منافع اقتصادی بزرگ برای واشنگتن، بازسازی صنعتی برای تهران/ ترامپ چگونه می تواند از توافق با ایران «طلا» به دست بیاورد
نویسنده با کموزن دانستن تضمین حقوقی، باور دارد همکاری اقتصادی عمیقتر آمریکا و ایران میتواند به عنوان نوعی "ضمانت عملی" عمل کند که به افزایش اعتبار تعهدات بلندمدت در هر توافق هستهای جدید کمک می کند.

به گزارش سرویس جهان مشرق، دربارهی دور تازهی مذاکرات هستهای میان ایران و ایالات متحده، از هفتهها پیش تحلیلها، گمانهزنیها و برآوردهای زیادی در رسانهها و وبگاههای تحلیلی جهان صورت گرفته است که عمدتا بر وجوه سیاسی، امنیتی یا فنی این مذاکرات متمرکز بوده و هستند.
«اسفندیار باتمانقلیچ»، تحلیلگر اقتصادی ایرانیتبار مقیم انگلستان، در مقالهای تفصیلی در وبگاه «Bourse & Bazaar Foundation»، ضمن بررسی تاریخچه و سیر تعاملات اقتصادی ایران و ایالات متحده، به ظرفیتهای اقتصادی چشمگیر هر توافق جدید میان این دو کشور پرداخته است که به باور او، فراتر از هر تضمین سیاسی و حقوقی، می تواند بقای توافق را تضمین کند.
نوع نگاه این تحلیلگر و دادههای قابلتامل مقالهی او، خواندن این مقاله را، از بابت یک زاویهی جدید برای نگاه به مذاکرات و توافق، قابلتوصیه می سازد.
با این حال، ذکر این نکته لازم است که ترجمه و بازنشر این مقاله، به معنای تایید محتوای آن از سوی مشرق نیست.
یک خط عجیب در بیانیه عمان وجود دارد که پس از آخرین دور مذاکرات هسته ای بین ایالات متحده و ایران در رم که روز شنبه به پایان رسید، منتشر شد.
در این بیانیه اعلام شده است که وزیر امور خارجه ایران، عباس عراقچی و فرستاده ویژه ترامپ ، استیو ویتکاف، قصد دارند "یک توافق عادلانه ، پایدار و الزام آور را که تضمین می کند ایران کاملا از سلاح های هستهای و تحریمها پاک است، مهر و موم کنند." این قسمت بیانیه قابل توجه است زیرا نشان می دهد که ایالات متحده در حال بررسی لغو تحریمهای اولیه و ثانویه است، چیزی که فراتر از کاهش تحریمهای ارائه شده تحت برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) است.
آیا این فقط یک مورد از تهیه بیدقت {بیانیه} توسط واسطههای عمانی است که معمولا دقیق هستند؟
خب، وال استریت ژورنال گزارش داده که ایران، در صورت حصول یک توافق، به ترامپ پیشنهاد ملاقات سطح بالا در واشنگتن را داده است، چیزی که اگر ایران پس از اجرای توافق تحت تحریمهای موثر آمریکا باقی بماند.
، اصولا به سختی قابلتصور است.
مقامات ایرانی قطعا از مزایای اقتصادی احتمالی یک توافق هسته ای تجدید شده برای ایالات متحده سخن گفته اند.
وقتی عراقچی در یک مقاله اخیر خود، ایران را "فرصت تریلیون دلاری" توصیف کرد، یک سرمایهگذار را در ذهن داشت-دونالد ترامپ.
در حالی که آمریکا و ایران گام های بیشتری در مذاکرات هسته ای برداشتهاند، مقامات ایرانی مشتاق هستند تا روشن کنند که توافق بر سر توافق هسته ای جدید، که حداقل مستلزم لغو تحریمهای ثانویه علیه ایران است، می تواند نه تنها برای اقتصاد ایران بلکه برای اقتصاد آمریکا نیز یک نعمت باشد.
