنها دیگر نه در دانشگاه، نه در رسانه و نه در فضای اجتماعی، نقش مرجع تحلیلی ندارند.
هر دو گمان میکنند با تکرار گزارههای نومیدانه و کلیگوییهای ضدنظام، میتوانند همچنان بر موجی سوار بمانند که سالهاست فروکش کرده است.
سیاست خارجی جمهوری اسلامی برخلاف ادعای مهرآیین، یک راهبرد ثابت دارد: حفظ استقلال، دفاع از منافع ملی و تعامل با جهان در چارچوب عزت.
مذاکره در زمان مناسب، مقاومت در برابر تهدید و ابتکار عمل در برابر فشار، همگی بخشی از این راهبردند.
تحلیلگر واقعی کسی است که این پیچیدگی را بفهمد، نه اینکه همه گزینهها را یکسره زیر سوال ببرد و ادعا کند «همه چیز به ضرر» است.
به نظر میرسد آنچه برای مهرآیین و همفکرانش به پایان رسیده، نه قدرت چانهزنی جمهوری اسلامی، بلکه تأثیرگذاری گفتمانی خودشان است.
آنها سالهاست که دیگر برای جامعه سخن تازهای ندارند، چون در بازخوانی تحولات، گرفتار تکرار خود شدهاند.
بحران در دستگاه فکری مخالفان نظام
تحولات اخیر در مسیر مذاکرات هستهای جمهوری اسلامی ایران با غرب، بهویژه با ایالات متحده، واکنشهای متعددی را در میان تحلیلگران و روشنفکران داخلی برانگیخته است.
در این میان، افرادی مانند مصطفی مهرآیین و حاتم قادری که در سالهای اخیر مواضعی عمدتا انتقادی و گاه نومیدانه نسبت به سیاستهای کلان جمهوری اسلامی داشتهاند، به نظر میرسد با روند کنونی مذاکرات دچار سردرگمی شدهاند.
به نظر میرسد که این افراد انتظار داشتند جمهوری اسلامی، مانند برخی دورههای پیشین، در برابر خواستههای طرفهای غربی، انعطاف یکجانبه یا انفعال نشان دهد.
گمان آنان شاید این بود که جمهوری اسلامی در جایگاه تصمیمگیری نخواهد بود یا اساسا توان تأثیرگذاری بر روند گفتوگوها را ندارد.
اما آنچه در عمل رخ داد، کاملا خلاف این تصور بود.
در مراحل اولیه مذاکرات، برخلاف پیشبینی بسیاری از تحلیلگران بدبین، جمهوری اسلامی توانست مکان مذاکرات را به تهران منتقل کند، شرایط آغاز گفتوگوها را مدیریت کند و حتی خطوط قرمز خود را به صراحت به طرف مقابل اعلام نماید.
این روند نشان داد که ایران نهتنها از موضع ضعف وارد گفتوگو نشده، بلکه توانسته با ابتکار سیاسی، جایگاه خود را بازتعریف کند.
همین روند بهویژه برای روشنفکرانی که سالها با ادبیات شکست و زوال، نسبت به آینده جمهوری اسلامی سخن گفتهاند، نگرانکننده است.
آنها نگراناند که بازیابی قدرت چانهزنی جمهوری اسلامی در سطح بینالمللی، به ترمیم مشروعیت آن در داخل نیز منجر شود؛ موضوعی که با مدل فکری آنها - که بر بنبست بودن جمهوری اسلامی استوار است - در تضاد کامل قرار دارد.
مهرآیین با بیان جملهای متناقض که «جمهوری اسلامی هر اقدامی کند، به ضررش است» تلاش دارد این دستاوردهای سیاسی را بیاثر جلوه دهد؛ حال آنکه همین جمله نشاندهنده عجز در تحلیل شرایط جدید است.
حاتم قادری نیز با پیشبینی «مرگ سیاسی رهبر انقلاب» درحالیکه نظام در موضع قدرت وارد گفتوگو شده، عملا گفتمان خود را به حاشیه رانده است.
تحول در مناسبات دیپلماتیک جمهوری اسلامی، بار دیگر نشان داد که واقعیت سیاست لزوما با تحلیلهای روشنفکران منتقد همراه نیست.
آنها که سالها گفتمانهای خود را بر مبنای یک نظام فروپاشیده شکل داده بودند، امروز با شرایطی مواجهاند که نهتنها خلاف انتظارشان پیش میرود، بلکه ممکن است تداوم آن، بیش از هر چیز عمر سیاسی و فکری خود آنان را به چالش بکشد.
منبع: روزنامه صبح نو