برای تاکید بر این نکته، مسعود پژشکیان، رئیس جمهور ایران، حتی اعلام کرد که آیتالله علی خامنهای، رهبر عالی ایران، "هیچ اعتراضی" نسبت به سرمایهگذاری آمریکا در ایران ندارد—تلاش برای ایجاد یک فضای مثبت پیش از دور اول مذاکرات غیرمستقیم بین عراقچی و ویتکاف در مسقط.
هنوز مشخص نیست که آیا دولت ترامپ قادر خواهد بود به یک توافق قابل دوام با ایران دست یابد یا خیر.
موضع دولت در مورد مسائل کلیدی، مانند توانایی ایران برای حفظ غنیسازی اورانیوم، همچنان مبهم است و بیاعتمادی قابلتوجهی در هر دو طرف وجود دارد.
برای این که مذاکرات موفق شود، باید یک فرمول برنده -برنده پیدا کند-از همین روست اصرار ایران بر تصویرکردن هر توافق جدید نه تنها به عنوان یک توافق هستهای، بلکه به عنوان یک توافق تجاری.
رهبران ایران اقدامات اخیر ترامپ را مشاهده کردهاند— استفاده تهاجمی او از تعرفهها، تحمیل یک توافق معدنی مهم بر اوکراین— و آنها به طور هوشمندانه به این نتیجه رسیدهاند که ترامپ بیشتر به «غنی سازی» آمریکا اهمیت می دهد تا غنیسازی ایران.
آیا ایران واقعا به روی کسب و کارهای آمریکایی گشوده است؟
پاسخ مثبت است، به خصوص اگر سیاست گذاران ایرانی و آمریکایی احیای روابط اقتصادی دوجانبه خود را در کنار احیای توافق هستهای در اولویت قرار دهند.
لغو تحریمهای اولیه تاثیر چشمگیری بر روابط اقتصادی آمریکا و ایران خواهد داشت.
اما حتی اگر این تحریمها همچنان در محل باقی بمانند، راه هایی وجود دارد که ایالات متحده و ایران می توانند روابط اقتصادی دوجانبه خود را شکل دهند و کانال های جدیدی برای تجارت و سرمایه گذاری باز کنند.
اوج روابط اقتصادی آمریکا و ایران به دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ باز می گردد.
شرکتهای آمریکایی مانند جنرال الکتریک، جنرال موتورز و دوپونت نقش مهمی در صنعتی شدن ایران ایفا کردند و به بخشهای نفت و تولید کشور کمک کردند تا به شهرت جهانی برسند.
برندهای مصرفی مانند ژیلت، کولگیت و کوکاکولا مورد علاقه خانوارهای ایرانی بودند.
انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ به روابط دیپلماتیک بین ایالات متحده و ایران پایان داد.
در آن سال، آمریکا برای اولین بار تحریمهایی را علیه اقتصاد ایران اعمال کرد.
نیویورک تایمز بر گزارشی دربارهی خروج شرکتهای آمریکایی از ایران عنوان "جشنواره ایرانی برای کسب و کار آمریکایی به پایان رسیده است" گذاشت.
اما تغییر در جهتگیری ژئوپلیتیک و ایدئولوژیک ایران یک واقعیت اقتصادی اساسی را تغییر نداد—دهه ۱۹۹۰ عصر تکقطبی بود و انجام تجارت با بزرگترین اقتصاد جهان عاقلانه بود.
هاشمی رفسنجانی رئیس جمهوری ایران با اعتقاد به اینکه سطوح بالاتر تجارت و سرمایهگذاری به احیای روابط دو کشور کمک خواهد کرد، تلاش کرد روابط اقتصادی با آمریکا را از سر بگیرد.
او اولین قرارداد توسعه میدان نفتی جمهوری اسلامی پس از انقلاب را به شرکت کانکو فیلیپس پیشنهاد کرد و با مخالفت داخلی با این معامله کجدار و مریزرفتار کرد.
اما این توافق توسط دولت کلینتون مسدود شد که پس از آن تحریمهای آمریکا علیه ایران را تشدید کرد.
این اتفاق به عنوان یک هشدار اولیه مبنی بر این امر بود که افراطیونی که بیشترین توانایی را برای خنثی کردن دیپلماسی داشتند، در واشنگتن بودند، نه تهران.
شرکتهای آمریکایی در اوایل دهه ۲۰۰۰ حضور کمی در ایران داشتند در حالی که شرکتهای اروپایی به عنوان شرکای مورد علاقه ایران ظاهر شدند.
اروپاییها شرکتهای مشترک و شرکتهای تابعه کاملا متعلق به کشور را تاسیس کردند و کسب و کار پر رونق انجام دادند.
غول نفتی فرانسوی، توتال، معاملهای را که برای اولین بار به کانکو فیلیپس پیشنهاد شد، به عهده گرفت.
خودروسازان فرانسوی و آلمانی صنعت خودروسازی ایران را بازسازی کردند و آن را به یکی از بزرگترین خودروسازان جهان تبدیل کردند.
مارک های اروپایی به قفسههای سوپرمارکت ها سرازیر شدند، زیرا قدرت خرید خانوارهای ایرانی در پی ۱۶ سال متوالی رشد اقتصادی بهبود یافت.
اقتصاد ایران در سال ۲۰۱۲ با تشدید تحریمهای بین المللی توسط جامعه بین المللی به یک مانع رسید—با اقدامات ذیل بسته بیسابقه تحریمهای مالی رئیس جمهور اوباما که در ابتدای آن سال اعمال شد.
مذاکرات هستهای بعدی بر بازگرداندن روابط تجاری و سرمایه گذاری ایران با اروپا متمرکز بود، اما دولت اوباما درک کرد که امکان تجارت بیشتر بین ایالات متحده و ایران می تواند حوزههای انتخاباتی گستردهتری برای او در واشنگتن ایجاد کند که همانها از برجام حمایت کردند، که در ژانویه ۲۰۱۶ اجرا شد.
در حالی که تحریمهای اولیه پس از اجرای توافق همچنان ادامه داشت، برجام سه مسیر را برای کسب و کار آمریکایی که مایل به دنبال فرصت ها در ایران بودند، باز کرد.
اول اینکه، برخی از شرکتهای آمریکایی قادر به درخواست مجوزهای خاص از دفتر کنترل دارایی های خارجی (OFAC) ، بخشی از وزارت خزانهداری، بودند که اجازه می داد معامله هایی که در غیر این صورت توسط تحریم های اولیه یا ثانویه مسدود می شدند، انجام دهند.
در میان قراردادهایی که به این روش مجوز دریافت کردند، حدود ۲۰ میلیارد دلار از قراردادهایی بود که بوئینگ برای فروش هواپیماهای تجاری به خطوط هوایی ایران مذاکره کرد، قراردادهایی که نماد ظرفیت گستردهتر توافق هستهای شد.
بسیاری از شرکتهای آمریکایی از مجوز عمومی H استفاده کردند که مقرر می کرد شرکتهای تابعه غیرآمریکاییِ شرکتهای آمریکایی می توانند به طور گستردهای با اقتصاد ایران تعامل داشته باشند.
به عنوان مثال، پروکتر و گمبل، که عملیات تجاری در ایران را از معبر شرکت تابعه سوئیس خود اداره می کرد، به سرعت دوباره وارد بازار ایران شد، جایی که می توانست به طور قابلاعتمادی بیش از ۱۰۰ میلیون دلار درآمد سالانه تولید کند.
شرکتهای فناوری آمریکایی از مجوز مشابهی به نام General License d-۱ برای صادرات خدمات دیجیتال به کاربران ایرانی استفاده کردند.
در نهایت، شرکتهای آمریکایی حتی قادر به صادرات مستقیم به ایران بدون اتکا به یک نظام دریافت مجوز بودند، اگر که فروش آنها با معافیتهای طولانی مدت برای تجارت بشردوستانه سازگار می بود.
شرکتهای تجهیزات پزشکی مانند Ge Healthcare و Baxter از فروش به بیمارستانهای ایرانی بهره بردند.
غولهای دارویی مانند الی لیلی و فایزر نیز فروش خود را افزایش دادند و از فرصت ایجاشده در کانالهای مالی و لجستیکی استفاده کردند.
غولهای تولید کالای آمریکایی مانند کارگیل و بانج گندم، شکر و سویا را به خریداران ایرانی فروختند، از جمله محصولات کشت شده در مزارع آمریکایی.
به طور خلاصه، شرکتهای آمریکایی تا هشت سال پیش در ایران پیشرفتهایی داشتند.
این تصمیم یکجانبه رئیس جمهور ترامپ برای خروج از توافق هستهای ایران و اعمال مجدد تحریمهای ثانویه بود که به این روابط اقتصادی تجدید شده پایان داد و منجر به لغو قراردادهای میلیاردها دلاری شد.
بلافاصله پس از انتخاب ترامپ، بوئینگ شروع به لابی برای دولت کرد تا از برجام خارج نشود—کاری که ترامپ در جریان کارزار انتخاباتی خود وعده داده بود.
این شرکت هواپیمایی استدلال کرد که قراردادهای بزرگ ایران از "ده ها هزار شغل آمریکایی" حمایت می کند و سعی دارد با علاقه ترامپ در احیای صنعت آمریکا همسو شود.
درخواست ها جواب نداد اما تصور اینکه ترامپ در این مرحله از یک معامله بزرگ بوئینگ بهره مند شود، آسان است، با توجه به اینکه محبوبیت صنعت آمریکایی در دنیا درخشش پیشین خود را از دست داده است.
تقاضا برای هواپیما در ایران همچنین می تواند به جبران تاثیرات سوء جنگ تجاری جدید ترامپ علیه چین بر شرکت بوئینگ کمک کند.
در اوایل این هفته، چین خرید هواپیماهای آمریکایی را ممنوع کرد، و صدها سفارش بوئینگ را در معرض تعلیق قرار داد.
تجربه برجام روشن می کند که هیچ ممنوعیتی در ایران علیه تجارت با شرکتهای آمریکایی وجود ندارد.
در واقع، روابط با آمریکا پس از لغو توافق هستهای توسط ترامپ کاهش یافت، اما برخی از روابط مستقیم اقتصادی همچنان ادامه داشت.
ایران برای بسیاری از تولیدکنندگان سویا در آمریکا که در اولین جنگ تجاری ترامپ با چین آسیب دیدند، یک خط نجات ارائه داد.
وقتی چین با پایان دادن به واردات سویا آمریکایی، و سقوط قیمت آن، انتقام گرفت، شرکت بانج وارد عمل شد و چندین محموله سویا آمریکایی را به ایران تحویل داد، حتی با وجود این که ترامپ تحریمهای ثانویه را علیه آن به اجرا درآورد.
واضح است که توافق هستهای جدید می تواند روابط اقتصادی آمریکا و ایران را احیا کند.
اما بهبود تجارت و سرمایهگذاری احتمالا نرم و ملایم خواهد بود، مگر اینکه تلاش هماهنگ دولتهای آمریکا و ایران برای تبدیل روابط اقتصادی عمیقتر به سنگ بنای یک توافق جدید وجود داشته باشد— به ویژه اگر تحریمهای اولیه همچنان به جای خود باقی بماند.
اکثر شرکتهای آمریکایی با توجه به نگرانیهای ذاتی که هر گونه توافق بین دو کشور می تواند از بین برود، که باعث می شود ترامپ دوباره تحریم ها را اعمال کند، در مورد ورود به بازار ایران محتاط خواهند بود.
شرکتها نیز به طور فزایندهای از ریسک در مواجهه با یک اقتصاد جهانی بی ثبات اجتناب می کنند.
سپردن یکجابنهی ماموریت تحقق فرصتهای اقتصادی توافق هستهای به بخش خصوصی، یعنی همان استراتژی که در سال ۲۰۱۶ به کار گرفته شد، بعید است که جواب دهد.
تجارت دوجانبه ممکن است از پایینترین سطح خود افزایش یابد، اما سرمایهگذاری با توجه به ادراک ریسک از سوی سرمایهگذاران، تحقق نخواهد یافت، به این معنی که {با میدانداری صرف بخش خصوصی} محرّکهای کمی برای پیوندخوردن ایالات متحده و ایران وجود خواهد داشت.
یک برنامه ساختاریتر برای همکاری لازم است.
مذاکرهکنندگان ایرانی به دنبال همکاری ساختاری هستند، اگرچه چشمانداز آنها تا حدودی نامشخص است.
مذاکره کنندگان ایرانی با تکرار تقاضای ادامهی همان روند مذاکرات با دولت بایدن، همچنان به هدف قراردادن نوعی "ضمانت" در پشت توافق ادامه می دهند که تضمین می کند ایالات متحده نمی تواند به راحتی و بدون هزینه از توافق هستهای خارج شود، آن هم در حالی که ایران همچنان به تعهدات خود عمل می کند.
تضمینهای سیاسی و حقوقی وزن کمی خواهند داشت.
اما همکاری اقتصادی عمیقتر آمریکا و ایران می تواند به عنوان نوعی "ضمانت عملی" عمل کند که به افزایش اعتبار تعهدات بلندمدت در هر توافق هستهای جدید کمک می کند.
چرخش ترامپ به سوی سیاست اقتصادی "اول آمریکا" در واقع ممکن است به ایران کمک کند، زیرا تلاش می کند تا یک فرمول برنده برای همکاری اقتصادی پیدا کند که فراتر از افزایش خرید کالاهای مصرفی، محصولات دارویی و کالاهای کشاورزی آمریکا باشد.
همانطور که اقتصاددان، جواد صالحی اصفهانی، اخیرا در بررسی داده های سرمایه گذاری توضیح داده است، ایران به شدت نیاز به تجدید سهم سرمایه خود و معکوسکردن یک دهه پسرفت فناورانه دارد.
در همین حال، ایالات متحده در تلاش است تا موتور تولید داخلی کالاهای سرمایهای را دوباره روشن کند.
منافع به خوبی با هم هماهنگ می شوند.
تعهدات اقتصادی مربوط به هر توافق هستهای جدید آمریکا و ایران باید ساختاریافته باشد تا غولهای صنعتی ایران بتوانند خرید عمده کالاهای سرمایهای آمریکایی را انجام دهند- ماشین آلات، تجهیزات، هواپیماها و وسایل نقلیه.
سهم سرمایه ایران عمدتا اروپایی است و حدود ۲۰ سال پیش شکل گرفت، زمانی که شرکتهای اروپایی سرمایهگذاری های بزرگی در این کشور انجام می دادند.
اما بخش قابل توجهی از این ماشینآلات در اصل یا طراحی آمریکایی باقی مانده است—بازتابی از این واقعیت است که بخشهای بزرگی از بخشهای صنعتی ایران از دهه ۱۹۷۰ به روز نشدهاند.
بسیاری از توربینهایی که در نیروگاه های ایرانی می چرخند و لوکوموتیوهای دیزلی که روی ریلهای ایرانی حرکت می کنند بر اساس طرحهای جنرال الکتریک آمریکا است.
بسیاری از سرمتههای حفاری که برای حفر چاه های نفتی استفاده می شود، مشتقات طرحهای شلامبرگر هستند—شرکت تابعه سابق شرکت تگزاس در ایران زنده است.
یکی دیگر از شرکتهای تابعه سابق آمریکایی، شرکت تولید ایران کامباین، زمانی "ایران جان دیر" نامیده می شد.
این شرکت همچنان به تولید تراکتورها و کمباینهای سبز و زرد—با استفاده از طرح های آمریکایی از ۵۰ سال پیش ادامه می دهد.
مهندسان آمریکایی فناوری های آشنا را در کارخانه های صنعتی ایران پیدا خواهند کرد.
نوسازی و ارتقاء این امکانات به صورت مستقیم خواهد بود، به ویژه با توجه به هوش باورنکردنی مهندسان و تکنسین های صنعتی ایران که شریکانی مشتاق خواهند بود.
مهمتر از همه، بخشی حقیقتا کوچک از سهم سرمایه ایران، چینی است.
صادرات کالاهای سرمایهای چین به ایران در سال ۲۰۲۳ به ۶ میلیارد دلار رسید.
اما این همان سطحی است که در سال ۲۰۱۷، آخرین سالی که ایران از تخفیف تحریمها برخوردار بود، به دست آمد.
در همین حال، سرمایهگذاری چین در ایران تحت تحریمها کاهش یافته و از سال ۲۰۱۴ به بعد، این کاهش به طور مداوم ادامه دارد.
هیچ سرمایهگذاری عمدهای از سوی تولیدکنندگان چینی در این کشور وجود ندارد و ایران نتوانسته است از دست دادن شرکای صنعتی اروپایی خود را با شرکای چینی جایگزین کند.
این یک بازار منحصر به فرد بزرگ و باز برای صادرکنندگان آمریکایی را دستنخورده باقی گذاشته است—شاید آخرین اقتصاد بزرگ در جهان که در آن ایالات متحده می تواند به طور منطقی از چین به عنوان یک شریک صنعتی پیشی بگیرد.
با توجه به منافع متعهدانه سیاستهای صنعتی مربوطه، آمریکا و ایران باید به طور بلندپروازانه در مورد دامنه روابط اقتصادی خود فکر کنند.
شرکتهای ایرانی مشتاقان ماشینآلات و تجهیزات جدید خواهند بود.
مهمتر از همه، این نوع تجارت، ایران را به آمریکا وابسته نمی کند، بلکه، قدرت و مقاومت بخش صنعتی ایران را باز می گرداند.
وقتی کالاهای سرمایه ای نصب شوند، می توانند برای دههها دوام بیاورند—نوعی تضمین که مزایای توافق آمریکا و ایران دوام خواهد آورد.
سرانجام خرید ایرانی تجهیزات آمریکایی باید توسط بانکهای آمریکایی تامین شود.
این امر احتمال حل مشکلات مالی مرتبط با کاهش تحریم های برجام را بیشتر خواهد کرد.
اگر بانکهای آمریکایی به دستور ترامپ با ایران تجارت کنند، بانکهای جهانی آن را دنبال خواهند کرد.
به طور خاص، تلاشهای ترامپ برای احیای بانک صادرات و واردات می تواند به صادرکنندگان آمریکایی دسترسی به اعتبار صادرات، بیمه و تضمین های مهم را بدهد.
ترامپ عاشق طلا است.
اگر او در مورد ایران عملگرا و متمرکز بماند، می تواند به روشهای مختلفی طلا را به دست آورد.
او می تواند نوعی توافق هسته ای را که توماس پیکرینگ یک بار آن را "معیار طلایی برای توافقنامههای عدم گسترش سلاح های هستهای" نامید، ایجاد کند، و یک بار دیگر ایران را تحت سختترین رژیم تأیید آژانس بین المللی انرژی اتمی قرار دهد.
او می تواند میلیاردها دلار درآمد صادراتی برای ایالات متحده کسب کند—و با توجه به اینکه ایالات متحده به احتمال زیاد واردات نفت ایران را انجام نمی دهد—مازاد تجاری نادر را با کشوری که آماده است به جایگاه خود به عنوان یکی از بیست اقتصاد بزرگ جهان بازگردد، ایجاد نماید.
در نهایت، اگر ترامپ جاه طلب باشد و اگر رهبران ایران شجاع باشند، او بالاخره می تواند مدال طلا را که همیشه می خواست به دست آورد— یک جایزه {صلح نوبل} نوبل.